تانسور میدان الکترومغناطیسی

دگرگونی میدان‌های الکتریکی و مغناطیسی تحت یک تقویت لورنتس که حتی قبل از اینکه انیشتین نظریه نسبیت را توسعه دهد، ایجاد کردیم. می دانیم که فیلدهای E می توانند به فیلدهای B تبدیل شوند و بالعکس. به عنوان مثال، یک بار نقطه ای در حالت سکون یک میدان الکتریکی می دهد. اگر به فریمی که بار در آن در حال حرکت است بوست کنیم، میدان الکتریکی و مغناطیسی وجود دارد. این بدان معناست که فیلد E نمی تواند بردار لورنتس باشد. ما باید میدان های الکتریکی و مغناطیسی را با هم در یک شی (تانسور) قرار دهیم تا تبدیل های لورنتس را به درستی مدیریت کنیم و معادلات خود را به روش کوواریانس بنویسیم.

ساده ترین راه و روش صحیح برای انجام این کار این است که میدان های الکتریکی و مغناطیسی را اجزای یک تانسور رتبه 2 (ضد متقارن) قرار دهیم .

\bgroup\color{black}$\displaystyle F_{\mu\nu}=\pmatrix{0 & B_z & -B_y & -iE_x \... ... & B_x & -iE_y \cr B_y & -B_x & 0 & -iE_z \cr iE_x & iE_y & iE_z & 0} $\egroup

فیلدها را می توان به سادگی بر حسب پتانسیل برداری (که بردار لورنتس است) نوشت . \bgroup\color{black}$A_\mu=(\vec{A},i\phi)$\egroup

\bgroup\color{black}$\displaystyle F_{\mu\nu}={\partial A_\nu\over\partial x_\mu}-{\partial A_\mu\over\partial x_\nu} $\egroup

توجه داشته باشید که این به طور خودکار تحت مبادله شاخص ها ضد متقارن است. مانند قبل، دو معادله اول (بدون منبع) ماکسول به طور خودکار برای میدان های مشتق شده از یک پتانسیل برداری برآورده می شوند . ممکن است دو معادله ماکسول دیگر را بر حسب 4 بردار بنویسیم . \bgroup\color{black}$j_\mu=(\vec{j},ic\rho)$\egroup

\bgroup\color{black}$\displaystyle {\partial F_{\mu\nu}\over\partial x_\nu}={j_\mu\over c} $\egroup

به همین دلیل است که در تی شرتی که به هر دانشجوی سال اول MIT داده می شود، باید بگوید

«... و خدا گفت و نور شد.» \bgroup\color{black}${\partial\over\partial x_\nu}\left({\partial A_\nu\over\partial x_\mu}-{\partial A_\mu\over\partial x_\nu }\right) ={j_\mu\over c}$\egroup

البته او هنوز این نظریه را در آن بیانیه اندازه گیری نکرده بود.

برای آرامش خاطر، اجازه دهید چند عبارت را در معادلات بررسی کنیم . واضح است که تمام عبارات مورب در تانسور میدان با ضد تقارن صفر هستند. اجازه دهید مثالی از اصطلاحات خارج از مورب در تانسور میدان بیاوریم، و تعریف (قدیمی) میدان ها را بر حسب پتانسیل بررسی کنیم.

\begin{eqnarray*} \vec{B}&=&\vec{\nabla}\times \vec{A} \\ \vec{E}&=&-\vec{\nabl... ... مصنوعی x_i}+{1\over c}{\partial A_i\over\partial t}\right) =iE_i \end{eqnarray*}

اجازه دهید همچنین بررسی کنیم که معادله ماکسول برای آخرین ردیف در تانسور چه می گوید.

\begin{eqnarray*} {\partial F_{4\nu}\over\partial x_\nu}&=&{j_4\over c} \\ {\pa... ...over\partial x_i}&= &\rho \\ \vec{\nabla}\cdot\vec{E}&=&\rho \\ \end{eqnarray*}

https://quantummechanics.ucsd.edu/ph130a/130_notes/node451.html

9-میدان مغناطیسی

تاریخچه

نوشتار اصلی: تاریخچه نظریه الکترومغناطیسی

همچنین ببینید: جدول زمانی الکترومغناطیس و اپتیک کلاسیک

یکی از اولین نقاشی‌های میدان مغناطیسی، توسط رنه دکارت ، در سال 1644، که زمین را در حال جذب سنگ‌های سنگی نشان می‌دهد . این نظریه او را نشان داد که مغناطیس ناشی از گردش ذرات مارپیچ کوچک، "قطعات رزوه ای" از طریق منافذ رشته ای در آهنرباها است.

تحولات اولیه

در حالی که آهنرباها و برخی از خواص مغناطیس برای جوامع باستانی شناخته شده بودند، تحقیقات میدان های مغناطیسی در سال 1269 زمانی که محقق فرانسوی پتروس پرگرینوس د ماریکور نقشه میدان مغناطیسی روی سطح آهنربای کروی را با استفاده از سوزن های آهنی ترسیم کرد، آغاز شد. او با توجه به خطوط میدان حاصله که در دو نقطه متقاطع شده اند، آن نقاط را در قیاس با قطب های زمین "قطب" نامید. او همچنین این اصل را بیان کرد که آهنرباها همیشه دارای قطب شمال و جنوب هستند، مهم نیست که چقدر ریز آنها را برش دهیم. [ 53 ] [ یادداشت 14 ]

تقریباً سه قرن بعد، ویلیام گیلبرت از کولچستر کارهای پتروس پرگرینوس را تکرار کرد و اولین کسی بود که به صراحت اعلام کرد که زمین یک آهنربا است. [ 54 ] : 34  که در سال 1600 منتشر شد، کار گیلبرت، De Magnete ، به ایجاد مغناطیس به عنوان یک علم کمک کرد.

توسعه ریاضی

هانس کریستین اورستد ، Der Geist in der Natur ، 1854

در سال 1750، جان میشل بیان کرد که قطب های مغناطیسی مطابق با قانون مربع معکوس جذب و دفع می شوند [ 54 ] : 56  چارلز آگوستین دو کولمب به طور تجربی این را در سال 1785 تأیید کرد و به صراحت اظهار داشت که قطب شمال و جنوب را نمی توان از هم جدا کرد. [ 54 ] : 59  با تکیه بر این نیرو بین قطب ها، سیمئون دنیس پواسون (1781-1840) اولین مدل موفق میدان مغناطیسی را ایجاد کرد که در سال 1824 ارائه کرد. [ 54 ] : 64  در این مدل، یک میدان H مغناطیسی توسط قطب های مغناطیسی تولید می شود و مغناطیس ناشی از جفت های کوچک قطب مغناطیسی شمال-جنوب است.

سه اکتشاف در سال 1820 این بنیاد مغناطیس را به چالش کشید. هانس کریستین اورستد نشان داد که یک سیم حامل جریان توسط یک میدان مغناطیسی دایره ای احاطه شده است. [ یادداشت 15 ] [ 55 ] سپس آندره ماری آمپر نشان داد که سیم های موازی با جریان اگر جریان ها در یک جهت باشند یکدیگر را جذب می کنند و اگر در جهت مخالف باشند دفع می کنند. [ 54 ] : 87  [ 56 ] سرانجام، ژان باپتیست بیو و فلیکس ساوارت نتایج تجربی را در مورد نیروهایی اعلام کردند که یک سیم بلند و مستقیم حامل جریان بر روی آهنربای کوچکی اعمال می کند و نیروها را تعیین می کند که با فاصله عمود از زمین نسبت معکوس دارند. سیم به آهنربا [ 57 ] [ 54 ] : 86  لاپلاس بعداً بر اساس عمل دیفرانسیل یک بخش دیفرانسیل سیم، قانون نیرو را استنباط کرد، [ 57 ] [ 58 ] که به قانون بیوت-ساوارت معروف شد ، زیرا لاپلاس خود را منتشر نکرد. یافته ها [ 59 ]

آمپر با گسترش این آزمایشات، مدل موفق خود از مغناطیس را در سال 1825 منتشر کرد. در آن، او معادل بودن جریان های الکتریکی را با آهنرباها نشان داد [ 54 ] : 88  و پیشنهاد کرد که مغناطیس به جای دوقطبی های مغناطیسی به دلیل حلقه های دائمی جریان است. شارژ در مدل پواسون [ یادداشت 16 ] بعلاوه، آمپر هم قانون نیروی آمپر را که نیروی بین دو جریان را توصیف می کند و هم قانون آمپر را استخراج کرد که مانند قانون بیوت-ساوارت، میدان مغناطیسی تولید شده توسط جریان ثابت را به درستی توصیف می کند. همچنین در این کار، آمپر اصطلاح الکترودینامیک را برای توصیف رابطه بین الکتریسیته و مغناطیس معرفی کرد. [ 54 ] : 88-92 

در سال 1831، مایکل فارادی القای الکترومغناطیسی را کشف کرد ، زمانی که متوجه شد که یک میدان مغناطیسی در حال تغییر، یک میدان الکتریکی حلقه‌ای ایجاد می‌کند و آنچه را که اکنون به عنوان قانون القای فارادی شناخته می‌شود، فرموله می‌کند . [ 54 ] : 189-192  بعدها، فرانتس ارنست نویمان ثابت کرد که برای یک هادی متحرک در میدان مغناطیسی، القاء نتیجه قانون نیروی آمپر است. [ 54 ] : 222  در این فرآیند، او پتانسیل بردار مغناطیسی را معرفی کرد، که بعدها نشان داد که معادل مکانیسم اساسی پیشنهاد شده توسط فارادی است. [ 54 ] : 225 

در سال 1850، لرد کلوین ، که در آن زمان با نام ویلیام تامسون شناخته می شد، بین دو میدان مغناطیسی که اکنون H و B نشان داده می شوند، تمایز قائل شد . اولی برای مدل پواسون و دومی به مدل آمپر و استقرا اعمال می شود. [ 54 ] : 224  علاوه بر این، او چگونگی ارتباط H و B را به یکدیگر استخراج کرد و اصطلاح نفوذپذیری را ابداع کرد . [ 54 ] : 245  [ 60 ]

بین سال‌های 1861 و 1865، جیمز کلرک ماکسول معادلات ماکسول را توسعه داد و منتشر کرد ، که تمام الکتریسیته کلاسیک و مغناطیس را توضیح داده و متحد می‌کرد. اولین مجموعه از این معادلات در مقاله ای با عنوان خطوط فیزیکی نیرو در سال 1861 منتشر شد. این معادلات معتبر اما ناقص بودند. ماکسول مجموعه معادلات خود را در مقاله بعدی خود در سال 1865 با عنوان نظریه دینامیکی میدان الکترومغناطیسی تکمیل کرد و این واقعیت را نشان داد که نور یک موج الکترومغناطیسی است . هاینریش هرتز مقالاتی را در سالهای 1887 و 1888 به صورت تجربی منتشر کرد که این واقعیت را تأیید می کرد. [ 61 ] [ 62 ]

تحولات مدرن

در سال 1887، تسلا یک موتور القایی ساخت که با جریان متناوب کار می کرد . موتور از جریان چند فازی استفاده می‌کرد که یک میدان مغناطیسی دوار برای چرخاندن موتور ایجاد می‌کرد (اصلی که تسلا ادعا کرد در سال 1882 آن را تصور کرده است). [ 63 ] [ 64 ] [ 65 ] تسلا در ماه مه 1888 حق امتیازی برای موتور الکتریکی خود دریافت کرد . علوم در تورین ، تنها دو ماه قبل از اعطای حق اختراع تسلا، در ماه مارس 1888. [ 68 ]

قرن بیستم نشان داد که الکترودینامیک کلاسیک از قبل با نسبیت خاص سازگار است و الکترودینامیک کلاسیک را برای کار با مکانیک کوانتومی گسترش داد. آلبرت انیشتین در مقاله خود در سال 1905 که نسبیت را پایه گذاری کرد، نشان داد که هر دو میدان الکتریکی و مغناطیسی بخشی از پدیده های مشابهی هستند که از چارچوب های مرجع مختلف مشاهده می شوند. سرانجام، میدان نوظهور مکانیک کوانتومی با الکترودینامیک ادغام شد تا الکترودینامیک کوانتومی را تشکیل دهد ، که برای اولین بار این تصور را که انرژی میدان الکترومغناطیسی به شکل فوتون کوانتیزه می‌شود، رسمیت بخشید.

همچنین ببینید

ژنرال

ریاضیات

برنامه های کاربردی

https://en.wikipedia.org/wiki/Magnetic_field

8-میدان مغناطیسی

فرمول رایج

پیکربندی فعلیشکلمیدان مغناطیسی
پرتو متناهی جریان{\displaystyle B={\frac {\mu _{0}I}{4\pi x}}(\cos \theta _{1}+\cos \theta _{2})}

که{\displaystyle I}جریان یکنواخت در سراسر پرتو، با جهت میدان مغناطیسی همانطور که نشان داده شده است.

سیم بی نهایت{\displaystyle B={\frac {\mu _{0}I}{2\pi x}}}

که{\displaystyle I}جریان یکنواختی است که از سیم با جهت میدان مغناطیسی همانطور که نشان داده شده است.

سیم استوانه ای بی نهایت{\displaystyle B={\frac {\mu _{0}I}{2\pi x}}}

خارج از سیم حامل جریان {\displaystyle I}به طور یکنواخت، با جهت میدان مغناطیسی همانطور که نشان داده شده است.

{\displaystyle B={\frac {\mu _{0}Ix}{2\pi R^{2}}}}

داخل سیم حامل جریان {\displaystyle I}به طور یکنواخت، با جهت میدان مغناطیسی همانطور که نشان داده شده است.

حلقه دایره ای{\displaystyle \mathbf {B} ={\frac {\mu _{0}IR^{2}}{2(x^{2}+R^{2})^{3/2}}}{\ کلاه {\mathbf {x} }}}

در امتداد محور حلقه، جایی که{\displaystyle I}جریان یکنواختی است که از طریق حلقه می گذرد.

شیر برقی{\displaystyle B={\frac {\mu _{0}nI}{2}}(cos\theta _{1}+\cos \theta _{2})}

در امتداد محور شیر برقی حامل جریان{\displaystyle I}با{\displaystyle n}تعداد یکنواخت حلقه های جریان در طول شیر برقی. و جهت میدان مغناطیسی همانطور که نشان داده شده است.

شیر برقی بی نهایت{\displaystyle \mathbf {B} =0}

خارج از شیر برقی حامل جریان{\displaystyle I}با{\displaystyle n}، تعداد یکنواخت حلقه های جریان در طول شیر برقی.

{\displaystyle B=\mu _{0}nI}

داخل شیر برقی حامل جریان {\displaystyle I}با{\displaystyle n}، تعداد یکنواخت حلقه های جریان در طول شیر برقی با جهت میدان مغناطیسی همانطور که نشان داده شده است.

حلقوی حلقوی{\displaystyle B={\frac {\mu _{0}NI}{2\pi R}}}

در امتداد بخش عمده حلقوی دایره ای که جریان یکنواخت را حمل می کند{\displaystyle I}از طریق {\displaystyle N}تعداد حلقه های پولوئیدی که به طور یکنواخت توزیع شده اند، با جهت میدان مغناطیسی همانطور که نشان داده شده است.

دوقطبی مغناطیسی{\displaystyle \mathbf {B} =-{\frac {\mu _{0}\mathbf {m} }{4\pi r^{3}}}،}

در صفحه استوایی، جایی که {\displaystyle \mathbf {m} }گشتاور دوقطبی مغناطیسی است .

{\displaystyle \mathbf {B} ={\frac {\mu _{0}\mathbf {m} }{2\pi {|x|}^{3}}}،}

در صفحه محوری (با توجه به اینکه{\displaystyle x\gg R}، که{\displaystyle x}همچنین می تواند منفی باشد تا موقعیت را در جهت مخالف در محور نشان دهد، و{\displaystyle \mathbf {m} }گشتاور دوقطبی مغناطیسی است .

مقادیر میدان مغناطیسی اضافی را می توان از طریق میدان مغناطیسی یک پرتو محدود پیدا کرد، به عنوان مثال، میدان مغناطیسی یک قوس زاویه{\displaystyle \theta }و شعاع {\displaystyle R}در مرکز است {\displaystyle B={\mu _{0}\theta I \over 4\pi R}}یا میدان مغناطیسی در مرکز چندضلعی منتظم ضلع N{\displaystyle a}است {\displaystyle B={\mu _{0}NI \over \pi a}\sin {\pi \over N}\tan {\pi \over N}}، هر دو خارج از فضا با جهت های مناسب همانطور که توسط قانون شست دست راست استنباط می شود.

7-میدان مغناطیسی

الکترودینامیک کوانتومی

همچنین ببینید: مدل استاندارد و الکترودینامیک کوانتومی

میدان الکترومغناطیسی کلاسیک که در مکانیک کوانتومی گنجانده شده است، چیزی را تشکیل می دهد که به عنوان نظریه نیمه کلاسیک تابش شناخته می شود. با این حال، قادر به پیش‌بینی‌های تجربی مشاهده‌شده مانند فرآیند انتشار خود به خود یا تغییر بره که دلالت بر نیاز به کوانتیزه کردن میدان‌ها دارد، ندارد . در فیزیک مدرن، میدان الکترومغناطیسی یک میدان کلاسیک نیست ، بلکه یک میدان کوانتومی است . آن را نه به عنوان بردار سه عدد در هر نقطه، بلکه به عنوان بردار سه عملگر کوانتومی در هر نقطه نشان داده می شود. دقیق ترین توصیف مدرن از برهمکنش الکترومغناطیسی (و خیلی چیزهای دیگر) الکترودینامیک کوانتومی (QED) است، [ 42 ] که در یک نظریه کامل تر به نام مدل استاندارد فیزیک ذرات گنجانده شده است .

در QED، بزرگی برهمکنش های الکترومغناطیسی بین ذرات باردار (و پادذرات آنها ) با استفاده از تئوری اغتشاش محاسبه می شود . این فرمول های نسبتاً پیچیده، نمایش تصویری قابل توجهی را به عنوان نمودارهای فاینمن ایجاد می کنند که در آن فوتون های مجازی رد و بدل می شوند.

پیش‌بینی‌های QED با دقت بسیار بالایی با آزمایش‌ها مطابقت دارد: در حال حاضر حدود 10-12 ( و ​​محدود به خطاهای آزمایشی). برای جزئیات بیشتر به تست های دقیق QED مراجعه کنید . این امر QED را به یکی از دقیق ترین تئوری های فیزیکی ساخته شده تاکنون تبدیل می کند.

تمام معادلات در این مقاله در تقریب کلاسیک هستند که دقت کمتری نسبت به توصیف کوانتومی ذکر شده در اینجا دارد. با این حال، در اکثر شرایط روزمره، تفاوت بین این دو نظریه ناچیز است.

موارد استفاده و مثال

میدان مغناطیسی زمین

نوشتار اصلی: میدان مغناطیسی زمین

طرحی از میدان مغناطیسی زمین که منبع میدان را به عنوان آهنربا نشان می دهد. قطب جنوب میدان مغناطیسی نزدیک قطب شمال جغرافیایی زمین است.

میدان مغناطیسی زمین از جابجایی یک آلیاژ آهن مایع در هسته بیرونی تولید می شود . در فرآیند دینام ، حرکات یک فرآیند بازخورد را هدایت می‌کنند که در آن جریان‌های الکتریکی میدان‌های الکتریکی و مغناطیسی ایجاد می‌کنند که به نوبه خود بر جریان‌ها اثر می‌گذارند. [ 43 ]

میدان روی سطح زمین تقریباً مشابه است که اگر یک آهنربای میله ای غول پیکر در مرکز زمین قرار گرفته باشد و با زاویه ای حدود 11 درجه از محور چرخشی زمین کج شود (شکل را ببینید). [ 44 ] قطب شمال یک سوزن قطب نما مغناطیسی تقریباً به سمت شمال، به سمت قطب مغناطیسی شمال است . با این حال، از آنجا که یک قطب مغناطیسی به طرف مقابل خود جذب می شود، قطب مغناطیسی شمال در واقع قطب جنوب میدان ژئومغناطیسی است. این سردرگمی در اصطلاح به این دلیل به وجود می آید که قطب یک آهنربا با جهت جغرافیایی آن مشخص می شود. [ 45 ]

میدان مغناطیسی زمین ثابت نیست - قدرت میدان و محل قطب های آن متفاوت است. [ 46 ] علاوه بر این، قطب ها به طور دوره ای جهت خود را در فرآیندی به نام وارونگی ژئومغناطیسی معکوس می کنند . آخرین واژگونی 780000 سال پیش رخ داد. [ 47 ]

میدان های مغناطیسی دوار

مقالات اصلی: میدان مغناطیسی دوار و دینام

میدان مغناطیسی دوار یک اصل کلیدی در عملکرد موتورهای جریان متناوب است . آهنربای دائمی در چنین میدانی به گونه ای می چرخد ​​که تراز خود را با میدان خارجی حفظ کند.

گشتاور مغناطیسی برای به حرکت درآوردن موتورهای الکتریکی استفاده می شود . در یک طراحی ساده موتور، یک آهنربا به یک محور آزادانه در حال چرخش ثابت می‌شود و در معرض میدان مغناطیسی آرایه‌ای از آهنرباهای الکتریکی قرار می‌گیرد . با تغییر مداوم جریان الکتریکی از طریق هر یک از آهنرباهای الکتریکی، در نتیجه قطبیت میدان های مغناطیسی آنها تغییر می کند، مانند قطب هایی که در کنار روتور نگه داشته می شوند. گشتاور حاصل به شفت منتقل می شود.

یک میدان مغناطیسی دوار را می توان با استفاده از دو سیم پیچ متعامد با اختلاف فاز 90 درجه در جریان AC آنها ساخت. با این حال، در عمل چنین سیستمی از طریق یک آرایش سه سیم با جریان های نابرابر تامین می شود.

این نابرابری در استانداردسازی اندازه هادی مشکلات جدی ایجاد می‌کند و برای رفع آن از سیستم‌های سه فازی استفاده می‌شود که سه جریان از نظر بزرگی برابر و دارای اختلاف فاز 120 درجه باشند. سه سیم پیچ مشابه با زوایای هندسی متقابل 120 درجه میدان مغناطیسی دوار را در این حالت ایجاد می کنند. توانایی سیستم سه فاز برای ایجاد میدان دوار، مورد استفاده در موتورهای الکتریکی، یکی از دلایل اصلی تسلط سیستم های سه فاز بر سیستم های تامین برق جهان است .

موتورهای سنکرون از سیم‌پیچ‌های روتور تغذیه شده با ولتاژ DC استفاده می‌کنند که اجازه می‌دهد تحریک دستگاه کنترل شود و موتورهای القایی از روتورهای اتصال کوتاه (به جای آهنربا) به دنبال میدان مغناطیسی دوار یک استاتور چند سیم پیچ استفاده می‌کنند . چرخش های اتصال کوتاه روتور جریان های گردابی را در میدان چرخشی استاتور ایجاد می کنند و این جریان ها به نوبه خود روتور را توسط نیروی لورنتس حرکت می دهند.

فیزیکدان ایتالیایی گالیله فراریس و مهندس برق صربستانی-آمریکایی نیکولا تسلا به طور مستقل در مورد استفاده از میدان های مغناطیسی دوار در موتورهای الکتریکی تحقیق کردند. در سال 1888، فراریس تحقیقات خود را در مقاله‌ای به آکادمی سلطنتی علوم در تورین منتشر کرد و تسلا برای کارهای خود امتیاز 381968 را به دست آورد .

جلوه هال

مقاله اصلی: جلوه هال

حامل های بار یک هادی حامل جریان که در یک میدان مغناطیسی عرضی قرار می گیرند، نیروی لورنتز جانبی را تجربه می کنند. این منجر به جدایی بار در جهت عمود بر جریان و میدان مغناطیسی می شود. ولتاژ حاصل در آن جهت متناسب با میدان مغناطیسی اعمال شده است. این به عنوان اثر هال شناخته می شود .

اثر هال اغلب برای اندازه گیری بزرگی میدان مغناطیسی استفاده می شود. همچنین برای یافتن علامت حامل های بار غالب در موادی مانند نیمه هادی ها (الکترون های منفی یا حفره های مثبت) استفاده می شود.

مدارهای مغناطیسی

مقاله اصلی: مدار مغناطیسی

یک کاربرد مهم H در مدارهای مغناطیسی است که در آن B = μ H در داخل یک ماده خطی است. در اینجا، μ نفوذپذیری مغناطیسی ماده است . این نتیجه از نظر شکل شبیه به قانون اهم J = σ E است که در آن J چگالی جریان، σ رسانایی و E میدان الکتریکی است. با بسط این قیاس، همتای قانون ماکروسکوپی اهم ( I = VR ) به صورت زیر است:

{\displaystyle \Phi ={\frac {F}{R}}_{\mathrm {m}}،}

که{\textstyle \Phi =\int \mathbf {B} \cdot \mathrm {d} \mathbf {A} }

شار مغناطیسی در مدار است

،{\textstyle F=\int \mathbf {H} \cdot \mathrm {d} {\boldsymbol {\ell }}}نیروی محرکه مغناطیسی اعمال شده به مدار است و

Rm رلکتانس مدار است . در اینجا رلکتانس Rm کمیتی شبیه به مقاومت برای شار است . با استفاده از این قیاس، محاسبه شار مغناطیسی هندسه های میدان مغناطیسی پیچیده، با استفاده از تمام تکنیک های موجود در نظریه مدار، ساده است .

بزرگترین میدان های مغناطیسی

این بخش باید به روز شود . لطفاً به به روز رسانی این مقاله کمک کنید تا رویدادهای اخیر یا اطلاعات جدید موجود را منعکس کند.
آخرین به روز رسانی: اکتبر 2018 ( ژوئیه 2021 )

از اکتبر 2018 ، بزرگترین میدان مغناطیسی تولید شده در یک حجم ماکروسکوپی در خارج از محیط آزمایشگاه 2.8 kT است ( VNIIEF در Sarov ، روسیه ، 1998). [ 48 ] ​​[ 49 ] تا اکتبر 2018، بزرگترین میدان مغناطیسی تولید شده در آزمایشگاه با حجم ماکروسکوپی 1.2 کیلو تن توسط محققان دانشگاه توکیو در سال 2018 بود. [ 49 ] بزرگترین میدان مغناطیسی تولید شده در آزمایشگاه در ذرات رخ می دهد. شتاب‌دهنده‌هایی مانند RHIC در برخورد یون‌های سنگین، جایی که میدان‌های میکروسکوپی به آن می‌رسند. 10 14 T. [ 50 ] [ 51 ] مغناطیس‌ها قوی‌ترین میدان‌های مغناطیسی شناخته شده را در بین هر جسم طبیعی دارند که از 0.1 تا 100 GT (10 8 تا 10 11 T) متغیر است. [ 52 ]

6-میدان مغناطیسی

قانون آمپر و تصحیح ماکسول

مقاله اصلی: قانون مداری آمپر

مشابه روشی که یک میدان مغناطیسی در حال تغییر یک میدان الکتریکی ایجاد می کند، یک میدان الکتریکی در حال تغییر یک میدان مغناطیسی ایجاد می کند. این واقعیت به عنوان تصحیح ماکسول به قانون آمپر شناخته می شود و به عنوان یک اصطلاح اضافی به قانون آمپر همانطور که در بالا ذکر شد به کار می رود. این عبارت اضافی متناسب با نرخ زمانی تغییر شار الکتریکی است و مشابه قانون فارادی در بالا اما با ثابت بیرونی متفاوت و مثبت است. (شار الکتریکی در یک منطقه متناسب با مساحت قسمت عمود میدان الکتریکی است.)

قانون کامل شامل عبارت تصحیح به عنوان معادله ماکسول آمپر شناخته می شود. معمولاً به شکل انتگرال داده نمی شود زیرا تأثیر آن به قدری کوچک است که معمولاً در بیشتر مواردی که از شکل انتگرال استفاده می شود می توان آن را نادیده گرفت.

اصطلاح ماکسول در ایجاد و انتشار امواج الکترومغناطیسی بسیار مهم است . تصحیح ماکسول بر قانون آمپر همراه با قانون القایی فارادی توضیح می‌دهد که چگونه میدان‌های الکتریکی و مغناطیسی متقابلاً در حال تغییر برای حفظ یکدیگر و در نتیجه تشکیل امواج الکترومغناطیسی مانند نور هستند: یک میدان الکتریکی در حال تغییر، یک میدان مغناطیسی متغیر ایجاد می‌کند که یک میدان الکتریکی متغیر ایجاد می‌کند. دوباره میدان با این حال، اینها معمولاً با استفاده از شکل دیفرانسیل این معادله ارائه شده در زیر توصیف می شوند.

{\displaystyle \nabla \times \mathbf {B} =\mu _{0}\mathbf {J} +\mu _{0}\varepsilon _{0}{\frac {\partial \mathbf {E} }{ \ t جزئی}}}

که در آن J چگالی جریان میکروسکوپی کامل و ε 0 گذردهی خلاء است .

همانطور که در بالا بحث شد، مواد به یک میدان الکتریکی اعمال شده E و یک میدان مغناطیسی اعمال شده B با تولید بار "محدود" داخلی و توزیع جریان خود پاسخ می دهند که به E و B کمک می کنند اما محاسبه آنها دشوار است. برای دور زدن این مشکل، از میدان های H و D برای فاکتورگیری مجدد معادلات ماکسول بر حسب چگالی جریان آزاد Jf استفاده می شود :

{\displaystyle \nabla \times \mathbf {H} =\mathbf {J} _{\mathrm {f} }+{\frac {\partial \mathbf {D} }{\partial t}}}

این معادلات کلی تر از معادلات اصلی نیستند (اگر بارها و جریان های "محدود" در ماده مشخص باشد). آنها همچنین باید با رابطه بین B و H و همچنین بین E و D تکمیل شوند . از سوی دیگر، برای روابط ساده بین این مقادیر، این شکل از معادلات ماکسول می تواند نیاز به محاسبه بارها و جریان های محدود را دور بزند.

فرمولاسیون در نسبیت خاص و الکترودینامیک کوانتومی

الکترودینامیک نسبیتی

مقاله اصلی: الکترومغناطیس نسبیتی

به عنوان جنبه های مختلف یک پدیده

طبق نظریه نسبیت خاص ، تقسیم نیروی الکترومغناطیسی به اجزای جداگانه الکتریکی و مغناطیسی اساسی نیست، اما با چارچوب رصدی مرجع متفاوت است : نیروی الکتریکی درک شده توسط یک ناظر ممکن است توسط ناظر دیگر (در یک قاب متفاوت) درک شود. مرجع) به عنوان یک نیروی مغناطیسی یا مخلوطی از نیروهای الکتریکی و مغناطیسی.

میدان مغناطیسی موجود به صورت میدان الکتریکی در سایر فریم‌ها را می‌توان با همسانی معادلات به‌دست‌آمده از تبدیل چهار نیروی لورنتز از قانون کولن در قاب استراحت ذرات با قوانین ماکسول با در نظر گرفتن تعریف میدان‌ها از نیروی لورنتس و شرایط غیر شتاب‌انگیز نشان داد. شکل میدان مغناطیسی از این رو با تبدیل لورنتز چهار نیرو از شکل قانون کولن در چارچوب اولیه منبع بدست آمده است: [ 36 ] :

{\displaystyle \mathbf {B} ={\frac {q}{4\pi \varepsilon _{0}r^{3}}}{\frac {1-\beta ^{2}}{(1-\ بتا ^{2}\sin ^{2}\theta )^{3/2}}}{\frac {\mathbf {v} \times \mathbf {r} }{c^{2}}}={\frac {\mathbf {v} \times \mathbf {E} }{c^{2}}}}

که{\displaystyle q}بار منبع نقطه است،{\displaystyle \varepsilon _{0}}گذردهی خلاء است ،{\displaystyle \mathbf {r} }بردار موقعیت از منبع نقطه تا نقطه در فضا است،{\displaystyle \mathbf {v} }بردار سرعت ذره باردار است،{\displaystyle \بتا }نسبت سرعت ذره باردار تقسیم بر سرعت نور و{\displaystyle \theta }زاویه بین است{\displaystyle \mathbf {r} }و{\displaystyle \mathbf {v} }. این شکل از میدان مغناطیسی را می توان نشان داد که قوانین ماکسول را در محدودیت غیر شتاب دار بودن ذرات برآورده می کند. [ 37 ] موارد فوق برای جریان غیر نسبیتی جریان به قانون Biot-Savart کاهش می یابد ({\displaystyle \beta \ll 1}).

به طور رسمی، نسبیت خاص میدان های الکتریکی و مغناطیسی را در یک تانسور رتبه-2 که تانسور الکترومغناطیسی نامیده می شود، ترکیب می کند . تغییر فریم های مرجع این مولفه ها را مخلوط می کند . این مشابه روشی است که نسبیت خاص فضا و زمان را با فضازمان و جرم، تکانه و انرژی را به چهار تکانه مخلوط می کند . [ 38 ] به طور مشابه، انرژی ذخیره شده در یک میدان مغناطیسی با انرژی ذخیره شده در یک میدان الکتریکی در تانسور استرس الکترومغناطیسی-انرژی مخلوط می شود .

پتانسیل بردار مغناطیسی

مقاله اصلی: پتانسیل بردار مغناطیسی

در موضوعات پیشرفته ای مانند مکانیک کوانتومی و نسبیت، اغلب کار با فرمول پتانسیل الکترودینامیک به جای میدان های الکتریکی و مغناطیسی آسان تر است. در این نمایش، پتانسیل بردار مغناطیسی A ، و پتانسیل اسکالر الکتریکی φ ، با استفاده از تثبیت سنج به گونه‌ای تعریف می‌شوند که

{\displaystyle {\begin{aligned}\mathbf {B} &=\nabla \times \mathbf {A} ,\\\mathbf {E} &=-\nabla \varphi -{\frac {\partial \mathbf { A} }{\t جزئی}}.\end{تراز شده}}}

پتانسیل برداری، A داده شده توسط این شکل ممکن است به عنوان یک تکانه پتانسیل تعمیم یافته در واحد بار [ 39 ] تفسیر شود ، همانطور که φ به عنوان انرژی پتانسیل تعمیم یافته در واحد بار تفسیر می شود . انتخاب های متعددی وجود دارد که می توان برای زمینه های بالقوه ای که شرایط فوق را برآورده می کنند، انتخاب کرد. با این حال، انتخاب پتانسیل ها با شرایط سنج مربوطه نشان داده می شود.

معادلات ماکسول وقتی بر حسب پتانسیل‌های گیج لورنز بیان می‌شوند ، می‌توانند به شکلی تبدیل شوند که با نسبیت خاص موافق باشد . [ 40 ] در نسبیت، A همراه با φ بدون توجه به شرایط سنج، چهار پتانسیل را تشکیل می‌دهند ، مشابه چهار تکانه‌ای که تکانه و انرژی یک ذره را ترکیب می‌کند. استفاده از چهار پتانسیل به جای تانسور الکترومغناطیسی این مزیت را دارد که بسیار ساده‌تر است و به راحتی می‌توان آن را برای کار با مکانیک کوانتومی تغییر داد.

انتشار میدان های الکتریکی و مغناطیسی

نظریه نسبیت خاص شرطی را برای رویدادهای مرتبط با علت و معلول تحمیل می کند که مانند زمان از هم جدا شوند، یعنی اثربخشی علی سریعتر از نور منتشر نمی شود. [ 41 ] معادلات ماکسول برای الکترومغناطیس به نفع این امر است زیرا اختلالات الکتریکی و مغناطیسی با سرعت نور در فضا حرکت می کنند. میدان‌های الکتریکی و مغناطیسی از الکترودینامیک کلاسیک از اصل محلی بودن در فیزیک پیروی می‌کنند و بر حسب زمان تاخیر یا زمانی که علت یک میدان اندازه‌گیری شده منشأ می‌گیرد، با توجه به اینکه تأثیر میدان با سرعت نور حرکت می‌کند، بیان می‌شوند. زمان تاخیر برای یک ذره نقطه ای به عنوان محلول زیر داده می شود:

{\displaystyle t_{r}=\mathbf {t} -{\frac {|\mathbf {r} -\mathbf {r} _{s}(t_{r})|}{c}}}

که {\textstyle {t_{r}}}زمان عقب افتاده یا زمانی است که در آن سهم منبع در زمینه منشا گرفته است،{\textstyle {r}_{s}(t)}بردار موقعیت ذره بر حسب زمان است،{\textstyle \mathbf {r} }نقطه در فضا است،{\textstyle \mathbf {t} }زمانی است که فیلدها اندازه گیری می شوند و{\textstyle c}سرعت نور است این معادله زمان لازم برای حرکت نور از ذره به نقطه ای در فضا را از زمان اندازه گیری برای یافتن زمان پیدایش میدان ها کم می کند. منحصر به فرد بودن راه حل برای {\textstyle {t_{r}}}برای داده شده است {\displaystyle \mathbf {t} }،{\displaystyle \mathbf {r} }و{\displaystyle r_{s}(t)}برای ذرات باردار که کندتر از سرعت نور حرکت می کنند معتبر است. [ 36 ]

میدان مغناطیسی بار نقطه متحرک دلخواه

مقاله اصلی: پتانسیل Liénard–Wiechert

حل معادلات ماکسول برای میدان الکتریکی و مغناطیسی یک بار نقطه‌ای بر حسب زمان تاخیر یا زمانی که در آن ذره در گذشته باعث ایجاد میدان در نقطه می‌شود، بیان می‌شود، با توجه به اینکه تاثیر در فضا با سرعت نور حرکت می‌کند. .

هر حرکت دلخواه بار نقطه ای باعث ایجاد میدان های الکتریکی و مغناطیسی می شود که با حل معادلات ماکسول با استفاده از تابع گرین برای پتانسیل های عقب افتاده پیدا می شوند و از این رو میدان ها را به صورت زیر پیدا می کنیم:

{\displaystyle \mathbf {A} (\mathbf {r} ,\mathbf {t} )={\frac {\mu _{0}c}{4\pi }}\left({\frac {q{\ boldsymbol {\beta }}_{s}}{(1-\mathbf {n} _{s}\cdot {\boldsymbol {\beta }}_{s})|\mathbf {r} -\mathbf {r} _{s}|}}\right)_{t=t_{r}}={\frac {{\boldsymbol {\beta } }_{s}(t_{r})}{c}}\varphi (\mathbf {r} ,\mathbf {t} )}

{\displaystyle \mathbf {B} (\mathbf {r} ,\mathbf {t} )={\frac {\mu _{0}}{4\pi }}\left({\frac {qc({\ علامت پررنگ {\beta }}_{s}\times \mathbf {n} _{s})}{\gamma ^{2}(1-\mathbf {n} _{s}\cdot {\boldsymbol {\beta }}_{s})^{3}|\mathbf {r} -\mathbf {r} _{s}|^{2}}}+ {\frac {q\mathbf {n} _{s}\times {\Big (}\mathbf {n} _{s}\times {\big (}(\mathbf {n} _{s}-{\boldsymbol {\beta }}_{s})\times {\dot {{\boldsymbol {\beta }}_{s}}}{\big )}{\Big ) }}{(1-\mathbf {n} _{s}\cdot {\boldsymbol {\beta }}_{s})^{3}|\mathbf {r} -\mathbf {r} _{s}|}}\right)_{t=t_{r}}={\frac {\mathbf {n} _{s}(t_{r})}{c}} \times \mathbf {E} (\mathbf {r} ,\mathbf {t} )}

که{\textstyle \varphi (\mathbf {r} ,\mathbf {t} )}و{\textstyle \mathbf {A} (\mathbf {r} ,\mathbf {t} )}پتانسیل اسکالر الکتریکی و پتانسیل بردار مغناطیسی در گیج لورنتس،{\displaystyle q}بار منبع نقطه است،{\textstyle {n}_{s}(\mathbf {r} ,t)}بردار واحدی است که از ذره باردار به نقطه ای در فضا اشاره می کند،{\textstyle {\boldsymbol {\beta }}_{s}(t)}سرعت ذره تقسیم بر سرعت نور و{\textstyle \گاما (t)}عامل لورنتس مربوطه است . از این رو، بر اساس اصل برهم نهی ، میدان های یک سیستم بارها نیز از اصل محلی بودن تبعیت می کنند .

5-میدان مغناطیسی

مغناطیس

مقاله اصلی: مغناطیس

اکثر مواد به یک میدان B اعمال شده با تولید مغناطیسی M خود و در نتیجه میدان B خود پاسخ می دهند . به طور معمول، پاسخ ضعیف است و تنها زمانی وجود دارد که میدان مغناطیسی اعمال شود. اصطلاح مغناطیس چگونگی واکنش مواد در سطح میکروسکوپی به یک میدان مغناطیسی اعمال شده را توصیف می کند و برای طبقه بندی فاز مغناطیسی یک ماده استفاده می شود. مواد بر اساس رفتار مغناطیسی به گروه هایی تقسیم می شوند:

در مورد پارامغناطیس و دیا مغناطیس، مغناطش M اغلب متناسب با میدان مغناطیسی اعمال شده است به طوری که:

{\displaystyle \mathbf {B} =\mu \mathbf {H}،}که در آن μ یک پارامتر وابسته به ماده به نام نفوذپذیری است . در برخی موارد، نفوذپذیری ممکن است یک تانسور رتبه دوم باشد به طوری که H ممکن است در جهت B قرار نگیرد . این روابط بین B و H نمونه هایی از معادلات سازنده هستند . با این حال، ابررساناها و فرومغناطیس‌ها رابطه پیچیده‌تری B- به- H دارند . هیسترزیس مغناطیسی را ببینید .

انرژی ذخیره شده

مقاله اصلی: انرژی مغناطیسی

همچنین ببینید: هیسترزیس مغناطیسی

انرژی برای تولید یک میدان مغناطیسی هم برای کار در برابر میدان الکتریکی که یک میدان مغناطیسی در حال تغییر ایجاد می کند و هم برای تغییر مغناطش هر ماده در میدان مغناطیسی مورد نیاز است. برای مواد غیر پراکنده، همین انرژی زمانی که میدان مغناطیسی از بین می رود آزاد می شود تا بتوان انرژی را به عنوان ذخیره شده در میدان مغناطیسی مدل کرد.

برای مواد خطی و غیر پراکنده (مانند B = μ H که در آن μ مستقل از فرکانس است)، چگالی انرژی برابر است با:

{\displaystyle u={\frac {\mathbf {B} \cdot \mathbf {H} }{2}}={\frac {\mathbf {B} \cdot \mathbf {B} }{2\mu }} ={\frac {\mu \mathbf {H} \cdot \mathbf {H} }{2}}.}

اگر هیچ ماده مغناطیسی در اطراف وجود نداشته باشد، μ را می توان با μ 0 جایگزین کرد . معادله بالا را نمی توان برای مواد غیرخطی استفاده کرد، هرچند. یک عبارت کلی تری که در زیر آورده شده است باید استفاده شود.

به طور کلی، مقدار افزایشی کار در واحد حجم δW مورد نیاز برای ایجاد یک تغییر کوچک در میدان مغناطیسی δ B است:

{\displaystyle \delta W=\mathbf {H} \cdot \delta \mathbf {B} .}

هنگامی که رابطه بین H و B مشخص شد، از این معادله برای تعیین کار مورد نیاز برای رسیدن به یک حالت مغناطیسی معین استفاده می شود. برای مواد هیسترتیک مانند فرومغناطیس ها و ابررساناها، کار مورد نیاز به نحوه ایجاد میدان مغناطیسی نیز بستگی دارد. با این حال، برای مواد خطی غیر پراکنده، معادله کلی مستقیماً به معادله چگالی انرژی ساده‌تر ارائه شده در بالا منتهی می‌شود.

ظاهر در معادلات ماکسول

مقاله اصلی: معادلات ماکسول

همچنین نگاه کنید به: الکترومغناطیس

مانند همه میدان های برداری، یک میدان مغناطیسی دارای دو ویژگی ریاضی مهم است که آن را به منابع خود مرتبط می کند . (برای B منابع جریان و میدان های الکتریکی در حال تغییر هستند.) این دو ویژگی، همراه با دو ویژگی متناظر میدان الکتریکی، معادلات ماکسول را تشکیل می دهند . معادلات ماکسول همراه با قانون نیروی لورنتس شرح کاملی از الکترودینامیک کلاسیک شامل الکتریسیته و مغناطیس را تشکیل می دهند.

اولین ویژگی واگرایی یک فیلد برداری A , · A است که نشان می دهد چگونه A از یک نقطه به بیرون "جریان" می کند. همانطور که در بالا توضیح داده شد، یک خط B -field هرگز در یک نقطه شروع یا پایان نمی یابد، بلکه یک حلقه کامل را تشکیل می دهد. این از نظر ریاضی معادل این است که بگوییم واگرایی B صفر است. (این گونه میدان های برداری را میدان های برداری سلونوئیدی می نامند.) این خاصیت قانون گاوس برای مغناطیس نامیده می شود و معادل این جمله است که هیچ قطب مغناطیسی جدا شده یا تک قطبی مغناطیسی وجود ندارد .

دومین ویژگی ریاضی curl نامیده می شود ، به طوری که × A نشان دهنده نحوه چرخش یا چرخش A در اطراف یک نقطه داده شده است. به نتیجه حلقه "منبع گردش خون" می گویند. معادلات حلقه B و E را به ترتیب معادله آمپر-ماکسول و قانون فارادی می نامند .

قانون گاوس برای مغناطیس

مقاله اصلی: قانون گاوس برای مغناطیس

یکی از ویژگی های مهم میدان B که از این طریق تولید می شود این است که خطوط میدان مغناطیسی B نه شروع می شوند و نه پایان می یابند (از نظر ریاضی، B یک میدان برداری سلونوئیدی است ). یک خط میدان ممکن است فقط تا بی نهایت گسترش یابد، یا به دور خود بپیچد تا یک منحنی بسته را تشکیل دهد، یا یک مسیر بی پایان (احتمالاً آشفته) را دنبال کند. [ 34 ] خطوط میدان مغناطیسی از یک آهنربا در نزدیکی قطب شمال آن خارج می‌شوند و در نزدیکی قطب جنوب آن وارد می‌شوند، اما در داخل آهنربا خطوط میدان B از طریق آهن‌ربا از قطب جنوب به سمت شمال ادامه می‌یابند. [ یادداشت 11 ] اگر یک خط میدان B در جایی وارد آهنربا شود، باید از جای دیگری خارج شود. مجاز به داشتن نقطه پایانی نیست.

به طور رسمی تر، از آنجایی که تمام خطوط میدان مغناطیسی که وارد هر منطقه معین می شوند باید آن منطقه را نیز ترک کنند، "تعداد" [ یادداشت 12 ] خطوط میدانی که وارد منطقه می شوند از عددی که خارج می شود به طور یکسان صفر می کند کم کنید. از نظر ریاضی، این معادل قانون گاوس برای مغناطیس است :⋅{\displaystyle \oint _{S}\mathbf {B} \cdot \mathrm {d} \mathbf {A} =0}که در آن انتگرال یک انتگرال سطحی بر روی سطح بسته S است (سطح بسته سطحی است که به طور کامل منطقه ای را بدون هیچ حفره ای احاطه کرده است تا خطوط میدانی از آن خارج شوند). از آنجایی که d A به بیرون اشاره می کند، حاصلضرب نقطه در انتگرال برای B -field نشان دهنده مثبت و برای B -field اشاره به داخل منفی است.

قانون فارادی

نوشتار اصلی: قانون استقرا فارادی

یک میدان مغناطیسی در حال تغییر، مانند آهنربایی که از طریق یک سیم پیچ رسانا حرکت می کند، یک میدان الکتریکی ایجاد می کند (و بنابراین تمایل به ایجاد جریان در چنین سیم پیچی دارد). این قانون به عنوان قانون فارادی شناخته می شود و اساس بسیاری از ژنراتورهای الکتریکی و موتورهای الکتریکی را تشکیل می دهد . از نظر ریاضی، قانون فارادی این است:

{\displaystyle {\mathcal {E}}=-{\frac {\mathrm {d} \Phi }{\mathrm {d} t}}}

که{\displaystyle {\mathcal {E}}}نیروی محرکه الکتریکی (یا EMF ، ولتاژ تولید شده در اطراف یک حلقه بسته) و Φ شار مغناطیسی است - حاصل ضرب ناحیه ضربدر میدان مغناطیسی طبیعی آن ناحیه. (این تعریف از شار مغناطیسی به همین دلیل است که B اغلب به عنوان چگالی شار مغناطیسی نامیده می شود .) [ 35 ] : 210  علامت منفی نشان دهنده این واقعیت است که هر جریانی که توسط یک میدان مغناطیسی در حال تغییر در یک سیم پیچ ایجاد می شود، میدان مغناطیسی ایجاد می کند که مخالف تغییر است . در میدان مغناطیسی که آن را القا کرده است. این پدیده به قانون لنز معروف است . این فرمول انتگرال قانون فارادی را می توان [ یادداشت 13 ] به شکل دیفرانسیل تبدیل کرد که در شرایط کمی متفاوت اعمال می شود.

{\displaystyle \nabla \times \mathbf {E} =-{\frac {\partial \mathbf {B} }{\partial t}}}

4-میدان مغناطیسی

گشتاور مغناطیسی روی آهنرباهای دائمی

مقاله اصلی: گشتاور مغناطیسی

اگر دو قطب مشابه از دو آهنربای مجزا به یکدیگر نزدیک شوند و یکی از آهنرباها اجازه چرخش داشته باشد، فوراً می‌چرخد تا خود را با آهن‌ربای اول هماهنگ کند. در این مثال، میدان مغناطیسی آهنربای ثابت، گشتاور مغناطیسی روی آهنربا ایجاد می کند که می تواند آزادانه بچرخد. این گشتاور مغناطیسی τ تمایل دارد که قطب های آهنربا را با خطوط میدان مغناطیسی تراز کند. بنابراین، قطب نما به سمت همسویی خود با میدان مغناطیسی زمین می چرخد.

گشتاور روی دوقطبی

در مدل قطبی یک دوقطبی، یک میدان H (به سمت راست) باعث ایجاد نیروهای مساوی اما متضاد بر روی یک قطب N ( + q ) و یک قطب S ( - q ) می شود که باعث ایجاد گشتاور می شود.

به طور معادل، یک میدان B گشتاور یکسانی را در یک حلقه جریان با گشتاور دوقطبی مغناطیسی یکسان القا می کند.

از نظر مدل قطبی، دو بار مغناطیسی مساوی و مخالف که H یکسان را تجربه می کنند نیز نیروهای مساوی و مخالف را تجربه می کنند. از آنجایی که این نیروهای مساوی و متضاد در مکان های مختلف قرار دارند، گشتاوری متناسب با فاصله (عمود بر نیرو) بین آنها ایجاد می شود. با تعریف m به عنوان قدرت قطب ضربدر فاصله بین قطب ها، این منجر به τ = μ 0 m H sin  θ می شود ، که در آن μ 0 ثابتی به نام نفوذپذیری خلاء است که اندازه گیری می شود.4π × 10-7 V · s /( A · m ) و θ زاویه بین H و m است .

از نظر ریاضی، گشتاور τ روی یک آهنربای کوچک هم با میدان مغناطیسی اعمال شده و هم با گشتاور مغناطیسی m آهنربا متناسب است:

{\displaystyle {\boldsymbol {\tau }}=\mathbf {m} \times \mathbf {B} =\mu _{0}\mathbf {m} \times \mathbf {H} ,\,}

که در آن × محصول متقاطع برداری را نشان می دهد . این معادله شامل تمام اطلاعات کیفی موجود در بالا می باشد. اگر m هم جهت میدان مغناطیسی باشد، هیچ گشتاوری روی آهنربا وجود ندارد ، زیرا حاصلضرب متقاطع برای دو بردار که در یک جهت هستند صفر است. علاوه بر این، تمام جهت های دیگر، گشتاوری را احساس می کنند که آنها را به سمت جهت میدان مغناطیسی می پیچد.

برهمکنش با جریان های الکتریکی

جریان بارهای الکتریکی هم یک میدان مغناطیسی ایجاد می کند و هم نیرویی را در اثر میدان های B مغناطیسی احساس می کند.

میدان مغناطیسی ناشی از بارهای متحرک و جریان های الکتریکی

مقالات اصلی: الکترومغناطیس ، قانون بیوت-ساوارت ، و قانون آمپر

قانون گرفتن دست راست : جریانی که در جهت فلش سفید می گذرد، میدان مغناطیسی ایجاد می کند که با فلش های قرمز نشان داده شده است.

تمام ذرات باردار متحرک میدان مغناطیسی تولید می کنند. بارهای نقطه متحرک ، مانند الکترون ها ، میدان های مغناطیسی پیچیده اما شناخته شده ای تولید می کنند که به بار، سرعت و شتاب ذرات بستگی دارد. [ 20 ]

خطوط میدان مغناطیسی به صورت دایره های متحدالمرکز در اطراف یک هادی استوانه ای حامل جریان، مانند طول سیم، تشکیل می شوند. جهت چنین میدان مغناطیسی را می توان با استفاده از " قانون گرفتن دست راست " تعیین کرد (شکل سمت راست را ببینید). قدرت میدان مغناطیسی با فاصله گرفتن از سیم کاهش می یابد. (برای یک سیم با طول نامتناهی استحکام با فاصله نسبت عکس دارد.)

یک شیر برقی با جریان الکتریکی که از آن عبور می کند مانند یک آهنربا رفتار می کند.

خم کردن یک سیم حامل جریان در یک حلقه، میدان مغناطیسی را در داخل حلقه متمرکز می کند در حالی که آن را در خارج ضعیف می کند. خم کردن یک سیم در چندین حلقه با فاصله نزدیک برای تشکیل یک سیم پیچ یا " سلونوئید " این اثر را افزایش می دهد. دستگاهی که در اطراف یک هسته آهنی تشکیل شده است ممکن است به عنوان یک آهنربای الکتریکی عمل کند و یک میدان مغناطیسی قوی و به خوبی کنترل شده ایجاد کند. یک آهنربای الکتریکی استوانه‌ای بی‌نهایت دارای میدان مغناطیسی یکنواخت در داخل است و میدان مغناطیسی در خارج ندارد. یک آهنربای الکتریکی با طول محدود میدان مغناطیسی تولید می کند که شبیه به میدان مغناطیسی تولید شده توسط یک آهنربای دائمی یکنواخت است که قدرت و قطبیت آن توسط جریان عبوری از سیم پیچ تعیین می شود.

میدان مغناطیسی تولید شده توسط یک جریان ثابت I (جریان ثابتی از بارهای الکتریکی، که در آن بار نه انباشته می‌شود و نه در هیچ نقطه‌ای تخلیه می‌شود) [ یادداشت 8 ] توسط قانون Biot-Savart شرح داده شده است : [ 21 ] :

{\displaystyle \mathbf {B} ={\frac {\mu _{0}I}{4\pi }}\int _{\mathrm {wire} }{\frac {\mathrm {d} {\boldsymbol { \ell }}\times \mathbf {\hat {r}} }{r^{2}}}،}

که در آن مجموع انتگرال در طول سیم که در آن بردار d عنصر خط برداری با جهتی مشابه جریان I است ، μ 0 ثابت مغناطیسی است ، r فاصله بین مکان d و مکانی است که در آن میدان مغناطیسی محاسبه می شود و r یک بردار واحد در جهت r است . به عنوان مثال، در مورد سیم به اندازه کافی بلند و مستقیم، این می شود:

{\displaystyle |\mathbf {B} |={\frac {\mu _{0}}{2\pi r}}I}

جایی که

r = | r | .

جهت مماس بر دایره ای عمود بر سیم مطابق قانون دست راست است. [ 21 ] : 225 

یک روش کمی کلی تر [ 22 ] [ یادداشت 9 ] برای ارتباط جریان {\displaystyle I}به میدان B از طریق قانون آمپر است :

{\displaystyle \oint \mathbf {B} \cdot \mathrm {d} {\boldsymbol {\ell }}=\mu _{0}I_{\mathrm {enc} }،}که در آن انتگرال خط بر روی هر حلقه دلخواه و{\displaystyle I_{\text{enc}}}جریان محصور شده توسط آن حلقه است. قانون آمپر همیشه برای جریان های ثابت معتبر است و می تواند برای محاسبه میدان B برای موقعیت های بسیار متقارن خاص مانند یک سیم بی نهایت یا یک شیر برقی بی نهایت استفاده شود.

قانون آمپر در شکل اصلاح شده ای که میدان های الکتریکی متغیر با زمان را محاسبه می کند، یکی از چهار معادله ماکسول است که الکتریسیته و مغناطیس را توصیف می کند.

نیرو بر بارهای متحرک و جریان

نیروی وارد بر ذره باردار

نوشتار اصلی: نیروی لورنتس

یک ذره باردار که در یک میدان B حرکت می کند، نیروی جانبی را تجربه می کند که متناسب با قدرت میدان مغناطیسی، جزء سرعت عمود بر میدان مغناطیسی و بار ذره است. این نیرو به عنوان نیروی لورنتس شناخته می شود و توسط آن داده می شود

{\displaystyle \mathbf {F} =q\mathbf {E} +q\mathbf {v} \times \mathbf {B}،}که در آن F نیرو ، q بار الکتریکی ذره، v سرعت لحظه ای ذره، و B میدان مغناطیسی (به تسلا ) است .

نیروی لورنتس همیشه هم بر سرعت ذره و هم بر میدان مغناطیسی ایجاد کننده آن عمود است. هنگامی که یک ذره باردار در یک میدان مغناطیسی ساکن حرکت می کند، یک مسیر مارپیچ را دنبال می کند که در آن محور مارپیچ موازی با میدان مغناطیسی است و در آن سرعت ذره ثابت می ماند. از آنجایی که نیروی مغناطیسی همیشه بر حرکت عمود است، میدان مغناطیسی نمی‌تواند روی یک بار مجزا کاری انجام دهد. [ 23 ] [ 24 ] این فقط می تواند به طور غیر مستقیم کار کند، از طریق میدان الکتریکی ایجاد شده توسط یک میدان مغناطیسی در حال تغییر. اغلب ادعا می شود که نیروی مغناطیسی می تواند روی یک دوقطبی مغناطیسی غیر ابتدایی یا ذرات باردار که حرکت آنها توسط نیروهای دیگر محدود می شود کار کند، اما این نادرست است [ 25 ] زیرا کار در آن موارد توسط نیروهای الکتریکی انجام می شود. بارهای منحرف شده توسط میدان مغناطیسی.

نیروی وارد بر سیم حامل جریان

نوشتار اصلی: نیروی لاپلاس

نیروی وارد بر سیم حامل جریان همانطور که انتظار می رود مشابه نیروی بار متحرک است زیرا سیم حامل جریان مجموعه ای از بارهای متحرک است. سیم حامل جریان در حضور میدان مغناطیسی نیرویی را احساس می کند. نیروی لورنتس در جریان ماکروسکوپی اغلب به عنوان نیروی لاپلاس شناخته می شود . رسانایی به طول ، مقطع A و بار q را در اثر جریان الکتریکی i در نظر بگیرید . اگر این رسانا در میدان مغناطیسی با قدر B قرار گیرد که با سرعت بارها در هادی زاویه θ را ایجاد کند ، نیروی وارد شده بر یک بار منفرد q برابر است با

{\displaystyle F=qvB\sin \theta ,}

بنابراین، برای N که در

{\displaystyle N=n\ell A،}

نیروی وارد شده به هادی است

{\displaystyle f=FN=qvBn\ell A\sin \theta =Bi\ell \sin \theta ,}

جایی که i = nqvA .

رابطه بین H و B

فرمول های به دست آمده برای میدان مغناطیسی بالا هنگام برخورد با کل جریان صحیح هستند. یک ماده مغناطیسی که در داخل میدان مغناطیسی قرار می گیرد، جریان محدود خود را تولید می کند که محاسبه آن می تواند چالش برانگیز باشد. (این جریان محدود به دلیل مجموع حلقه‌های جریان با اندازه اتمی و اسپین ذرات زیراتمی مانند الکترون‌هایی است که ماده را تشکیل می‌دهند.) میدان H همانطور که در بالا تعریف شد به تعیین این جریان محدود کمک می‌کند. اما برای اینکه ببینیم چگونه، ابتدا به معرفی مفهوم مغناطیسی کمک می کند .

مغناطیس سازی

مقاله اصلی: مغناطیس

میدان بردار مغناطیسی M نشان دهنده شدت مغناطیسی شدن یک ناحیه از ماده است. به عنوان گشتاور دوقطبی مغناطیسی خالص در واحد حجم آن ناحیه تعریف می شود . بنابراین مغناطش یک آهنربای یکنواخت یک ثابت مادی است که برابر با گشتاور مغناطیسی m آهنربا تقسیم بر حجم آن است. از آنجایی که واحد SI گشتاور مغناطیسی A⋅m 2 است ، واحد SI مغناطیسی M آمپر بر متر است، که با میدان H یکسان است .

میدان مغناطیسی M یک ناحیه در جهت میانگین گشتاور دوقطبی مغناطیسی در آن ناحیه است. بنابراین، خطوط میدان مغناطیسی از نزدیک قطب جنوب مغناطیسی شروع شده و در نزدیکی قطب شمال مغناطیسی به پایان می رسد. (مغناطیس در خارج از آهنربا وجود ندارد.)

در مدل حلقه آمپرین، مغناطش به دلیل ترکیب بسیاری از حلقه‌های آمپرین کوچک برای تشکیل جریانی به نام جریان محدود است . بنابراین، این جریان محدود منبع میدان مغناطیسی B ناشی از آهنربا است. با توجه به تعریف دوقطبی مغناطیسی، میدان مغناطیسی از قانون مشابه قانون آمپر پیروی می کند: [ 26 ]

{\displaystyle \oint \mathbf {M} \cdot \mathrm {d} {\boldsymbol {\ell }}=I_{\mathrm {b} },}

که در آن انتگرال یک خط انتگرال بر روی هر حلقه بسته است و I b جریان محدودی است که توسط آن حلقه بسته محصور شده است.

در مدل قطب مغناطیسی، مغناطش از قطب های مغناطیسی شروع می شود و به آنها ختم می شود. بنابراین، اگر یک منطقه معین دارای یک "قدرت قطب مغناطیسی" مثبت خالص (مرتبط با قطب شمال) باشد، خطوط میدان مغناطیسی بیشتری دارد که وارد آن می شوند تا خروج از آن. از نظر ریاضی این معادل است با:

{\displaystyle \oint _{S}\mu _{0}\mathbf {M} \cdot \mathrm {d} \mathbf {A} =-q_{\mathrm {M}}،}

که در آن انتگرال یک انتگرال سطح بسته بر روی سطح بسته S است و q M "بار مغناطیسی" (بر حسب واحد شار مغناطیسی ) است که توسط S محصور شده است . (یک سطح بسته به طور کامل منطقه ای را بدون هیچ سوراخی احاطه کرده است تا خطوط میدانی فرار کنند.) علامت منفی به این دلیل رخ می دهد که میدان مغناطیسی از جنوب به شمال حرکت می کند.

میدان H و مواد مغناطیسی

مقایسه B ، H و M در داخل و خارج یک آهنربای میله ای استوانه ای.

همچنین ببینید: میدان مغناطیسی زدایی

در واحدهای SI، میدان H با فیلد B مرتبط است

{\displaystyle \mathbf {H} \ \equiv \ {\frac {\mathbf {B} }{\mu _{0}}}-\mathbf {M} .}

از نظر میدان H، قانون آمپر است

{\displaystyle \oint \mathbf {H} \cdot \mathrm {d} {\boldsymbol {\ell }}=\oint \left({\frac {\mathbf {B} }{\mu _{0}}} -\mathbf {M} \right)\cdot \mathrm {d} {\boldsymbol {\ell }}=I_{\mathrm {tot} }-I_{\mathrm {b} }=I_{\mathrm {f}}،}

جایی که I f نشان دهنده جریان آزاد محصور شده توسط حلقه است به طوری که انتگرال خط H به هیچ وجه به جریان های محدود وابسته نیست. [ 27 ]

برای معادل دیفرانسیل این معادله معادلات ماکسول را ببینید . قانون آمپر به شرط مرزی منتهی می شود

{\displaystyle \left(\mathbf {H_{1}^{\parallel }} -\mathbf {H_{2}^{\parallel }} \right)=\mathbf {K} _{\mathrm {f} } \times {\hat {\mathbf {n} }},}که در آن K f چگالی جریان آزاد سطح و واحد نرمال است{\displaystyle {\hat {\mathbf {n} }}}در جهت از متوسط ​​2 به متوسط ​​1 اشاره می کند. [ 28 ]

به طور مشابه، یک انتگرال سطح H بر روی هر سطح بسته مستقل از جریان آزاد است و "بارهای مغناطیسی" را در آن سطح بسته انتخاب می کند:

{\displaystyle \oint _{S}\mu _{0}\mathbf {H} \cdot \mathrm {d} \mathbf {A} =\oint _{S}(\mathbf {B} -\mu _{ 0}\mathbf {M} )\cdot \mathrm {d} \mathbf {A} =0-(-q_{\mathrm {M} })=q_{\mathrm {M} }،}

که به جریان های آزاد بستگی ندارد.

بنابراین، فیلد H را می توان به دو بخش مستقل [ نکته 10 ] تقسیم کرد:

{\displaystyle \mathbf {H} =\mathbf {H} _{0}+\mathbf {H} _{\mathrm {d} }،}

که در آن H 0 میدان مغناطیسی اعمال شده تنها به دلیل جریان های آزاد و H d میدان مغناطیسی زدایی تنها به دلیل جریان های محدود است .

بنابراین، میدان H مغناطیسی ، جریان محدود را بر حسب "بارهای مغناطیسی" تغییر می دهد. خطوط میدان H فقط حول «جریان آزاد» حلقه می‌شوند و برخلاف میدان مغناطیسی B ، در نزدیکی قطب‌های مغناطیسی نیز شروع می‌شوند و به پایان می‌رسند.

3-میدان مغناطیسی

تجسم

مقاله اصلی: خط میدان

تجسم میدان های مغناطیسی

سمت چپ: جهت خطوط میدان مغناطیسی که با براده های آهنی پاشیده شده روی کاغذی که در بالای آهنربا قرار گرفته است نشان داده می شود.
سمت راست: سوزن های قطب نما در جهت میدان مغناطیسی محلی، به سمت قطب جنوب آهنربا و دور از قطب شمال آن قرار دارند.

میدان را می توان با مجموعه ای از خطوط میدان مغناطیسی ، که جهت میدان را در هر نقطه دنبال می کنند، تجسم کرد. خطوط را می توان با اندازه گیری قدرت و جهت میدان مغناطیسی در تعداد زیادی نقطه (یا در هر نقطه از فضا) ساخت. سپس، هر مکان را با یک فلش (به نام بردار ) که در جهت میدان مغناطیسی محلی با قدر آن متناسب با شدت میدان مغناطیسی است، علامت بزنید. با اتصال این فلش ها مجموعه ای از خطوط میدان مغناطیسی تشکیل می شود. جهت میدان مغناطیسی در هر نقطه موازی با جهت خطوط میدان مجاور است و چگالی محلی خطوط میدان را می توان متناسب با قدرت آن در نظر گرفت. خطوط میدان مغناطیسی مانند خطوط جریانی در جریان سیال هستند ، از این نظر که نشان دهنده توزیع پیوسته هستند و وضوح متفاوت خطوط بیشتر یا کمتر را نشان می دهد.

مزیت استفاده از خطوط میدان مغناطیسی به عنوان نمایش این است که بسیاری از قوانین مغناطیس (و الکترومغناطیس) را می توان به طور کامل و مختصر با استفاده از مفاهیم ساده ای مانند "تعداد" خطوط میدان در یک سطح بیان کرد. این مفاهیم را می توان به سرعت به شکل ریاضی خود "ترجمه" کرد. به عنوان مثال، تعداد خطوط میدانی که از یک سطح معین عبور می کنند، انتگرال سطح میدان مغناطیسی است. [ 10 ] : 237 

پدیده های مختلف خطوط میدان مغناطیسی را به گونه ای نمایش می دهند که گویی خطوط میدان پدیده های فیزیکی هستند. به عنوان مثال، براده های آهن که در یک میدان مغناطیسی قرار می گیرند خطوطی را تشکیل می دهند که مطابق با "خطوط میدان" هستند. [ یادداشت 5 ] "خطوط" میدان مغناطیسی نیز به صورت بصری در شفق های قطبی نمایش داده می شوند ، که در آن فعل و انفعالات دوقطبی ذرات پلاسما رگه های قابل مشاهده ای از نور را ایجاد می کنند که با جهت محلی میدان مغناطیسی زمین همسو می شوند.

خطوط میدان می تواند به عنوان یک ابزار کیفی برای تجسم نیروهای مغناطیسی استفاده شود. در مواد فرومغناطیسی مانند آهن و در پلاسما، نیروهای مغناطیسی را می توان با تصور اینکه خطوط میدان یک کشش (مانند یک نوار لاستیکی) در طول خود و فشاری عمود بر طول آنها بر خطوط میدان مجاور اعمال می کنند، درک کرد. "بر خلاف" قطب های آهنربا جذب می شوند زیرا آنها توسط خطوط میدان زیادی به هم مرتبط هستند. قطب های "مانند" دفع می شوند زیرا خطوط میدان آنها به هم نمی رسند، اما به موازات یکدیگر قرار می گیرند و روی یکدیگر فشار می آورند.

میدان مغناطیسی آهنرباهای دائمی

نوشتار اصلی: ممان مغناطیسی § مدل ها

آهنرباهای دائمی اجسامی هستند که میدان های مغناطیسی پایدار خود را تولید می کنند. آنها از مواد فرومغناطیسی مانند آهن و نیکل ساخته شده اند که مغناطیسی شده اند و دارای قطب شمال و جنوب هستند.

میدان مغناطیسی آهنرباهای دائمی می تواند بسیار پیچیده باشد، به خصوص در نزدیکی آهنربا. میدان مغناطیسی یک آهنربای مستقیم کوچک [ یادداشت 6 ] با قدرت آهنربا (که گشتاور دوقطبی مغناطیسی آن m نامیده می شود ) متناسب است. معادلات بی اهمیت هستند و به فاصله از آهنربا و جهت آهنربا بستگی دارند. برای آهنرباهای ساده، m در جهت خطی است که از جنوب به قطب شمال آهنربا کشیده شده است. چرخاندن یک آهنربای میله ای معادل چرخش m آن در 180 درجه است.

میدان مغناطیسی آهنرباهای بزرگتر را می توان با مدلسازی آنها به عنوان مجموعه ای از تعداد زیادی آهنربای کوچک به نام دوقطبی بدست آورد . میدان مغناطیسی تولید شده توسط آهنربا، میدان مغناطیسی خالص این دوقطبی است. هر نیروی خالص وارد بر آهنربا در نتیجه جمع کردن نیروهای وارد بر دو قطبی منفرد است.

دو مدل ساده شده برای ماهیت این دوقطبی ها وجود دارد: مدل قطب مغناطیسی و مدل حلقه آمپرین . این دو مدل دو میدان مغناطیسی متفاوت H و B تولید می کنند . با این حال، در خارج از یک ماده، این دو یکسان هستند (به یک ثابت ضربی) به طوری که در بسیاری از موارد می توان تمایز را نادیده گرفت. این به ویژه در مورد میدان های مغناطیسی، مانند میدان های ناشی از جریان های الکتریکی که توسط مواد مغناطیسی ایجاد نمی شوند، صادق است.

یک مدل واقعی مغناطیس از هر یک از این مدل ها پیچیده تر است. هیچ یک از مدل ها به طور کامل توضیح نمی دهد که چرا مواد مغناطیسی هستند. مدل تک قطبی پشتیبانی آزمایشی ندارد. مدل حلقه آمپرین مقداری، اما نه تمام گشتاور مغناطیسی یک ماده را توضیح می دهد. این مدل پیش‌بینی می‌کند که حرکت الکترون‌ها در یک اتم به گشتاور دوقطبی مغناطیسی مداری آن الکترون‌ها متصل است و این گشتاورهای مداری به مغناطیس مشاهده شده در سطح ماکروسکوپی کمک می‌کنند. با این حال، حرکت الکترون‌ها کلاسیک نیست، و گشتاور مغناطیسی اسپین الکترون‌ها (که توسط هیچ‌یک از مدل‌ها توضیح داده نشده است) نیز سهم قابل‌توجهی در گشتاور کل آهن‌رباها دارد.

مدل قطب مغناطیسی

همچنین ببینید: تک قطبی مغناطیسی

مدل قطب مغناطیسی: دو قطب مخالف، شمال (+) و جنوب (-)، که با فاصله d از هم جدا شده اند، یک میدان H (خطوط) ایجاد می کنند.

از نظر تاریخی، کتاب های درسی فیزیک اولیه، نیرو و گشتاور بین دو آهنربا را به دلیل دفع یا جذب یکدیگر توسط قطب های مغناطیسی به همان شیوه ای که نیروی کولن بین بارهای الکتریکی ایجاد می کند، مدل می کردند. در سطح میکروسکوپی، این مدل با شواهد تجربی در تضاد است و مدل قطبی مغناطیس دیگر روش معمولی برای معرفی این مفهوم نیست. [ 11 ] : 258  با این حال، به دلیل سادگی ریاضی، هنوز هم گاهی اوقات به عنوان یک مدل ماکروسکوپی برای فرومغناطیس استفاده می شود. [ 17 ]

در این مدل، یک میدان H مغناطیسی توسط بارهای مغناطیسی ساختگی که بر روی سطح هر قطب پخش می شود، تولید می شود . این بارهای مغناطیسی در واقع مربوط به میدان مغناطیسی M هستند . بنابراین، میدان H مشابه میدان الکتریکی E است که با بار الکتریکی مثبت شروع می شود و با بار الکتریکی منفی به پایان می رسد. بنابراین، در نزدیکی قطب شمال، تمام خطوط میدان H به سمت قطب شمال (چه در داخل آهنربا یا خارج) قرار دارند، در حالی که در نزدیکی قطب جنوب، همه خطوط میدان H به سمت قطب جنوب (چه در داخل آهنربا یا خارج) قرار دارند. همچنین، یک قطب شمال نیرویی را در جهت میدان H احساس می کند در حالی که نیروی وارد بر قطب جنوب مخالف میدان H است .

در مدل قطب مغناطیسی، دوقطبی مغناطیسی ابتدایی m توسط دو قطب مغناطیسی مخالف با قدرت قطب q m که توسط یک بردار فاصله کوچک d از هم جدا شده اند، تشکیل می شود ، به طوری که m = q m  d . مدل قطب مغناطیسی میدان H را در داخل و خارج مواد مغناطیسی به درستی پیش‌بینی می‌کند، به ویژه این واقعیت که H در مقابل میدان مغناطیسی M درون یک آهنربای دائمی است.

از آنجایی که این مدل مبتنی بر ایده ساختگی چگالی بار مغناطیسی است ، مدل قطب دارای محدودیت‌هایی است. قطب های مغناطیسی نمی توانند جدا از یکدیگر مانند بارهای الکتریکی وجود داشته باشند، اما همیشه به صورت جفت شمال-جنوب هستند. اگر یک جسم مغناطیسی به نصف تقسیم شود، یک قطب جدید روی سطح هر قطعه ظاهر می شود، بنابراین هر یک دارای یک جفت قطب مکمل است. مدل قطب مغناطیسی مغناطیس تولید شده توسط جریان های الکتریکی و همچنین ارتباط ذاتی بین تکانه زاویه ای و مغناطیس را در نظر نمی گیرد .

مدل قطبی معمولاً بار مغناطیسی را به عنوان یک انتزاع ریاضی به جای یک ویژگی فیزیکی ذرات در نظر می گیرد. با این حال، یک تک قطبی مغناطیسی یک ذره فرضی (یا طبقه ای از ذرات) است که از نظر فیزیکی فقط یک قطب مغناطیسی (یک قطب شمال یا یک قطب جنوب) دارد. به عبارت دیگر، دارای یک "بار مغناطیسی" مشابه بار الکتریکی است. خطوط میدان مغناطیسی روی تک قطبی های مغناطیسی شروع یا خاتمه می یابند، بنابراین اگر وجود داشته باشند، استثناهایی برای این قاعده قائل می شوند که خطوط میدان مغناطیسی نه شروع می شوند و نه پایان. برخی از نظریه ها (مانند نظریه های متحد بزرگ ) وجود تک قطبی های مغناطیسی را پیش بینی کرده اند، اما تاکنون هیچ کدام مشاهده نشده است.

مدل حلقه آمپرین

مقاله اصلی: دوقطبی مغناطیسی

همچنین ببینید: گشتاور مغناطیسی اسپین و میکرومغناطیس

مدل حلقه آمپرین

یک حلقه جریان (حلقه) که در صفحه x می رود و در نقطه بیرون می آید، یک فیلد B (خطوط) تولید می کند. همانطور که شعاع حلقه جاری کوچک می شود، میدان های تولید شده با یک "دوقطبی مغناطیسی استاتیک" انتزاعی یکسان می شوند (که با یک فلش به سمت راست نشان داده می شود).

در مدل توسعه یافته توسط آمپر ، دوقطبی مغناطیسی ابتدایی که همه آهنرباها را تشکیل می دهد، یک حلقه آمپری به اندازه کافی کوچک با جریان I و ناحیه حلقه A است . ممان دوقطبی این حلقه m = IA است .

این دوقطبی های مغناطیسی یک میدان B مغناطیسی تولید می کنند .

میدان مغناطیسی یک دوقطبی مغناطیسی در شکل نشان داده شده است. از بیرون، دوقطبی مغناطیسی ایده آل با دوقطبی الکتریکی ایده آل با همان قدرت یکسان است. برخلاف دوقطبی الکتریکی، یک دوقطبی مغناطیسی به درستی به عنوان یک حلقه جریان با جریان I و مساحت a مدل‌سازی می‌شود . چنین حلقه جریان دارای گشتاور مغناطیسی است،{\displaystyle m=Ia،}که در آن جهت m عمود بر مساحت حلقه است و با استفاده از قانون سمت راست به جهت جریان بستگی دارد. یک دوقطبی مغناطیسی ایده‌آل به عنوان یک دوقطبی مغناطیسی واقعی مدل‌سازی می‌شود که مساحت آن a به صفر کاهش یافته و جریان آن I تا بی نهایت افزایش یافته است، به طوری که حاصلضرب m = Ia محدود است. این مدل ارتباط بین تکانه زاویه ای و گشتاور مغناطیسی را روشن می کند، که اساس چرخش اثر انیشتین-دهاس توسط مغناطش و معکوس آن، اثر بارنت یا مغناطش با چرخش است . [ 18 ] چرخاندن سریعتر حلقه (در همان جهت) برای مثال، جریان و در نتیجه گشتاور مغناطیسی را افزایش می دهد.

تعامل با آهنربا

نیروی بین آهنرباها

مقاله اصلی: نیروی بین آهنرباها

تعیین نیروی بین دو آهنربای کوچک بسیار پیچیده است زیرا به قدرت و جهت هر دو آهنربا و فاصله و جهت آنها نسبت به یکدیگر بستگی دارد. این نیرو به ویژه به چرخش آهنرباها در اثر گشتاور مغناطیسی حساس است. نیروی وارد بر هر آهنربا به گشتاور مغناطیسی آن و میدان مغناطیسی [ یادداشت 7 ] دیگری بستگی دارد.

برای درک نیروی بین آهنرباها، بررسی مدل قطب مغناطیسی ارائه شده در بالا مفید است. در این مدل، میدان H یک آهنربا هر دو قطب آهنربای دوم را فشار داده و می کشد. اگر این میدان H در هر دو قطب آهنربای دوم یکسان باشد، هیچ نیروی خالصی روی آن آهنربا وجود ندارد زیرا نیرو برای قطب های مخالف مخالف است. با این حال، اگر میدان مغناطیسی آهنربای اول غیر یکنواخت باشد (مانند H نزدیک یکی از قطب های آن)، هر قطب آهنربای دوم میدان متفاوتی را می بیند و تحت نیروی متفاوتی قرار می گیرد. این تفاوت در دو نیرو، آهنربا را در جهت افزایش میدان مغناطیسی حرکت می دهد و همچنین ممکن است باعث ایجاد گشتاور خالص شود.

این یک مثال خاص از یک قانون کلی است که آهنرباها به مناطقی با میدان مغناطیسی بالاتر جذب می شوند (یا بسته به جهت آهنربا دفع می شوند). هر میدان مغناطیسی غیر یکنواخت، خواه ناشی از آهنرباهای دائمی یا جریان های الکتریکی باشد، به این ترتیب به یک آهنربای کوچک نیرو وارد می کند.

جزئیات مدل حلقه آمپرین متفاوت و پیچیده تر است، اما نتیجه یکسانی را به همراه دارد: اینکه دوقطبی های مغناطیسی به مناطقی با میدان مغناطیسی بالاتر جذب/دفع می شوند. از نظر ریاضی، نیروی وارد بر آهنربای کوچکی که دارای گشتاور مغناطیسی m در اثر میدان مغناطیسی B است عبارت است از: [ 19 ] : معادله. 11.42 

{\displaystyle \mathbf {F} ={\boldsymbol {\nabla }}\left(\mathbf {m} \cdot \mathbf {B} \راست)،}

که در آن گرادیان تغییر کمیت m · B در واحد فاصله و جهت حداکثر افزایش m · B است . حاصل ضرب نقطه m · B = mB cos ( θ ) , که در آن m و B نشان دهنده بزرگی بردارهای m و B هستند و θ زاویه بین آنهاست. اگر m در همان جهت B باشد ، حاصل ضرب نقطه‌ای مثبت است و گرادیان نقطه‌ای «سربالایی» است که آهن‌ربا را به مناطقی با میدان B بالاتر می‌کشد (به‌طور دقیق‌تر m · B بزرگ‌تر ). این معادله صرفاً فقط برای آهنرباهایی با اندازه صفر معتبر است، اما اغلب تقریب خوبی برای آهنرباهای نه چندان بزرگ است. نیروی مغناطیسی روی آهنرباهای بزرگتر با تقسیم آنها به مناطق کوچکتر تعیین می شود که هر یک دارای m خاص خود هستند و سپس نیروهای وارد بر هر یک از این مناطق بسیار کوچک جمع می شوند .

2-میدان مغناطیسی

توضیحات

نیروی وارد بر یک بار الکتریکی به مکان، سرعت و جهت آن بستگی دارد. برای توصیف این نیرو از دو میدان برداری استفاده می شود. [ 2 ] : ch1  اولین میدان الکتریکی است که نیروی وارد بر یک بار ثابت را توصیف می کند و مؤلفه نیروی مستقل از حرکت را نشان می دهد. در مقابل، میدان مغناطیسی مؤلفه‌ای از نیرو را توصیف می‌کند که با سرعت و جهت ذرات باردار متناسب است. [ 2 ] : ch13  میدان توسط قانون نیروی لورنتس تعریف می شود و در هر لحظه عمود بر حرکت بار و نیرویی است که متحمل می شود.

دو میدان برداری متفاوت، اما نزدیک به هم وجود دارد که هر دو گاهی اوقات "میدان مغناطیسی" نامیده می شوند که B و H نوشته می شوند . [ توجه 1 ] در حالی که بهترین نام برای این زمینه ها و تفسیر دقیق آنچه این میدان ها نشان می دهند موضوع بحث های طولانی مدت بوده است، توافق گسترده ای در مورد نحوه عملکرد فیزیک اساسی وجود دارد. [ 7 ] از نظر تاریخی، اصطلاح "میدان مغناطیسی" برای H در نظر گرفته شده است در حالی که از اصطلاحات دیگری برای B استفاده می شود ، اما بسیاری از کتاب های درسی اخیر از اصطلاح "میدان مغناطیسی" برای توصیف B و یا به جای H استفاده می کنند . [ توجه 2 ] نام های جایگزین زیادی برای هر دو وجود دارد (به نوارهای کناری مراجعه کنید).

میدان B

یافتن نیروی مغناطیسی

یک ذره باردار که با سرعت v در میدان مغناطیسی B حرکت می کند ، نیروی مغناطیسی F را احساس می کند . از آنجایی که نیروی مغناطیسی همیشه به سمت جهت حرکت می کشد، ذره به صورت دایره ای حرکت می کند.

از آنجایی که این سه بردار با ضرب ضربدری به یکدیگر مرتبط هستند ، جهت این نیرو را می توان با استفاده از قانون دست راست پیدا کرد .

نام های جایگزین برای B [ 8 ]
  • چگالی شار مغناطیسی [ 5 ] : 138 
  • القای مغناطیسی [ 9 ]
  • میدان مغناطیسی (مبهم)

بردار میدان مغناطیسی B در هر نقطه را می توان به عنوان برداری تعریف کرد که وقتی در قانون نیروی لورنتس استفاده می شود ، نیروی وارد بر ذره باردار را در آن نقطه به درستی پیش بینی می کند: [ 10 ] [ 11 ] : 204 

قانون نیروی لورنتس ( شکل برداری ، واحدهای SI )

{\displaystyle \mathbf {F} =q\mathbf {E} +q(\mathbf {v} \times \mathbf {B} )}

در اینجا F نیروی وارد بر ذره است، q بار الکتریکی ذره است ، v سرعت ذره است ، و × نشان دهنده محصول متقاطع است . جهت نیروی وارد بر بار را می توان با یادداشتی به نام قانون دست راست تعیین کرد (شکل را ببینید). [ توجه 3 ] با استفاده از دست راست، انگشت شست را در جهت جریان، و انگشتان را در جهت میدان مغناطیسی قرار دهید، نیروی حاصل از بار وارد شده به سمت خارج از کف دست است. نیروی وارد بر یک ذره با بار منفی در جهت مخالف است. اگر سرعت و بار هر دو معکوس شوند، جهت نیرو ثابت می ماند. به همین دلیل اندازه گیری میدان مغناطیسی (به خودی خود) نمی تواند تشخیص دهد که آیا بار مثبتی در حال حرکت به سمت راست است یا بار منفی که به سمت چپ حرکت می کند. (هر دوی این موارد جریان یکسانی را تولید می کنند.) از طرف دیگر، یک میدان مغناطیسی ترکیب شده با یک میدان الکتریکی می تواند بین اینها تمایز قائل شود، اثر هال را در زیر ببینید.

اولین عبارت در معادله لورنتز از نظریه الکترواستاتیک است و می گوید که یک ذره بار q در میدان الکتریکی E نیروی الکتریکی را تجربه می کند:

.{\displaystyle \mathbf {F} _{\text{electric}}=q\mathbf {E} .}

عبارت دوم نیروی مغناطیسی است: [ 11 ]

.{\displaystyle \mathbf {F} _{\text{magnetic}}=q(\mathbf {v} \times \mathbf {B}).}

با استفاده از تعریف ضربدری، نیروی مغناطیسی را می توان به صورت یک معادله اسکالر نیز نوشت: [ 10 ] : 357 ا{\displaystyle F_{\text{magnetic}}=qvB\sin(\theta )}

که در آن F مغناطیسی ، v و B قدر اسکالر بردارهای مربوطه خود هستند و θ زاویه بین سرعت ذره و میدان مغناطیسی است. بردار B به عنوان میدان برداری لازم برای توصیف صحیح حرکت یک ذره باردار توسط قانون نیروی لورنتس تعریف می شود . به  عبارت دیگر، [ 10 ] :  173-4

[T] دستور «جهت و بزرگی بردار B را در فلان مکان اندازه گیری کنید»، عملیات زیر را فرا می خواند: ذره ای با بار شناخته شده q را بگیرید . نیروی وارد بر q را در حالت سکون اندازه گیری کنید تا E را تعیین کنید . سپس نیروی وارد بر ذره را زمانی که سرعت آن v است اندازه گیری کنید . با v در جهت دیگری تکرار کنید. اکنون یک B را پیدا کنید که قانون نیروی لورنتس را با همه این نتایج مطابقت دهد - یعنی میدان مغناطیسی در مکان مورد نظر.

میدان B را می توان با گشتاور روی یک دوقطبی مغناطیسی، m نیز تعریف کرد . [ 12 ] : 174 

گشتاور مغناطیسی ( شکل برداری ، واحدهای SI )

{\displaystyle {\boldsymbol {\tau }}=\mathbf {m} \times \mathbf {B} }

واحد SI B تسلا (نماد : T) است . [ یادداشت 4 ] واحد گاوسی-cgs B گاوس است (نماد : G). (تبدیل 1 T ≘ 10000 G است. [ 13 ] [ 14 ] ) یک نانوتسلا با 1 گاما (نماد: γ) مطابقت دارد. [ 14 ]

میدان H

نام های جایگزین برای H [ 8 ]
  • شدت میدان مغناطیسی [ 9 ]
  • قدرت میدان مغناطیسی [ 5 ] : 139 
  • میدان مغناطیسی
  • میدان مغناطیسی
  • میدان مغناطیسی کمکی

میدان مغناطیسی H تعریف شده است: [ 11 ] : 269  [ 12 ] : 192  [ 2 ] : ch36 

تعریف فیلد H ( فرم برداری ، واحدهای SI )

{\displaystyle \mathbf {H} \equiv {\frac {1}{\mu _{0}}}\mathbf {B} -\mathbf {M} }

که{\displaystyle \mu _{0}}نفوذپذیری خلاء است و M بردار مغناطیسی است . در خلاء، B و H با یکدیگر متناسب هستند. در داخل یک ماده آنها متفاوت هستند (به H و B در داخل و خارج مواد مغناطیسی مراجعه کنید ). واحد SI میدان H آمپر بر متر (A/m) است ، [ 15 ] و واحد CGS اورستد (Oe) است. [ 13 ] [ 10 ] :  286 

اندازه گیری

مقاله اصلی: مغناطیس سنج

ابزاری که برای اندازه گیری میدان مغناطیسی محلی استفاده می شود به عنوان مغناطیس سنج شناخته می شود . دسته‌های مهم مغناطیس‌سنج‌ها شامل استفاده از مغناطیس‌سنج‌های القایی (یا مغناطیس‌سنج‌های سیم پیچ جستجو) هستند که فقط میدان‌های مغناطیسی متغیر را اندازه‌گیری می‌کنند، مغناطیس‌سنج‌های سیم پیچ دوار ، مغناطیس‌سنج‌های اثر هال ، مغناطیس‌سنج‌های NMR ، مغناطیس‌سنج‌های SQUID و مغناطیس‌سنج‌های شار . میدان های مغناطیسی اجرام نجومی دور از طریق تأثیر آنها بر ذرات باردار محلی اندازه گیری می شود. برای مثال، الکترون‌هایی که در اطراف یک خط میدان مارپیچ می‌شوند، تابش سنکروترون تولید می‌کنند که در امواج رادیویی قابل تشخیص است . بهترین دقت برای اندازه گیری میدان مغناطیسی توسط کاوشگر گرانشی B در بدست آمد5 در ساعت (5 × 10-18 T ) . [ 16 ]

1-میدان مغناطیسی


برای دیگر کاربردها، میدان مغناطیسی (ابهام‌زدایی) را ببینید .

آهنربای دائمی ، قطعه ای از آلیاژ فلزی مغناطیسی

یک سلونوئید ( الکترومغناطیس )، سیم پیچی که جریان الکتریکی از آن عبور می کند

شکل میدان های مغناطیسی یک آهنربای دائمی و یک آهنربای الکتریکی با جهت گیری براده های آهنی که روی تکه های کاغذ پاشیده شده اند آشکار می شود.

میدان مغناطیسی (گاهی اوقات میدان B [ 1 ] نامیده می‌شود ) یک میدان فیزیکی است که تأثیر مغناطیسی بر بارهای الکتریکی متحرک ، جریان‌های الکتریکی ، [ 2 ] : ch1  [ 3 ] و مواد مغناطیسی را توصیف می‌کند. بار متحرک در میدان مغناطیسی نیرویی عمود بر سرعت خود و میدان مغناطیسی را تجربه می کند. [ 2 ] : ch13  [ 4 ] : 278  میدان مغناطیسی آهنربای دائمی مواد فرومغناطیسی مانند آهن را می کشد و آهنرباهای دیگر را جذب یا دفع می کند. بعلاوه، یک میدان مغناطیسی غیریکنواخت توسط سه اثر مغناطیسی دیگر: پارامغناطیس ، دیامغناطیس و ضد فرومغناطیس ، نیروهای کوچکی را بر مواد "غیر مغناطیسی" اعمال می کند ، اگرچه این نیروها معمولاً آنقدر کوچک هستند که فقط با تجهیزات آزمایشگاهی قابل تشخیص هستند. میدان‌های مغناطیسی مواد مغناطیسی، جریان‌های الکتریکی و میدان‌های الکتریکی را احاطه کرده‌اند که از نظر زمانی متفاوت هستند. از آنجایی که هم قدرت و هم جهت یک میدان مغناطیسی ممکن است با مکان متفاوت باشد، به صورت ریاضی با تابعی که یک بردار به هر نقطه از فضا اختصاص می دهد، میدان برداری (به طور دقیق تر، میدان شبه بردار ) نامیده می شود.

در الکترومغناطیسی ، اصطلاح میدان مغناطیسی برای دو میدان برداری مجزا اما نزدیک به هم که با نمادهای B و H نشان داده می شوند، استفاده می شود . در سیستم بین المللی واحدها ، واحد B ، چگالی شار مغناطیسی ، تسلا است (در واحدهای پایه SI: کیلوگرم بر ثانیه مجذور بر آمپر)، [ 5 ] : 21  که معادل نیوتن بر متر بر آمپر است. واحد H ، قدرت میدان مغناطیسی، آمپر بر متر (A/m) است. [ 5 ] : 22  B و H در نحوه در نظر گرفتن محیط و/یا مغناطیس شدن با هم تفاوت دارند. در خلاء ، این دو میدان از طریق نفوذپذیری خلاء به هم مرتبط هستند .{\displaystyle \mathbf {B} /\mu _{0}=\mathbf {H} }; در یک ماده مغناطیسی، مقادیر در هر طرف این معادله با میدان مغناطیسی ماده متفاوت است.

میدان های مغناطیسی با حرکت بارهای الکتریکی و گشتاورهای مغناطیسی ذاتی ذرات بنیادی مرتبط با خاصیت کوانتومی بنیادی، یعنی اسپین آنها، تولید می شوند . [ 6 ] [ 2 ] : ch1  میدان های مغناطیسی و میدان های الکتریکی به هم مرتبط هستند و هر دو جزء نیروی الکترومغناطیسی ، یکی از چهار نیروی اساسی طبیعت هستند.

میدان های مغناطیسی در سراسر تکنولوژی مدرن، به ویژه در مهندسی برق و الکترومکانیک استفاده می شود . میدان های مغناطیسی دوار هم در موتورهای الکتریکی و هم در ژنراتورها استفاده می شود . برهمکنش میدان های مغناطیسی در دستگاه های الکتریکی مانند ترانسفورماتورها به عنوان مدارهای مغناطیسی مفهوم سازی و بررسی می شود . نیروهای مغناطیسی اطلاعاتی در مورد حامل های بار در یک ماده از طریق اثر هال می دهند . زمین میدان مغناطیسی خود را تولید می کند که از لایه اوزون زمین در برابر باد خورشیدی محافظت می کند و در جهت یابی با استفاده از قطب نما مهم است .

مسئله آهنربای متحرک و هادی

د

رسانایی که در میدان مغناطیسی حرکت می کند.

مسئله آهنربای متحرک و هادی یک آزمایش فکری معروف است که در قرن نوزدهم آغاز شد و در مورد تقاطع الکترومغناطیس کلاسیک و نسبیت خاص است . در آن، جریان در یک هادی که با سرعت ثابت v نسبت به آهنربا حرکت می کند، در چارچوب مرجع آهنربا و در چارچوب مرجع رسانا محاسبه می شود . مقدار قابل مشاهده در آزمایش، جریان، در هر دو مورد یکسان است، مطابق با اصل نسبیت ، که می گوید: "تنها حرکت نسبی قابل مشاهده است؛ هیچ استاندارد مطلقی برای سکون وجود ندارد". [ 1 ] [ منبع بهتر مورد نیاز ] با این حال، طبق معادلات ماکسول، بارها در هادی نیروی مغناطیسی را در قاب آهنربا و نیروی الکتریکی را در قاب رسانا تجربه می کنند. به نظر می رسد یک پدیده بسته به چارچوب مرجع ناظر دو توصیف متفاوت داشته باشد.

این مشکل، همراه با آزمایش فیزو ، انحراف نور ، و به طور غیرمستقیم آزمایش‌های رانش اتر منفی مانند آزمایش مایکلسون-مورلی ، اساس توسعه نظریه نسبیت انیشتین را تشکیل دادند. [ 2 ]

مقدمه

[ ویرایش ]

مقاله انیشتین در سال 1905 که جهان را با نسبیت آشنا کرد با توضیحی از مسئله آهنربا/رسانا باز می شود: [ 3 ]

مشخص است که الکترودینامیک ماکسول - همانطور که معمولاً در حال حاضر درک می شود - هنگامی که برای اجسام متحرک اعمال می شود، منجر به عدم تقارن می شود که به نظر نمی رسد ذاتی در پدیده ها باشد. برای مثال، عمل الکترودینامیکی متقابل یک آهنربا و یک هادی را در نظر بگیرید. پدیده قابل مشاهده در اینجا فقط به حرکت نسبی هادی و آهنربا بستگی دارد، در حالی که دیدگاه مرسوم تمایز شدیدی بین دو حالتی که در آن یکی یا دیگری از این اجسام در حرکت است، ایجاد می کند. زیرا اگر آهنربا در حال حرکت باشد و رسانا در حالت سکون باشد، در مجاورت آهنربا میدان الکتریکی با انرژی معینی پدید می‌آید که جریانی را در مکان‌هایی که بخش‌هایی از هادی قرار دارد تولید می‌کند. اما اگر آهنربا ساکن باشد و رسانا در حرکت باشد، هیچ میدان الکتریکی در همسایگی آهنربا ایجاد نمی شود. با این حال، در رسانا، نیروی محرکه‌ای را پیدا می‌کنیم که به خودی خود انرژی متناظری برای آن وجود ندارد، اما با فرض برابری حرکت نسبی در دو مورد مورد بحث، جریان‌های الکتریکی با مسیر و شدت جریان‌های تولید شده را ایجاد می‌کند. توسط نیروهای الکتریکی در مورد قبلی.

-  A. Einstein، در مورد الکترودینامیک اجسام متحرک (1905)

یک الزام اساسی در توصیفات در چارچوب های مختلف این است که آنها سازگار باشند . سازگاری یک مسئله است زیرا مکانیک نیوتنی یک تبدیل (به اصطلاح بی‌تغییر گالیله ) را برای نیروهایی که بارها را به حرکت در می‌آورند و جریان را ایجاد می‌کنند پیش‌بینی می‌کند، در حالی که الکترودینامیک همانطور که توسط معادلات ماکسول بیان می‌شود پیش‌بینی می‌کند که میدان‌هایی که این نیروها را به وجود می‌آورند تغییر متفاوتی می‌دهند (مطابق با به تغییر ناپذیری لورنتس ). مشاهدات انحراف نور، که در آزمایش مایکلسون-مورلی به اوج خود رسید ، اعتبار تغییر ناپذیری لورنتس را ثابت کرد و توسعه نسبیت خاص ، اختلافات ناشی از مکانیک نیوتنی را حل کرد. نسبیت خاص تغییر نیروها را در چارچوب های مرجع متحرک مورد بازبینی قرار داد تا با تغییرپذیری لورنتس سازگار باشد. جزئیات این تحولات در زیر مورد بحث قرار می گیرد.

علاوه بر یکپارچگی، خوب است که توضیحات را ادغام کنیم تا مستقل از قاب به نظر برسند. یک سرنخ برای توصیف مستقل از چارچوب، مشاهده این است که میدان های مغناطیسی در یک قاب مرجع به میدان های الکتریکی در قاب دیگر تبدیل می شوند. به همین ترتیب، بخش سلونوئیدی میدان‌های الکتریکی (بخشی که بارهای الکتریکی منشأ نمی‌گیرند) در قاب دیگری به میدان مغناطیسی تبدیل می‌شود: یعنی میدان‌های الکتریکی سلونوئیدی و میدان‌های مغناطیسی جنبه‌هایی از یک چیز هستند. [ 4 ] این بدان معناست که تناقض توصیفات مختلف ممکن است فقط معنایی باشد . توصیفی که از پتانسیل های اسکالر و برداری φ و A به جای B و E استفاده می کند ، از تله معنایی اجتناب می کند. یک بردار چهار بردار ثابت لورنتس A α = (φ / c , A ) جایگزین E و B [ 5 ] می شود و توصیفی مستقل از چارچوب ارائه می دهد (البته احشایی کمتر از توصیف EB ). [ 6 ] یکپارچگی جایگزین توصیفات این است که موجودیت فیزیکی را به عنوان تانسور میدان الکترومغناطیسی در نظر بگیریم ، همانطور که در ادامه توضیح داده شد. این تانسور شامل هر دو فیلد E و B به عنوان مولفه است و در تمام چارچوب های مرجع دارای شکل یکسانی است.

پس زمینه

[ ویرایش ]

میدان های الکترومغناطیسی به طور مستقیم قابل مشاهده نیستند. وجود میدان های الکترومغناطیسی کلاسیک را می توان از حرکت ذرات باردار استنباط کرد که مسیر حرکت آنها قابل مشاهده است. میدان های الکترومغناطیسی حرکات مشاهده شده ذرات باردار کلاسیک را توضیح می دهند.

یک الزام قوی در فیزیک این است که همه ناظران حرکت یک ذره در مورد مسیر حرکت ذره توافق داشته باشند. به عنوان مثال، اگر یک ناظر متوجه شود که یک ذره با مرکز یک bullseye برخورد می کند، آنگاه همه ناظران باید به یک نتیجه برسند. این نیاز محدودیت هایی را بر ماهیت میدان های الکترومغناطیسی و تغییر آنها از یک چارچوب مرجع به فریم دیگر ایجاد می کند. همچنین محدودیت هایی را بر روی نحوه تأثیر میدان ها بر شتاب و در نتیجه، مسیر ذرات باردار قرار می دهد.

شاید ساده ترین مثال، و نمونه ای که انیشتین در مقاله خود در سال 1905 در معرفی نسبیت خاص به آن اشاره کرد ، مسئله حرکت رسانا در میدان آهنربا باشد. در قاب آهنربا، هادی نیروی مغناطیسی را تجربه می کند . در قاب رسانایی که نسبت به آهنربا حرکت می کند، هادی نیرویی را در اثر میدان الکتریکی تجربه می کند . میدان مغناطیسی در قاب آهنربا و میدان الکتریکی در قاب رسانا باید نتایج ثابتی را در هادی ایجاد کنند. در زمان انیشتین در سال 1905، معادلات میدانی که توسط معادلات ماکسول نشان داده شده بود به درستی سازگار بودند. قانون حرکت نیوتن، با این حال، باید اصلاح می شد تا مسیرهای ثابت ذرات را ارائه دهد. [ 7 ]

دگرگونی میدان ها با فرض دگرگونی های گالیله ای

[ ویرایش ]

با فرض اینکه قاب آهنربا و قاب رسانا توسط یک تبدیل گالیله به هم مرتبط هستند ، محاسبه میدان ها و نیروها در هر دو قاب ساده است. این نشان می دهد که جریان القایی در هر دو فریم در واقع یکسان است. به عنوان یک ضرب جانبی، این استدلال همچنین یک فرمول کلی برای میدان های الکتریکی و مغناطیسی در یک فریم بر حسب میدان های فریم دیگر به دست می دهد. [ 8 ]

در واقعیت، فریم ها با تبدیل گالیله ای مرتبط نیستند ، بلکه با تبدیل لورنتس مرتبط هستند . با این وجود، این تبدیل گالیله ای به یک تقریب بسیار خوب خواهد بود ، در سرعت های بسیار کمتر از سرعت نور.

مقادیر بدون پرایم مربوط به قاب استراحت آهنربا هستند، در حالی که مقادیر اولیه مربوط به قاب استراحتی هادی هستند. فرض کنید v سرعت رسانا باشد، همانطور که از قاب آهنربا مشاهده می شود.

قاب آهنربایی

[ ویرایش ]

در قاب باقی مانده آهنربا، میدان مغناطیسی مقداری میدان ثابت B ( r ) است که توسط ساختار و شکل آهنربا تعیین می شود. میدان الکتریکی صفر است.

به طور کلی، نیروی وارد شده بر ذره بار q در هادی توسط میدان الکتریکی و میدان مغناطیسی توسط (واحد SI) داده می شود:

{\displaystyle \mathbf {F} =q\left(\mathbf {E} +\mathbf {v} \times \mathbf {B} \راست)،}که{\displaystyle q}بار روی ذره است،{\displaystyle \mathbf {v} }سرعت ذره و F نیروی لورنتس است . اما در اینجا میدان الکتریکی صفر است، بنابراین نیروی وارد بر ذره است

{\displaystyle \mathbf {F} =q\mathbf {v} \times \mathbf {B} .}

قاب هادی

[ ویرایش ]

در قاب رسانا، یک میدان مغناطیسی متغیر با زمان B وجود دارد که مربوط به میدان مغناطیسی B در قاب آهنربا مطابق با موارد زیر است: [ 9 ]

{\displaystyle \mathbf {B} '(\mathbf {r'} ,t')=\mathbf {B} (\mathbf {r_{t'}} )}

که

{\displaystyle \mathbf {r_{t'}} =\mathbf {r'} +\mathbf {v} t'}

در این قاب، یک میدان الکتریکی وجود دارد و پیچش آن توسط معادله ماکسول-فارادی به دست می‌آید :

{\displaystyle {\boldsymbol {\nabla }}\times \mathbf {E} '=-{\frac {\partial \mathbf {B} '}{\partial t'}}.}

این نتیجه می دهد.{\displaystyle \mathbf {E} '=\mathbf {v} \times \mathbf {B} .}

نشان می دهد

توضیح این معادله برای{\displaystyle \mathbf {E} '}.

یک شارژ q در هادی در قاب هادی در حالت استراحت خواهد بود. بنابراین، عبارت نیروی مغناطیسی نیروی لورنتز تأثیری ندارد و نیروی وارد بر بار با استفاده از

{\displaystyle \mathbf {F} '=q\mathbf {E} '=q\mathbf {v} \times \mathbf {B} .}

این نشان می‌دهد که نیرو در هر دو قاب یکسان است (همانطور که انتظار می‌رود)، و بنابراین هر پیامد قابل مشاهده این نیرو، مانند جریان القایی، در هر دو قاب یکسان خواهد بود. این در حالی است که نیرو در قاب رسانا یک نیروی الکتریکی است، اما در قاب آهنربا یک نیروی مغناطیسی است.

فرمول تبدیل گالیله برای میدان ها

[ ویرایش ]

اگر قاب آهنربا دارای میدان های الکتریکی نیز باشد، می توان استدلال مشابهی را مطرح کرد. ( معادله آمپر-مکسول نیز وارد عمل می شود و توضیح می دهد که چگونه، در چارچوب هادی، این میدان الکتریکی متحرک به میدان مغناطیسی کمک می کند.) نتیجه این است که، به طور کلی

{\displaystyle {\begin{aligned}\mathbf {E} '&=\mathbf {E} +\mathbf {v} \times \mathbf {B} \\[1ex]\mathbf {B} '&=\mathbf {B} -{\frac {1}{c^{2}}}\mathbf {v} \times \mathbf {E} ,\end{تراز شده}}}

با c سرعت نور در فضای آزاد .

با قرار دادن این قوانین تبدیل به معادلات کامل ماکسول، می توان دریافت که اگر معادلات ماکسول در یک فریم درست باشد، در فریم دیگر تقریباً درست است، اما حاوی عبارت های نادرست متناسب با مقدار v/c افزایش یافته به دوم یا قدرت بالاتر بر این اساس، اینها قوانین تبدیل دقیق نیستند، بلکه تقریبی نزدیک در سرعت های پایین هستند. در سرعت‌های بزرگی که به سرعت نور نزدیک می‌شوند، تبدیل گالیله باید با تبدیل لورنتس جایگزین شود و معادلات تبدیل میدان نیز باید مطابق عبارات زیر تغییر کنند.

تبدیل میدان ها همانطور که توسط معادلات ماکسول پیش بینی شده است

[ ویرایش ]

همچنین ببینید: الکترومغناطیس کلاسیک و نسبیت خاص

در یک قاب که با سرعت v حرکت می کند ، میدان E در قاب متحرک زمانی که میدان E در قاب آهنربای ثابت وجود ندارد، معادلات ماکسول به صورت زیر تبدیل می شوند: [ 10 ]

{\displaystyle \mathbf {E} '=\gamma \mathbf {v} \times \mathbf {B} }

که

{\displaystyle \gamma ={\frac {1}{\sqrt {1-{(v/c)}^{2}}}}}

عامل لورنتس نامیده می شود و c سرعت نور در فضای آزاد است. این نتیجه نتیجه این است که ناظران در تمام فریم های اینرسی به یک شکل معادلات ماکسول برسند. به ویژه، همه ناظران باید سرعت یکسانی از نور c را ببینند . این الزام منجر به تبدیل لورنتس برای مکان و زمان می شود. با فرض تبدیل لورنتس، تغییر ناپذیری معادلات ماکسول منجر به تبدیل میدان های فوق برای این مثال می شود.

در نتیجه، نیروی وارد بر بار است

{\displaystyle \mathbf {F} '=q\mathbf {E} '=q\gamma \mathbf {v} \times \mathbf {B} .}

این عبارت با بیانی که از قانون حرکت نیوتن غیرنسبیتی به دست آمده است با یک ضریب متفاوت است.γ{\displaystyle \gamma }. نسبیت خاص فضا و زمان را به گونه ای تغییر می دهد که نیروها و میدان ها به طور پیوسته تغییر می کنند.

اصلاح دینامیک برای سازگاری با معادلات ماکسول

[ ویرایش ]

شکل 1: میله رسانا که از دو قاب اینرسی دیده می شود. در یک فریم میله با سرعت v حرکت می کند . در قاب پرایم شده میله ثابت است زیرا قاب پرایم شده با همان سرعت میله حرکت می کند. فیلد B با موقعیت در جهت x تغییر می کند

نیروی لورنتس در هر دو فریم شکل یکسانی دارد ، اگرچه فیلدها متفاوت هستند، یعنی:

{\displaystyle \mathbf {F} =q\left[\mathbf {E} +\mathbf {v} \times \mathbf {B} \راست].}

شکل 1 را ببینید. برای ساده کردن، اجازه دهید میدان مغناطیسی در جهت z باشد و با مکان x تغییر کند ، و اجازه دهید رسانا در جهت x مثبت با سرعت v ترجمه شود . در نتیجه، در قاب آهنربایی که هادی در حال حرکت است، نیروی لورنتس در جهت منفی y ، عمود بر سرعت و میدان B است . نیروی وارد بر یک بار، در اینجا فقط به دلیل میدان B است

{\displaystyle F_{y}=-qvB,}در حالی که در قاب رسانا که آهنربا در حال حرکت است، نیرو نیز در جهت منفی y است و اکنون فقط به دلیل میدان E با مقدار:

{\displaystyle {F_{y}}'=qE'=-q\gamma vB.}

این دو نیرو با ضریب لورنتز γ متفاوت هستند. این تفاوت در یک نظریه نسبیتی انتظار می رود، با این حال، به دلیل تغییر در فضا-زمان بین فریم ها، همانطور که در ادامه بحث می شود.

نسبیت تبدیل لورنتز فضا-زمان را که با تغییر ناپذیری معادلات ماکسول پیشنهاد شده است، می گیرد و آن را بر دینامیک نیز تحمیل می کند (تجدیدنظر در قوانین حرکت نیوتن ). در این مثال، تبدیل لورنتس فقط بر جهت x تأثیر می گذارد (حرکت نسبی دو فریم در امتداد جهت x است ). روابطی که زمان و مکان را به هم متصل می کنند ( اعداد اول نشان دهنده قاب هادی متحرک هستند) : [ 11 ]

{\displaystyle {\begin{aligned}x'&=\gamma \left(x-vt\right),&x&=\gamma \left(x'+vt'\right),\\[1ex]t'&= \gamma \left(t-{\tfrac {vx}{c^{2}}}\right),&t&=\gamma \left(t'+{\tfrac {vx'}{c^{2}}}\right).\end{تراز شده}}}

این تبدیل ها منجر به تغییر در مولفه y یک نیرو می شود .{\displaystyle {F_{y}}'=\گاما F_{y}.}

یعنی در تغییر ناپذیری لورنتس ، نیرو در همه چارچوب های مرجع یکسان نیست ، برخلاف تغییر ناپذیری گالیله. اما، از تحلیل قبلی بر اساس قانون نیروی لورنتس:{\displaystyle \gamma F_{y}=-q\gamma vB,\quad {F_{y}}'=-q\gamma vB,}که کاملا موافق است بنابراین نیروی وارد بر بار در هر دو فریم یکسان نیست ، اما مطابق با نسبیت تغییر می‌کند.

https://en.wikipedia.org/wiki/Moving_magnet_and_conductor_problem

ذره نسبیتی

از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد

در فیزیک ذرات ، یک ذره نسبیتی یک ذره بنیادی با انرژی جنبشی بزرگتر یا برابر با انرژی جرم سکون آن است که توسط رابطه انیشتین داده شده است.{\displaystyle E=m_{0}c^{2}}، یا به طور خاص، که سرعت آن با سرعت نور قابل مقایسه است {\displaystyle c}. [ 1 ]

این توسط فوتون‌ها تا حدی به دست می‌آید که اثرات توصیف شده توسط نسبیت خاص قادر به توصیف خود چنین ذرات هستند. چندین رویکرد به عنوان ابزاری برای توصیف حرکت ذرات نسبیتی منفرد و چندگانه وجود دارد که یک مثال برجسته آن فرضیه‌هایی از طریق معادله دیراک حرکت تک ذره است. [ 2 ]

از آنجایی که رابطه انرژی - تکانه یک ذره را می توان به صورت زیر نوشت: [ 3 ]

{\displaystyle E^{2}=(p{\textrm {c}})^{2}+\left(m_{0}{\textrm {c}}^{2}\right)^{2}\ ،}

1

که{\displaystyle E}انرژی است، {\displaystyle p}حرکت است، و{\displaystyle m_{0}}جرم سکون است، وقتی جرم سکون به صفر میل می کند، مثلاً برای یک فوتون، یا تکانه به بزرگی میل می کند، مثلا برای یک پروتون با سرعت زیاد، این رابطه به یک پراکندگی خطی فرو می ریزد، یعنی

{\displaystyle E=p{\textrm {c}}}

2

این با رابطه سهموی انرژی - تکانه برای ذرات کلاسیک متفاوت است. بنابراین، در عمل، خطی بودن یا غیر سهموی بودن رابطه انرژی- تکانه به عنوان یک ویژگی کلیدی برای ذرات نسبیتی در نظر گرفته می شود. این دو نوع ذره نسبیتی به ترتیب بی جرم و جرم هستند.

در آزمایش‌ها، ذرات پرجرم زمانی نسبی‌گرا هستند که انرژی جنبشی آنها با انرژی قابل مقایسه یا بیشتر باشد.{\displaystyle E=m_{0}c^{2}}مربوط به توده استراحت آنها است. به عبارت دیگر، یک ذره عظیم زمانی نسبیتی است که مجموع جرم-انرژی آن حداقل دو برابر جرم سکون آن باشد. این شرط حاکی از آن است که سرعت ذره نزدیک به سرعت نور است. طبق فرمول فاکتور لورنتس ، این امر مستلزم این است که ذره تقریباً با 85 درصد سرعت نور حرکت کند. چنین ذرات نسبیتی در شتاب دهنده های ذرات [ a ] و همچنین به طور طبیعی در تشعشعات کیهانی ایجاد می شوند . [ b ] در اخترفیزیک ، جت های پلاسمای نسبیتی توسط مراکز کهکشان ها و اختروش های فعال تولید می شوند . [ 4 ]

یک ذره نسبیتی باردار که از سطح مشترک دو محیط با ثابت های دی الکتریک متفاوت عبور می کند، تابش انتقالی ساطع می کند . این در آشکارسازهای تشعشع انتقالی ذرات با سرعت بالا مورد استفاده قرار می گیرد. [ 5 ]

ذرات نسبیتی دسکتاپ

[ ویرایش ]

الکترون های نسبیتی همچنین می توانند در برخی مواد حالت جامد وجود داشته باشند، [ 6 ] [ 7 ] [ 8 ] [ 9 ] از جمله نیمه فلزات مانند گرافن، [ 6 ] عایق های توپولوژیکی، [ 10 ] آلیاژهای آنتیموان بیسموت، [ 11 ] و نیمه هادی ها مانند انتقالی. دی‌کالکوژنید فلزی [ 12 ] و لایه‌های فسفرن سیاه. [ 13 ] این الکترون‌های محدود شبکه‌ای با اثرات نسبیتی که می‌توان با استفاده از معادله دیراک توصیف کرد ، الکترون‌های نسبیتی رومیزی یا الکترون‌های دیراک نیز نامیده می‌شوند.

https://en.wikipedia.org/wiki/Relativistic_particle

سرعت نسبیتی

سرعت نسبیتی به سرعتی اطلاق می شود که در آن اثرات نسبیتی برای دقت مورد نظر اندازه گیری پدیده مشاهده شده قابل توجه می شود. اثرات نسبیتی آن اختلافات بین مقادیر محاسبه شده توسط مدل هایی است که نسبیت را در نظر می گیرند و در نظر نمی گیرند . [ 1 ] واژه های مرتبط عبارتند از سرعت , سرعت , و تند و تیز که سرعت مناسب است . سرعت یک عدد اسکالر است ، که بزرگی بردار سرعت است که در نسبیت چهار سرعت و در فضای سه بعدی اقلیدسی سه سرعت است. سرعت به طور تجربی به عنوان سرعت متوسط ​​اندازه‌گیری می‌شود، اگرچه دستگاه‌های رایج رایج می‌توانند سرعت را در فواصل بسیار کوچک و سرعت آنی را تقریباً تقریبی تخمین بزنند . مغایرت های غیر نسبیتی شامل خطای کسینوس است که در دستگاه های تشخیص سرعت زمانی رخ می دهد که تنها یک جزء اسکالر سرعت سه اندازه گیری شود و اثر داپلر که ممکن است بر مشاهدات طول موج و فرکانس تأثیر بگذارد.

عامل لورنتس ، γ، به عنوان تابعی از سرعت، v . مقدار اولیه آن زمانی که سرعت صفر است 1 است و با نزدیک شدن سرعت به سرعت نور بدون محدودیت افزایش می یابد .

معکوس ضریب لورنتس به عنوان تابعی از سرعت، v ، به عنوان نسبتی از سرعت نور، c - یک قوس دایره ای.

اثرات نسبیتی بسیار غیرخطی هستند و برای اهداف روزمره ناچیز هستند زیرا مدل نیوتنی به مدل نسبیت نزدیک است. در نسبیت خاص، عامل لورنتس معیاری برای اتساع زمانی ، انقباض طول و افزایش جرم نسبیتی یک جسم متحرک است.

همچنین ببینید

[ ویرایش ]

https://en.wikipedia.org/wiki/Relativistic_speed

الکترومغناطیس نسبیتی

از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد

این مقاله در مورد ارائه ساده شده الکترومغناطیس است که نسبیت خاص را در خود جای داده است. برای یک مقاله کلی تر در مورد رابطه بین نسبیت خاص و الکترومغناطیس، به الکترومغناطیس کلاسیک و نسبیت خاص مراجعه کنید . برای بحث دقیق تر، فرمول کوواریانس الکترومغناطیس کلاسیک را ببینید .

مقالاتی در مورد
الکترومغناطیس
شیر برقی
نشان می دهد

الکترواستاتیک

نشان می دهد

مغناطیس استاتیک

نشان می دهد

الکترودینامیک

نشان می دهد

شبکه برق

نشان می دهد

مدار مغناطیسی

پنهان کردن

فرمول کوواریانس

نشان می دهد

دانشمندان

الکترومغناطیس نسبیتی یک پدیده فیزیکی است که در نظریه میدان الکترومغناطیسی به دلیل قانون کولن و تبدیلات لورنتس توضیح داده شده است .

الکترومکانیک

[ ویرایش ]

پس از اینکه ماکسول مدل معادلات دیفرانسیل میدان الکترومغناطیسی را در سال 1873 پیشنهاد کرد، مکانیسم عمل میدان‌ها مورد سوال قرار گرفت، برای مثال در کلاس استاد کلوین که در دانشگاه جانز هاپکینز در سال 1884 برگزار شد و یک قرن بعد به یادگار گذاشته شد. [ 1 ]

نیاز به ثابت ماندن معادلات زمانی که ناظران متحرک مختلف مشاهده می‌شوند، منجر به نسبیت خاص شد ، یک نظریه هندسی از 4 فضا که در آن میانجی‌گری نور و تابش است. [ 2 ] هندسه فضا-زمان زمینه ای را برای توصیف فنی فناوری الکتریکی، به ویژه ژنراتورها، موتورها و روشنایی در ابتدا فراهم کرد. نیروی کولن به نیروی لورنتس تعمیم داده شد . به عنوان مثال، با این مدل خطوط انتقال و شبکه های برق توسعه و ارتباطات فرکانس رادیویی مورد بررسی قرار گرفت.

تلاش برای نصب یک الکترومکانیک کامل بر مبنای نسبیتی در کار لی پیج ، از طرح کلی پروژه در سال 1912 [ 3 ] تا کتاب درسی الکترودینامیک (1940) [ 4 ] فعل و انفعال (طبق معادلات دیفرانسیل) دیده می شود. میدان الکتریکی و مغناطیسی که بر روی ناظران متحرک مشاهده می شود بررسی می شود. چگالی بار در الکترواستاتیک به چگالی بار مناسب [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] تبدیل می شود و یک میدان مغناطیسی برای ناظر متحرک ایجاد می کند.

احیای علاقه به این روش برای آموزش و آموزش مهندسین برق و الکترونیک در دهه 1960 پس از کتاب درسی ریچارد فاینمن آغاز شد . [ 8 ] کتاب راسر کلاسیک الکترومغناطیس از طریق نسبیت محبوب بود، [ 9 ] همانطور که درمان آنتونی فرنچ در کتاب درسی خود [ 10 ] که به صورت نموداری چگالی بار مناسب را نشان می‌داد، محبوب بود. یکی از نویسندگان اعلام کرد: "ماکسول - خارج از نیوتن، کولمب و انیشتین". [ 11 ]

استفاده از پتانسیل های عقب افتاده برای توصیف میدان های الکترومغناطیسی ناشی از بارهای منبع، بیانی از الکترومغناطیس نسبیتی است.

اصل

[ ویرایش ]

این سوال که چگونه یک میدان الکتریکی در یک چارچوب مرجع اینرسی در قاب های مرجع مختلف در حال حرکت با توجه به اولی به نظر می رسد، برای درک میدان های ایجاد شده توسط منابع متحرک بسیار مهم است. در حالت خاص، منابعی که فیلد را ایجاد می کنند نسبت به یکی از چارچوب های مرجع در حالت استراحت هستند. با توجه به میدان الکتریکی در قاب که منابع در آن ساکن هستند، می توان پرسید: میدان الکتریکی در قاب دیگری چیست؟ [ 12 ] دانستن میدان الکتریکی در نقطه‌ای (در مکان و زمان) در قاب استراحت منبع، و دانستن سرعت نسبی دو قاب، تمام اطلاعات مورد نیاز برای محاسبه میدان الکتریکی در همان نقطه در دیگری را فراهم می‌کند. قاب به عبارت دیگر، میدان الکتریکی در قاب دیگر به توزیع خاص بارهای منبع بستگی ندارد ، فقط به مقدار محلی میدان الکتریکی در قاب اول در آن نقطه بستگی دارد. بنابراین، میدان الکتریکی نمایش کاملی از تأثیر بارهای دور است.

روش دیگر، درمان های مقدماتی مغناطیس، قانون Biot-Savart را معرفی می کند که میدان مغناطیسی مرتبط با جریان الکتریکی را توصیف می کند . یک ناظر در حالت سکون با توجه به یک سیستم بارهای ساکن و آزاد، هیچ میدان مغناطیسی نخواهد دید. با این حال، یک ناظر متحرک که به همان مجموعه بارها نگاه می کند، یک جریان و در نتیجه یک میدان مغناطیسی را درک می کند. یعنی میدان مغناطیسی همان طور که در یک سیستم مختصات متحرک دیده می شود، به سادگی میدان الکتریکی است.

افزونگی

[ ویرایش ]

عنوان این مقاله اضافی است زیرا تمام نظریه های ریاضی الکترومغناطیس نسبیتی هستند. در واقع، همانطور که انیشتین نوشت، "نظریه نسبیت خاص ... صرفاً توسعه سیستماتیک الکترودینامیک کارمند ماکسول و لورنتس بود". [ 13 ] ترکیب متغیرهای مکانی و زمانی در نظریه ماکسول مستلزم پذیرش چهار چندگانه بود. سرعت نور محدود و سایر خطوط حرکت ثابت با هندسه تحلیلی توصیف شد . متعامد میدان های برداری الکتریکی و مغناطیسی در فضا با تعامد هذلولی برای عامل زمانی گسترش یافت .

زمانی که لودویک سیلبرشتاین کتاب درسی خود را با عنوان نظریه نسبیت (1914) منتشر کرد [ 14 ] هندسه جدید را به الکترومغناطیس مرتبط کرد. قانون القای فارادی زمانی که انیشتین در سال 1905 در مورد "عمل الکترودینامیکی متقابل آهنربا و یک رسانا" نوشت، برایش تلقین کننده بود. [ 15 ]

با این وجود، آرزویی که در مراجع برای این مقاله منعکس شده است، برای هندسه تحلیلی فضازمان و بارها است که در عمل یک مسیر قیاسی برای نیروها و جریان ها فراهم می کند. چنین مسیر سلطنتی برای درک الکترومغناطیسی ممکن است وجود نداشته باشد، اما مسیری با هندسه دیفرانسیل باز شده است : فضای مماس در یک رویداد در فضا-زمان، یک فضای برداری چهار بعدی است که با تبدیل های خطی قابل اجرا است. تقارن مشاهده شده توسط برق در جبر خطی و هندسه دیفرانسیل بیان می شود. با استفاده از جبر بیرونی برای ساختن یک F 2 شکلی از میدان های الکتریکی و مغناطیسی، و دو شکل 2 شکلی ★ F ، معادلات dF = 0 و d★ F = J (جریان) نظریه ماکسول را با رویکرد فرم دیفرانسیل بیان می کنند .

9--تبدیل‌های لورنتس

اسپینورها

[ ویرایش ]

معادله (T1) برای هر نمایشی از گروه لورنتس، از جمله نمایش bispinor ، اصلاح نشده باقی می ماند . در (T2) یکی به سادگی تمام رخدادهای Λ را با نمایش bispinor Π(Λ) جایگزین می کند .

{\displaystyle {\begin{aligned}u\otimes v\right arrow \Pi (\Lambda )u\otimes \Pi (\Lambda )v&={\Pi (\Lambda )^{\alpha }}_{\beta } u^{\beta }\otimes {\Pi (\Lambda )^{\rho }}_{\sigma }v^{\sigma }\\&={\Pi (\Lambda )^{\alpha }}_{\beta }{\Pi (\Lambda)^{\rho }}_{\sigma }u^{ \beta }\otime v^{\sigma }\\&\equiv {\Pi (\Lambda)^{\alpha }}_{\beta }{\Pi (\Lambda )^{\rho }}_{\sigma }w^{\beta \sigma }\end{aligned}}} (T4)

به عنوان مثال، معادله فوق می تواند تبدیل حالتی در فضای فوک باشد که دو الکترون آزاد را توصیف می کند.

تبدیل رشته های عمومی

[ ویرایش ]

یک حالت کلی چند ذره غیر متقابل (وضعیت فضای فوک) در نظریه میدان کوانتومی طبق قانون تبدیل می‌شود [ 33 ]

{\displaystyle {\begin{aligned}&U(\Lambda,a)\Psi _{p_{1}\sigma _{1}n_{1};p_{2}\sigma _{2}n_{2}; \cdots }\\={}&e^{-ia_{\mu }\left[(\Lambda p_{1})^{\mu }+(\Lambda p_{2})^{\mu }+\cdots \right]}{\sqrt {\frac {(\Lambda p_{1})^{0}(\Lambda p_{2})^ {0}\cdots }{p_{1}^{0}p_{2}^{0}\cdots }}}\left(\sum _{\sigma _{1}'\sigma _{2}'\cdots }D_{\sigma _{1}'\sigma _{1}}^{(j_{1})}\left[W(\Lambda ,p_{ 1})\right]D_{\sigma _{2}'\sigma _{2}}^{(j_{2})}\left[W(\Lambda ,p_{2})\right]\cdots \right)\Psi _{\Lambda p_{1}\sigma _{1}'n_{1};\Lambda p_{2}\sigma _{2}'n_ {2};\cdots }،\end{تراز شده}}} 1

که در آن W (Λ, p ) گروه کوچک ویگنر [ 34 ] و D ( j ) نمایش بعدی ( 2 j + 1) SO(3) است .

همچنین ببینید

[ ویرایش ]

https://en.wikipedia.org/wiki/Lorentz_transformation

8--تبدیل‌های لورنتس

تبدیل میدان الکترومغناطیسی

[ ویرایش ]

افزایش بار الکتریکی لورنتس؛ شارژ در یک فریم یا فریم دیگر در حالت استراحت است.

نوشتار اصلی: تانسور الکترومغناطیسی

اطلاعات بیشتر: الکترومغناطیس کلاسیک و نسبیت خاص

از تبدیل‌های لورنتس می‌توان برای نشان دادن این موضوع استفاده کرد که میدان مغناطیسی B و میدان الکتریکی E صرفاً جنبه‌های متفاوتی از یک نیرو هستند - نیروی الکترومغناطیسی ، در نتیجه حرکت نسبی بین بارهای الکتریکی و ناظران. [ 29 ] این واقعیت که میدان الکترومغناطیسی اثرات نسبیتی را نشان می دهد با انجام یک آزمایش فکری ساده روشن می شود. [ 30 ]

  • یک ناظر بار را در حالت سکون در قاب F اندازه می‌گیرد. ناظر میدان الکتریکی ساکن را تشخیص می‌دهد. از آنجایی که بار در این قاب ثابت است، جریان الکتریکی وجود ندارد، بنابراین ناظر هیچ میدان مغناطیسی را مشاهده نمی کند.
  • ناظر دیگر در کادر F′ با سرعت v نسبت به F و بار حرکت می کند. این ناظر میدان الکتریکی متفاوتی را می بیند زیرا بار با سرعت v در قاب استراحت خود حرکت می کند. حرکت بار مربوط به جریان الکتریکی است و بنابراین ناظر در قاب F' نیز میدان مغناطیسی را می بیند.

میدان‌های الکتریکی و مغناطیسی متفاوت از مکان و زمان تغییر می‌کنند، اما دقیقاً مانند تکانه زاویه‌ای نسبیتی و بردار تقویت.

تانسور قدرت میدان الکترومغناطیسی توسط

{\displaystyle F^{\mu \nu }={\begin{bmatrix}0&-{\frac {1}{c}}E_{x}&-{\frac {1}{c}}E_{y} &-{\frac {1}{c}}E_{z}\\{\frac {1}{c}}E_{x}&0&-B_{z}&B_{y}\\{\frac {1}{c}}E_{y}&B_{z}&0&-B_{x}\\{\frac {1}{c}}E_{z}&-B_{y}&B_{x}&0\end {bmatrix}}{\text{(واحد SI، امضا }}(+,-,-,-){\text{)}}.}

در واحدهای SI در نسبیت، سیستم واحدهای گاوسی اغلب بر واحدهای SI ترجیح داده می شود، حتی در متونی که انتخاب اصلی واحدهای آنها واحدهای SI است، زیرا در آن، میدان الکتریکی E و القای مغناطیسی B واحدهای یکسانی دارند که میدان الکترومغناطیسی را نشان می دهند. تانسور طبیعی تر [ 31 ] تقویت لورنتس را در جهت x در نظر بگیرید . توسط [ 32 ] ارائه شده است

{\displaystyle {\Lambda ^{\mu }}_{\nu }={\begin{bmatrix}\gamma &-\gamma \beta &0&0\\-\gamma \beta &\gamma &0&0\\0&0&1&0\\0&0&0&1 \\\end{bmatrix}}،\qquad F^{\mu \nu }={\begin{bmatrix}0&E_{x}&E_{y}&E_{z}\\-E_{x}&0&B_{z}&-B_{y}\\-E_{y} &-B_{z}&0&B_{x}\\-E_{z}&B_{y}&-B_{x}&0\end{bmatrix}}{\text{(گاوسی واحدها، امضا }}(-،+،+،+){\text{)}}،}

جایی که تانسور میدان در کنار هم برای ساده ترین مرجع ممکن در دستکاری های زیر نمایش داده می شود.

قانون تبدیل کلی (T3) می شود

{\displaystyle F^{\mu '\nu '}={\Lambda ^{\mu '}}_{\mu }{\Lambda ^{\nu '}}_{\nu }F^{\mu \ nu }.}

برای میدان مغناطیسی یک به دست می آید

{\displaystyle {\begin{aligned}B_{x'}&=F^{2'3'}={\Lambda ^{2}}_{\mu }{\Lambda ^{3}}_{\nu }F^{\mu \nu }={\Lambda ^{2}}_{2}{\Lambda ^{3}}_{3}F^{23}=1\times 1 \ بار B_{x}\\&=B_{x}،\\B_{y'}&=F^{3'1'}={\Lambda ^{3}}_{\mu }{\Lambda ^{1}}_{\nu }F^{\mu \nu }={\Lambda ^{3}}_{3}{\Lambda ^{1}}_{\nu }F^{3\nu }={\Lambda ^{3}}_{3}{\Lambda ^{1}}_{0}F^{30}+{\Lambda ^{3}}_{3 }{\Lambda ^{1}}_{1}F^{31}\\&=1\times (-\beta \gamma )(-E_{z})+1\times \gamma B_{y}=\گاما B_{y}+\بتا \گاما E_{z}\\&=\گاما \left(\mathbf {B} -{\boldsymbol {\beta }}\times \mathbf {E} \right)_{y}\\B_{z'}&=F^{1'2'}={\Lambda ^{1}}_{\mu }{\Lambda ^{2}}_{\nu }F^{\mu \nu }={\Lambda ^{1}}_{\mu }{\Lambda ^{2}}_{2}F^{\mu 2 }={\Lambda ^{1}}_{0}{\Lambda ^{2}}_{2}F^{02}+{\Lambda ^{1}}_{1}{\Lambda ^{2}}_{2}F^{12}\\&=(-\گاما \بتا)\times 1\times E_{y}+\gamma \times 1\times B_{z}=\gamma B_ {z}-\beta \gamma E_{y}\\&=\gamma \left(\mathbf {B} -{\boldsymbol {\beta }}\times \mathbf {E} \right)_{z}\end{تراز شده}}}

{\displaystyle {\begin{aligned}E_{x'}&=F^{0'1'}={\Lambda ^{0}}_{\mu }{\Lambda ^{1}}_{\nu }F^{\mu \nu }={\Lambda ^{0}}_{1}{\Lambda ^{1}}_{0}F^{10}+{\Lambda ^{0}}_{0}{\Lambda ^{1}}_{1}F^{01}\\&=(-\gamma \beta )(-\gamma \beta)(-E_{x} )+\گاما \گاما E_{x}=-\گاما ^{2}\بتا ^{2}(E_{x})+\گاما ^{2}E_{x}=E_{x}(1-\بتا ^{2})\گاما ^{2}\\&=E_{x}،\\E_{y'}&=F^{ 0'2'}={\Lambda ^{0}}_{\mu }{\Lambda ^{2}}_{\nu }F^{\mu \nu }={\Lambda ^{0}}_{\mu }{\Lambda ^{2}}_{2}F^{\mu 2}={\Lambda ^{0}}_{0}{\Lambda ^{2}} _{2}F^{02}+{\Lambda ^{0}}_{1}{\Lambda ^{2}}_{2}F^{12}\\&=\gamma \times 1 \ بار E_{y}+(-\بتا \گاما )\بار 1\بار B_{z}=\گاما E_{y}-\بتا \گاما B_{z}\\&=\گاما \لفت(\ mathbf {E} +{\boldsymbol {\beta }}\times \mathbf {B} \right)_{y}\\E_{z'}&=F^{0'3'}={\Lambda ^{0}}_{\mu }{\Lambda ^{3}}_{\nu }F^{\mu \nu }={\Lambda ^{0}}_{\mu }{\Lambda ^{3}}_{3}F^{\mu 3}={\Lambda ^{0}}_{0}{\Lambda ^{3}}_{3}F^{03}+{\Lambda ^{0}}_{1}{\Lambda ^{3}}_{3 }F^{13}\\&=\گاما \times 1\times E_{z}-\beta \gamma \times 1\times (-B_{y})=\گاما E_{z}+\beta \gamma B_{y}\\&=\gamma \left(\mathbf {E} +{\boldsymbol {\beta }}\times \mathbf {B} \right)_{z} .\end{تراز شده}}}

در اینجا β = ( β ، 0، 0) استفاده می شود. این نتایج را می توان با خلاصه

{\displaystyle {\begin{aligned}\mathbf {E} _{\parallel '}&=\mathbf {E} _{\parallel }\\\mathbf {B} _{\parallel '}&=\mathbf { B} _{\ موازی }\\\mathbf {E} _{\bot '}&=\gamma \left(\mathbf {E} _{\bot }+{\boldsymbol {\beta }}\times \mathbf {B} _{\bot }\right)=\gamma \left(\mathbf {E} +{\boldsymbol {\beta }}\times \mathbf {B} \right)_{\bot },\\\mathbf {B} _{\bot '}&=\gamma \left(\mathbf {B} _{\bot }-{\boldsymbol {\beta }}\times \mathbf {E} _{\bot }\right)=\gamma \left(\mathbf {B} -{ \boldsymbol {\beta }}\times \mathbf {E} \right)_{\bot }،\end{تراز شده}}}

و مستقل از امضای متریک هستند. برای واحدهای SI، EEc را جایگزین کنید . Misner، Thorne & Wheeler (1973) این آخرین شکل را به عنوان نمای 3 + 1 در مقابل نمای هندسی نشان داده شده توسط عبارت تانسور می نامند

{\displaystyle F^{\mu '\nu '}={\Lambda ^{\mu '}}_{\mu }{\Lambda ^{\nu '}}_{\nu }F^{\mu \ nu },}

و به راحتی می توان به نتایجی که دستیابی به آنها با استفاده از نمای 3 + 1 دشوار است به دست آورد و درک کرد. فقط اشیایی که دارای خواص تبدیل لورنتس به خوبی تعریف شده باشند (در واقع تحت هر تبدیل مختصات صاف) اشیای هندسی هستند. در نمای هندسی، میدان الکترومغناطیسی یک جسم هندسی شش بعدی در فضا-زمان است که در مقابل دو میدان 3 برداری به هم وابسته، اما مجزا در فضا و زمان است . فیلدهای E (به تنهایی) و B (به تنهایی) خواص تبدیل لورنتس به خوبی تعریف نشده اند. زیربنای ریاضی معادلات (T1) و (T2) هستند که بلافاصله (T3) را می دهند . باید توجه داشت که تانسورهای اولیه و بدون آغاز به یک رویداد در فضازمان اشاره دارند . بنابراین معادله کامل با وابستگی فضازمان است

{\displaystyle F^{\mu '\nu '}\left(x'\right)={\Lambda ^{\mu '}}_{\mu }{\Lambda ^{\nu '}}_{\ nu }F^{\mu \nu }\left(\Lambda ^{-1}x'\right)={\Lambda ^{\mu '}}_{\mu }{\Lambda ^{\nu '}}_{\nu }F^{\mu \nu }(x).}

انقباض طول بر چگالی بار ρ و چگالی جریان J تأثیر دارد ، و اتساع زمانی بر سرعت جریان بار (جریان) تأثیر دارد، بنابراین توزیع بار و جریان باید به روشی مرتبط تحت یک تقویت تغییر کند. به نظر می رسد که آنها دقیقاً مانند فضا-زمان و انرژی- تکانه چهار بردار تغییر شکل می دهند

{\displaystyle {\begin{aligned}\mathbf {j} '&=\mathbf {j} -\gamma \rho v\mathbf {n} +\left(\gamma -1\right)(\mathbf {j} \cdot \mathbf {n} )\mathbf {n} \\\rho '&=\gamma \left(\rho -\mathbf {j} \cdot {\frac {v\mathbf {n} }{c^{2}}}\right),\end{تراز شده}}}

یا در نمای هندسی ساده تر،

{\displaystyle j^{\mu '}={\Lambda ^{\mu '}}_{\mu }j^{\mu }.}

چگالی بار به عنوان جزء زمان یک چهار بردار تبدیل می شود. این یک اسکالر چرخشی است. چگالی جریان 3 بردار است.

معادلات ماکسول تحت تبدیل لورنتس ثابت هستند.

7-تبدیل‌های لورنتس

جبر دروغ بنابراین (3،1)

[ ویرایش ]

ژنراتورهای لورنتس را می توان با هم جمع کرد یا در اعداد واقعی ضرب کرد تا ژنراتورهای لورنتس بیشتری بدست آید. به عبارت دیگر مجموعه تمام ژنراتورهای لورنتس{\displaystyle V=\{{\boldsymbol {\zeta }}\cdot \mathbf {K} +{\boldsymbol {\theta }}\cdot \mathbf {J} \}}همراه با عملیات جمع ماتریس معمولی و ضرب یک ماتریس در یک عدد ، فضای برداری را روی اعداد واقعی تشکیل می دهد. [ nb 7 ] ژنراتورهای J x , J y , J z , Kx , K y , Kz مجموعه پایه ای از V را تشکیل می دهند و اجزای بردارهای محور-زاویه و سرعت، θ x ، θ y ، θ z. , ζ x , ζ y , ζ z مختصات یک ژنراتور لورنتس با توجه به این مبنا هستند . [ nb 8 ]

سه تا از روابط کموتاسیون ژنراتورهای لورنتس عبارتند از

{\displaystyle [J_{x},J_{y}]=J_{z}\,,\quad [K_{x},K_{y}]=-J_{z}\,,\quad [J_{x },K_{y}]=K_{z}\,,}که در آن براکت [ A , B ] = AB - BA به عنوان جابجایی شناخته می شود ، و سایر روابط را می توان با گرفتن جایگشت های حلقوی اجزای x، y، z پیدا کرد (یعنی x را به y، y به z، و z را به z به تغییر دهید. x، تکرار کنید).

این روابط کموتاسیون، و فضای برداری مولدها، تعریف جبر دروغ را برآورده می کند. سo(3،1){\displaystyle {\mathfrak {so}}(3،1)}. به طور خلاصه، جبر دروغ به عنوان یک فضای برداری V بر روی یک میدان اعداد تعریف می شود، و با یک عملیات دودویی [ , ] (که در این زمینه یک براکت Lie نامیده می شود ) روی عناصر فضای برداری، که بدیهیات دوخطی بودن را برآورده می کند، تعریف می شود . تناوب و هویت ژاکوبی در اینجا عملیات [ , ] جابه‌جایی است که همه این بدیهیات را برآورده می‌کند، فضای برداری مجموعه ژنراتورهای لورنتس V همانطور که قبلا داده شد، و فیلد مجموعه اعداد واقعی است.

پیوند اصطلاحات مورد استفاده در ریاضیات و فیزیک: مولد گروه هر عنصر جبر دروغ است. یک پارامتر گروه جزء یک بردار مختصات است که یک عنصر دلخواه از جبر Lie را با توجه به برخی مبنا نشان می دهد. بنابراین، یک پایه مجموعه ای از مولدها است که اساس جبر دروغ به معنای فضای برداری معمول است.

نقشه نمایی از جبر دروغ تا گروه دروغ،انقضا:سo(3،1)→اسO(3،1)،{\displaystyle \exp \,:\,{\mathfrak {so}}(3,1)\to \mathrm {SO} (3,1),}یک تناظر یک به یک بین محله های به اندازه کافی کوچک مبدأ جبر دروغ و محله های عنصر هویت گروه Lie فراهم می کند. در مورد گروه لورنتس، نقشه نمایی فقط ماتریس نمایی است . در سطح جهانی، نقشه نمایی یک به یک نیست، اما در مورد گروه لورنتز، آن سوجکتیو (روشن) است. از این رو هر عنصر گروهی در جزء متصل هویت را می توان به صورت نمایی از یک عنصر جبر دروغ بیان کرد.

تبدیل‌های نادرست

[ ویرایش ]

تبدیل‌های لورنتس شامل وارونگی برابری نیز می‌شود{\displaystyle P={\begin{bmatrix}1&0\\0&-\mathbf {I} \end{bmatrix}}}که فقط تمام مختصات مکانی و معکوس زمانی را نفی می کند

{\displaystyle T={\begin{bmatrix}-1&0\\0&\mathbf {I} \end{bmatrix}}}که فقط مختصات زمان را نفی می کند، زیرا این تبدیل ها بازه فضازمان را ثابت می گذارند. در اینجا من ماتریس هویت سه بعدی است . اینها هر دو متقارن هستند، معکوس خودشان هستند (نگاه کنید به چرخش (ریاضیات) )، و هر کدام دارای 1- تعیین کننده هستند. این خاصیت اخیر آنها را تبدیل های نامناسب می کند.

اگر Λ یک تبدیل لورنتز متعامد مناسب باشد، T Λ آنتی‌کرون نامناسب، P Λ متعامد نامناسب، و TP Λ = PT Λ آنتی‌کرون مناسب است.

گروه لورنتس ناهمگن

[ ویرایش ]

دو تقارن فضازمان دیگر به حساب نیامده اند. برای اینکه بازه فضازمان ثابت باشد، می توان نشان داد [ 23 ] که لازم و کافی است که تبدیل مختصات به شکل باشد.{\displaystyle X'=\Lambda X+C}که در آن C یک ستون ثابت است که حاوی ترجمه در زمان و مکان است. اگر C ≠ 0 باشد، این تبدیل ناهمگن لورنتس یا تبدیل پوانکاره است . [ 24 ] [ 25 ] اگر C = 0 باشد، این یک تبدیل لورنتس همگن است . تبدیل پوانکاره در این مقاله بیشتر مورد بررسی قرار نمی گیرد.

فرمولاسیون تانسور

[ ویرایش ]

مقاله اصلی: نظریه بازنمایی گروه لورنتس

برای نماد استفاده شده، حساب ریچی را ببینید .

بردارهای متناقض

[ ویرایش ]

نوشتن تبدیل ماتریس کلی مختصات به عنوان معادله ماتریس

{\displaystyle {\begin{bmatrix}{x'}^{0}\\{x'}^{1}\\{x'}^{2}\\{x'}^{3}\end{ bmatrix}}={\begin{bmatrix}{\Lambda ^{0}}_{0}&{\Lambda ^{0}}_{1}&{\Lambda ^{0}}_{2}&{\Lambda ^{0}}_{3}{\vphantom {{x'}^{0}}}\\{\Lambda ^{1}}_{0} &{\Lambda ^{1}}_{1}&{\Lambda ^{1}}_{2}&{\Lambda ^{1}}_{3}{\vphantom {{x'}^{0}}}\\{\Lambda ^{2}}_{0}&{\Lambda ^{2}}_{1}&{\Lambda ^{2}}_{2 }&{\Lambda ^{2}}_{3}{\vphantom {{x'}^{0}}}\\{\Lambda ^{3}}_{0}&{\Lambda ^{3}}_{1}&{\Lambda ^{3}}_{2}&{\Lambda ^{3}}_{3}{\vphantom {{x'}^{0}}}\ \\end{bmatrix}}{\begin{bmatrix}x^{0}{\vphantom {{x'}^{0}}}\\x^{1}{\vphantom {{x'}^{0}}}\\x^{2}{\vphantom {{x'}^{0}}}\\x^{3}{\vphantom {{x'}^{0 }}}\end{bmatrix}}}

اجازه می دهد تا مقادیر فیزیکی دیگر را که نمی توان به صورت چهار بردار بیان کرد، تبدیل کرد. به عنوان مثال، تانسورها یا اسپینورهای هر مرتبه در فضازمان 4 بعدی، باید تعریف شوند. در نماد شاخص تانسور مربوطه ، عبارت ماتریس بالا استx"ν=Λνμxμ،{\displaystyle {x'}^{\nu }={\Lambda ^{\nu }}_{\mu }x^{\mu },}

جایی که شاخص‌های پایین‌تر و بالایی به ترتیب مولفه‌های کوواریانس و متضاد را برچسب‌گذاری می‌کنند ، [ 26 ] و قرارداد جمع اعمال می‌شود. این یک قرارداد استاندارد است که از شاخص‌های یونانی استفاده شود که مقدار 0 را برای مؤلفه‌های زمانی و 1، 2، 3 را برای مؤلفه‌های فضایی می‌گیرند، در حالی که شاخص‌های لاتین به سادگی مقادیر 1، 2، 3 را برای مؤلفه‌های فضایی می‌گیرند (برعکس برای لاندو و لیفشیتز). توجه داشته باشید که اولین شاخص (خواندن از چپ به راست) در نماد ماتریس با یک شاخص ردیف مطابقت دارد . شاخص دوم مربوط به شاخص ستون است.

ماتریس تبدیل برای همه بردارهای چهارگانه جهانی است ، نه فقط مختصات فضازمان 4 بعدی. اگر A هر چهار بردار باشد، در نماد شاخص تانسور

{\displaystyle {A'}^{\nu }={\Lambda ^{\nu }}_{\mu }A^{\mu }\,.}

از طرف دیگر، یکی می نویسد

{\displaystyle A^{\nu '}={\Lambda ^{\nu '}}_{\mu }A^{\mu }\,.}که در آن شاخص های اولیه نشان دهنده شاخص های A در قاب اولیه هستند. برای یک شیء با n جزء عمومی می توان نوشت

{\displaystyle {X'}^{\alpha }={\Pi (\Lambda )^{\alpha }}_{\beta }X^{\beta }\,,}که در آن Π نمایش مناسب گروه لورنتس است ، یک ماتریس n × n برای هر Λ . در این مورد، شاخص ها را نباید به عنوان شاخص های فضازمان (که گاهی اوقات شاخص های لورنتس نامیده می شود) در نظر گرفت و از 1 تا n اجرا می شوند . به عنوان مثال، اگر X یک bispinor است ، آنگاه شاخص ها را شاخص دیراک می نامند .

بردارهای کوواریانس

[ ویرایش ]

کمیت های برداری با شاخص های کوواریانس نیز وجود دارد. آنها به طور کلی از اشیاء متناظر با شاخص های متناقض با عملیات کاهش یک شاخص به دست می آیند . به عنوان مثال{\displaystyle x_{\nu }=\eta _{\mu \nu }x^{\mu },}که در آن η تانسور متریک است . (مقاله پیوندی همچنین اطلاعات بیشتری در مورد اینکه عمل افزایش و کاهش شاخص ها واقعاً از نظر ریاضی چیست، ارائه می دهد.) معکوس این تبدیل توسط

{\displaystyle x^{\mu }=\eta ^{\mu \nu }x_{\nu },}زمانی که به عنوان ماتریس در نظر گرفته شود، η μν معکوس η μν است . همانطور که اتفاق می افتد،

η μν = η μν . از این به عنوان افزایش شاخص یاد می شود . برای تبدیل یک بردار کوواریانت A μ ، ابتدا شاخص آن را افزایش دهید، سپس آن را مطابق قانون بردارهای 4 -متضاد تبدیل کنید ، سپس در نهایت شاخص را کاهش دهید.

{\displaystyle {A'}_{\nu }=\eta _{\rho \nu }{\Lambda ^{\rho }}_{\sigma }\eta ^{\mu \sigma }A_{\mu } .}

{\displaystyle \eta _{\rho \nu }{\Lambda ^{\rho }}_{\sigma }\eta ^{\mu \sigma }={\left(\Lambda ^{-1}\right) ^{\mu }}_{\nu }،}

یعنی مولفه ( μ , ν ) - تبدیل معکوس لورنتس است. یکی تعریف می کند (به عنوان یک علامت گذاری{\displaystyle {\Lambda _{\nu }}^{\mu }\equiv {\left(\Lambda ^{-1}\right)^{\mu }}_{\nu },}و ممکن است در این نماد بنویسد{\displaystyle {A'}_{\nu }={\Lambda _{\nu }}^{\mu }A_{\mu }.}

حالا برای یک ظرافت. جمع ضمنی در سمت راست{\displaystyle {A'}_{\nu }={\Lambda _{\nu }}^{\mu }A_{\mu }={\left(\Lambda ^{-1}\right)^{\ mu }}_{\nu }A_{\mu }}در حال اجرا بر روی یک شاخص ردیفی از ماتریس است که نشان دهنده Λ -1 است . بنابراین، از نظر ماتریس، این تبدیل باید به عنوان جابجایی معکوس Λ که بر بردار ستون A μ عمل می کند در نظر گرفته شود . یعنی در نماد ماتریسی خالص{\displaystyle A'=\left(\Lambda ^{-1}\right)^{\mathrm {T} }A.}

این دقیقاً به این معنی است که بردارهای کوواریانت (که به عنوان ماتریس های ستونی در نظر گرفته می شوند) مطابق با نمایش دوگانه نمایش استاندارد گروه لورنتس تغییر می کنند. این مفهوم به نمایش های کلی تعمیم می یابد، به سادگی Λ را با Π(Λ) جایگزین کنید .

تانسورها

[ ویرایش ]

اگر A و B عملگرهای خطی در فضاهای برداری U و V باشند، در آن صورت ممکن است یک عملگر خطی A⊗ B بر روی حاصل ضرب تانسور U و V تعریف شود که مطابق [ 27 ] U V نشان داده می شود .

{\displaystyle (A\otimes B)(u\otimes v)=Au\otimes Bv,\qquad u\in U,v\in V,u\otimes v\in U\otimes V.} (T1)

از اینجا بلافاصله مشخص می شود که اگر u و v چهار بردار در V باشند ، آنگاه uvT 2 VVV به صورت

{\displaystyle u\otimes v\rightarrow \Lambda u\otimes \Lambda v={\Lambda ^{\mu }}_{\nu }u^{\nu }\otimes {\Lambda ^{\rho }}_ {\sigma }v^{\sigma }={\Lambda ^{\mu }}_{\nu }{\Lambda ^{\rho }}_{\sigma }u^{\nu }\otimes v^{\sigma }\equiv {\Lambda ^{\mu }}_{\nu }{\Lambda ^{\rho }} _{\sigma }w^{\nu \sigma }.} (T2)

مرحله دوم از دوخطی بودن حاصلضرب تانسور استفاده می کند و مرحله آخر یک تانسور 2 بر روی فرم جزء تعریف می کند، یا بهتر است بگوییم، فقط نام تانسور uv را تغییر می دهد .

این مشاهدات به روشی آشکار به عوامل بیشتری تعمیم می‌یابند، و با استفاده از این واقعیت که یک تانسور کلی در فضای برداری V را می‌توان به صورت مجموع ضریب (مولفه!) ضربدر حاصلضرب تانسور بردارهای پایه و بردارهای پایه نوشت، به این نتیجه می‌رسیم. قانون تبدیل برای هر کمیت تانسوری T. توسط [ 28 ] ارائه شده است

{\displaystyle T_{\theta '\iota '\cdots \kappa '}^{\alpha '\beta '\cdots \zeta '}={\Lambda ^{\alpha '}}_{\mu }{\Lambda ^{\beta '}}_{\nu }\cdots {\Lambda ^{\zeta '}}_{\rho }{\Lambda _{\theta '}}^{\sigma }{\Lambda _{\iota '}}^{\upsilon }\cdots {\Lambda _{\kappa '}}}^{\zeta }T_{\sigma \upsilon \cdots \zeta }^{\mu \nu \cdots \rho }،} (T3)

جایی که Λ χ' ψ در بالا تعریف شده است. این شکل عموماً می‌تواند به شکلی که برای اشیاء n جزء عمومی ارائه شده در بالا با یک ماتریس منفرد ( Π(Λ) ) که بر روی بردارهای ستونی کار می‌کند کاهش یابد. گاهی اوقات این شکل اخیر ترجیح داده می شود. به عنوان مثال، برای تانسور میدان الکترومغناطیسی.

6تبدیل‌های لورنتس

گروه لیSO + (3،1)

[ ویرایش ]

مجموعه تحولات{\displaystyle \{B({\boldsymbol {\zeta }})،R({\boldsymbol {\theta }})،\Lambda ({\boldsymbol {\zeta }}،{\boldsymbol {\theta }}) \}}با ضرب ماتریس به عنوان عملیات ترکیب، گروهی به نام "گروه لورنتس محدود" را تشکیل می دهد و گروه متعامد نامعین ویژه SO + (3،1) است. (علامت مثبت نشان می دهد که جهت بعد زمانی را حفظ می کند).

برای سادگی، به تقویت بی نهایت کوچک لورنتس در جهت x نگاه کنید (بررسی یک تقویت در هر جهت دیگر، یا چرخش حول هر محور، از یک روش مشابه پیروی می کند). تقویت بینهایت کوچک یک تقویت کوچک دور از هویت است که با بسط تیلور ماتریس تقویت به مرتبه اول حدود ζ = 0 به دست می آید .{\displaystyle B_{x}=I+\zeta \left.{\frac {\partial B_{x}}{\partial \zeta }}\right|_{\zeta =0}+\cdots }که در آن عبارات مرتبه بالاتر نشان داده نشده قابل چشم پوشی هستند زیرا ζ کوچک است و Bx صرفاً ماتریس تقویت در جهت x است . مشتق ماتریس، ماتریس مشتقات است (از ورودی ها، با توجه به همان متغیر)، و مشخص است که مشتقات ابتدا پیدا می شوند سپس در ζ = 0 ارزیابی می شوند

{\displaystyle \left.{\frac {\partial B_{x}}{\partial \zeta }}\right|_{\zeta =0}=-K_{x}\,.}

در حال حاضر، Kx با این نتیجه تعریف می شود (اهمیت آن به زودی توضیح داده خواهد شد). در حد تعداد نامتناهی گام های بی نهایت کوچک، تبدیل تقویت محدود به صورت نمایی ماتریسی به دست می آید.

{\displaystyle B_{x}=\lim _{N\to \infty }\left(I-{\frac {\zeta }{N}}K_{x}\right)^{N}=e^{- \zeta K_{x}}}که در آن از تعریف حدی نمایی استفاده شده است (همچنین به توصیفات تابع نمایی مراجعه کنید ). به طور کلی تر [ nb 5 ]

{\displaystyle B({\boldsymbol {\zeta }})=e^{-{\boldsymbol {\zeta }}\cdot \mathbf {K} }\,,\quad R({\boldsymbol {\theta }} )=e^{{\boldsymbol {\theta }}\cdot \mathbf {J} }\,.}

بردار محور-زاویه θ و بردار سرعت ζ مجموعاً شش متغیر پیوسته هستند که پارامترهای گروه (در این نمایش خاص) را تشکیل می‌دهند و مولدهای گروه K = ( Kx ، Ky ، Kz ) و J = هستند. ( J x , J y , J z ) , هر بردار ماتریس با اشکال صریح [ nb 6 ]

{\displaystyle {\begin{alignedat}{3}K_{x}&={\begin{bmatrix}0&1&0&0\\1&0&0&0\\0&0&0&0\\0&0&0&0\\\end{bmatrix}}\,,\quad &K_{y}&={\begin{bmatrix}0&0&1&0\\0&0&0&0\\1&0&0&0\\0&0&0&0\end{bmatrix}}\,,\quad &K_{z}&={\begin{bmatrix}0&0&0&1\\0&0&0&0\\0&0&0&0\\1&0&0&0\end{bmatrix}}\\[10mu]J ‎ &J_{y}&={\begin{bmatrix}0&0&0&0\\0&0&0&1\\0&0&0&0\\0&-1&0&0\end{bmatrix}}\,,\quad &J_{z}&={\begin{bmatrix}0&0&0&0\\0&0&-1&0\\0&1&0&0\\0&0&0&0\end{bmatrix}}\end{alignedat}}}

همه اینها به روشی مشابه با Kx در بالا تعریف شده اند ، اگرچه علائم منفی در ژنراتورهای تقویت کننده معمولی هستند. از نظر فیزیکی، مولدهای گروه لورنتس با تقارن های مهم در فضازمان مطابقت دارند: J مولدهای چرخشی هستند که با تکانه زاویه ای مطابقت دارند و K مولدهای تقویت کننده هستند که با حرکت سیستم در فضازمان مطابقت دارند. مشتق هر منحنی صاف C ( t ) با C (0) = I در گروه بسته به برخی از پارامترهای گروه t با توجه به آن پارامتر گروه، که در t = 0 ارزیابی می شود ، به عنوان تعریفی از مولد گروه مربوطه G عمل می کند . و این نشان دهنده یک دگرگونی بی نهایت کوچک از هویت است. منحنی صاف را می توان همیشه به عنوان یک نمایی در نظر گرفت زیرا نمایی همیشه G را به آرامی به گروه از طریق t → exp( tG ) برای همه t نگاشت می کند . این منحنی هنگامی که در t = 0 متمایز شود، G را دوباره به دست می دهد .

گسترش نمایی در سری تیلور آنها به دست می آید

{\displaystyle B({\boldsymbol {\zeta }})=I-\sinh \zeta (\mathbf {n} \cdot \mathbf {K} )+(\cosh \zeta -1)(\mathbf {n} \cdot \mathbf {K} )^{2}}

{\displaystyle R({\boldsymbol {\theta }})=I+\sin \theta (\mathbf {e} \cdot \mathbf {J})+(1-\cos \theta)(\mathbf {e} \ cdot \mathbf {J} )^{2}\,.}ک

ه به طور فشرده ماتریس های تقویت و چرخش را همانطور که در بخش قبل ارائه شد بازتولید می کنند.

بیان شده است که تبدیل مناسب لورنتز ضرب یک تقویت و چرخش است. در سطح بینهایت کوچک

{\displaystyle {\begin{aligned}\Lambda &=(I-{\boldsymbol {\zeta }}\cdot \mathbf {K} +\cdots )(I+{\boldsymbol {\theta }}\cdot \mathbf { J} +\cdots )\\&=(I+{\boldsymbol {\theta }}\cdot \mathbf {J} +\cdots )(I-{\boldsymbol {\zeta }}\cdot \mathbf {K} +\cdots )\\&=I-{\boldsymbol {\zeta }}\cdot \mathbf { K} +{\boldsymbol {\theta }}\cdot \mathbf {J} +\cdots \end{تراز شده}}}

جابجایی است زیرا فقط عبارت های خطی مورد نیاز است (ضرب مانند ( θ · J ) ( ζ · K ) و ( ζ · K ) ( θ · J ) به عنوان عبارات مرتبه بالاتر محسوب می شوند و قابل اغماض هستند). گرفتن حد مانند قبل منجر به تبدیل متناهی به شکل نمایی می شود

{\displaystyle \Lambda ({\boldsymbol {\zeta }},{\boldsymbol {\theta }})=e^{-{\boldsymbol {\zeta }}\cdot \mathbf {K} +{\boldsymbol {\ تتا }}\cdot \mathbf {J} }.}

عکس این قضیه نیز صادق است، اما تجزیه یک تبدیل کلی متناهی لورنتس به چنین عواملی بی اهمیت است. به طور خاص

{\displaystyle e^{-{\boldsymbol {\zeta }}\cdot \mathbf {K} +{\boldsymbol {\theta }}\cdot \mathbf {J} }\neq e^{-{\boldsymbol {\ zeta }}\cdot \mathbf {K} }e^{{\boldsymbol {\theta }}\cdot \mathbf {J} }،}زیرا ژنراتورها رفت و آمد نمی کنند. برای توضیح چگونگی یافتن عوامل یک تبدیل عمومی لورنتز بر حسب یک تقویت و یک چرخش در اصل (این معمولاً یک عبارت قابل درک از نظر ژنراتورهای J و K به دست نمی دهد )، به چرخش ویگنر مراجعه کنید . از طرف دیگر، اگر تجزیه بر حسب ژنراتورها داده شود، و کسی بخواهد محصول را بر حسب ژنراتورها پیدا کند، فرمول Baker-Campbell-Hausdorff اعمال می شود.

5--تبدیل‌های لورنتس

تبدیل مقادیر دیگر

[ ویرایش ]

به طور کلی، با توجه به چهار کمیت A و Z = ( Z x ، Z y ، Z z ) و همتایان تقویت شده با لورنتس آنها

A " و Z " = ( Z " x ، Z " y ، Z " z ) ،

یک رابطه از فرم

{\displaystyle A^{2}-\mathbf {Z} \cdot \mathbf {Z} ={A'}^{2}-\mathbf {Z} '\cdot \mathbf {Z} '}

دلالت بر تبدیل کمیت ها تحت تبدیل های لورنتس مشابه تبدیل مختصات فضازمان دارد.

{\displaystyle {\begin{aligned}A'&=\gamma \left(A-{\frac {v\mathbf {n} \cdot \mathbf {Z} }{c}}\right)\,,\\ \mathbf {Z} '&=\mathbf {Z} +(\گاما -1)(\mathbf {Z} \cdot \mathbf {n} )\mathbf {n} -{\frac {\gamma Av\mathbf {n} }{c}}\,.\end{تراز شده}}}

تجزیه ZZ ' ) به اجزای عمود بر و موازی v دقیقاً مانند بردار موقعیت است، همانطور که فرآیند به دست آوردن تبدیل های معکوس (تبادل ( A , Z ) و ( A ', Z ') است. برای تغییر کمیت های مشاهده شده، و معکوس کردن جهت حرکت نسبی با جایگزینی

n ↦ − n ).

کمیت های ( A ، Z ) در مجموع یک چهار بردار را تشکیل می دهند که در آن A "مولفه زمان مانند" و Z "مولفه فضا مانند" است. نمونه های A و Z به شرح زیر است:

چهار برداریالفز
موقعیت چهار برداریزمان (ضرب در cctبردار موقعیت ، r
چهار تکانهانرژی (تقسیم بر cE / cحرکت ، P
بردار چهار موجیفرکانس زاویه ای (تقسیم بر cω / cبردار موج ، k
چهار چرخش(بدون نام)، s tاسپین ، s
چهار جریانیچگالی بار (ضرب در cρcچگالی جریان ، j
چهار پتانسیل الکترومغناطیسیپتانسیل الکتریکی (تقسیم بر cφ / cپتانسیل بردار مغناطیسی ، A

برای یک جسم معین (به عنوان مثال، ذره، سیال، میدان، ماده)، اگر A یا Z با ویژگی های خاص جسم مانند چگالی بار ، چگالی جرم ، اسپین و غیره مطابقت داشته باشد، ویژگی های آن را می توان در قاب بقیه ثابت کرد. آن شی سپس تبدیل‌های لورنتس ویژگی‌های مربوطه را در یک قاب در حال حرکت نسبت به جسم با سرعت ثابت می‌دهند. این امر برخی از مفاهیمی را که در فیزیک غیر نسبیتی بدیهی تلقی می‌شوند، می‌شکند. به عنوان مثال، انرژی E یک جسم در مکانیک غیر نسبیتی یک عدد اسکالر است، اما در مکانیک نسبیتی چنین نیست زیرا انرژی تحت تبدیل‌های لورنتس تغییر می‌کند. مقدار آن برای قاب های اینرسی مختلف متفاوت است. در قاب استراحت یک جسم، انرژی سکون و تکانه صفر دارد. در یک فریم تقویت‌شده انرژی آن متفاوت است و به نظر می‌رسد که تکانه دارد. به طور مشابه، در مکانیک کوانتومی غیرنسبیتی اسپین یک ذره یک بردار ثابت است، اما در مکانیک کوانتومی نسبیتی اسپین s به حرکت نسبی بستگی دارد. در قاب باقیمانده ذره، بردار کاذب اسپین را می توان به عنوان اسپین غیر نسبیتی معمولی آن با کمیت زمان مانند s t ثابت کرد ، با این حال یک ناظر تقویت شده یک جزء زمانی غیرصفر و یک اسپین تغییر یافته را درک می کند. [ 21 ]

همه کمیت‌ها در شکلی که در بالا نشان داده شده است ثابت نیستند، برای مثال تکانه زاویه‌ای مداری L یک کمیت مشابه زمانی ندارد، و نه میدان الکتریکی E و نه میدان مغناطیسی B. تعریف تکانه زاویه ای L = r × p است و در یک قاب تقویت شده، تکانه زاویه ای تغییر یافته L ' = r ' × p ' است . اعمال این تعریف با استفاده از تبدیل مختصات و تکانه منجر به تبدیل تکانه زاویه ای می شود. به نظر می رسد L با کمیت برداری دیگری N = ( E / c 2 ) r - t p مربوط به تقویت ها تبدیل می شود، برای جزئیات به تکانه زاویه ای نسبیتی مراجعه کنید. در مورد فیلدهای E و B ، تبدیل ها را نمی توان مستقیماً با استفاده از جبر برداری به دست آورد. نیروی لورنتس تعریف این میدان ها است، و در F F = q ( E + v × B ) است در حالی که در F ' F ' = q ( E ' + v ' × B ') است . روشی برای استخراج تبدیل‌های میدان EM به روشی کارآمد که واحد میدان الکترومغناطیسی را نیز نشان می‌دهد از جبر تانسوری استفاده می‌کند که در زیر آورده شده است .

فرمول بندی ریاضی

[ ویرایش ]

نوشتار اصلی: گروه لورنتس

اطلاعات بیشتر: ماتریس (ریاضیات) ، حاصلضرب ماتریس ، جبر خطی و فرمالیسم های چرخشی در سه بعدی

در سرتاسر، حروف بزرگ غیر درشت مورب ماتریس های 4×4 هستند، در حالی که حروف پررنگ غیر ایتالیک ماتریس های 3×3 هستند.

گروه لورنتس همگن

[ ویرایش ]

نوشتن مختصات در بردارهای ستونی و متریک Minkowski η به عنوان یک ماتریس مربع

{\displaystyle X'={\begin{bmatrix}c\,t'\\x'\\y'\\z'\end{bmatrix}}\,,\quad \eta ={\begin{bmatrix}- 1&0&0&0\\0&1&0&0\\0&0&1&0\\0&0&0&1\end{bmatrix}}\,,\quad X={\begin{bmatrix}c\,t\\x\\y\\z\end{bmatrix}}}

بازه فضازمان شکل می گیرد (بالا T نشان دهنده جابجایی است )

{\displaystyle X\cdot X=X^{\mathrm {T} }\eta X={X'}^{\mathrm {T} }\eta {X'}}و تحت یک تبدیل لورنتس ثابت است

{\displaystyle X'=\Lambda X}جایی که Λ یک ماتریس مربع است که می تواند به پارامترها بستگی داشته باشد.

مجموعه تمام تحولات لورنتس{\displaystyle \Lambda }در این مقاله مشخص شده است{\displaystyle {\mathcal {L}}}. این مجموعه همراه با ضرب ماتریس یک گروه را تشکیل می دهد که در این زمینه به عنوان گروه لورنتس شناخته می شود . همچنین، عبارت فوق X · X یک شکل درجه دوم امضا (3،1) در فضازمان است، و گروهی از تبدیل‌ها که این شکل درجه دوم را ثابت می‌گذارد، گروه متعامد نامعین O(3،1)، یک گروه Lie است . به عبارت دیگر، گروه لورنتس O(3،1) است. همانطور که در این مقاله ارائه شد، هر گروه Lie ذکر شده، گروه Lie ماتریسی است . در این زمینه عملیات ترکیب برابر با ضرب ماتریس است .

از تغییر ناپذیری بازه فضا-زمان نتیجه می گیرد{\displaystyle \eta =\Lambda ^{\mathrm {T} }\eta \Lambda }و این معادله ماتریسی شامل شرایط کلی در تبدیل لورنتس برای اطمینان از عدم تغییر بازه فضازمان است. در نظر گرفتن تعیین کننده معادله با استفاده از قاعده حاصلضرب [ nb 4 ] بلافاصله به دست می آید{\displaystyle \left[\det(\Lambda )\right]^{2}=1\quad \Rightarrow \quad \det(\Lambda )=\pm 1}

نوشتن متریک مینکوفسکی به عنوان یک ماتریس بلوکی، و تبدیل لورنتز به کلی ترین شکل،{\displaystyle \eta ={\begin{bmatrix}-1&0\\0&\mathbf {I} \end{bmatrix}}\,,\quad \Lambda ={\begin{bmatrix}\Gamma &-\mathbf {a } ^{\mathrm {T} }\\-\mathbf {b} &\mathbf {M} \end{bmatrix}}\,,}انجام ضرب‌های ماتریس بلوکی شرایط کلی را در Γ, a , b , M به دست می‌آورد تا از عدم تغییر نسبیتی اطمینان حاصل شود. اطلاعات زیادی را نمی توان مستقیماً از همه شرایط استخراج کرد، اما یکی از نتایج است{\displaystyle \Gamma ^{2}=1+\mathbf {b} ^{\mathrm {T} }\mathbf {b} }مفید است؛ b T b ≥ 0 همیشه بنابراین نتیجه می شود که{\displaystyle \Gamma ^{2}\geq 1\quad \Rightarrow \quad \Gamma \leq -1\,,\quad \Gamma \geq 1}

نابرابری منفی ممکن است غیرمنتظره باشد، زیرا Γ مختصات زمانی را ضرب می کند و این بر تقارن زمانی تأثیر می گذارد . اگر تساوی مثبت برقرار باشد، Γ عامل لورنتس است.

تعیین کننده و نابرابری چهار راه برای طبقه بندی تغییر شکل های L orentz T ارائه می دهند ( در اینجا LTs برای اختصار ). هر LT خاص فقط یک علامت تعیین کننده و فقط یک نابرابری دارد. چهار مجموعه وجود دارد که شامل هر جفت ممکنی است که توسط تقاطع ها (نماد به شکل "n" به معنای "و") این مجموعه های طبقه بندی شده است.

تقاطع، ∩LT های آنتی کرون (یا غیر متعامد).

{\displaystyle {\mathcal {L}}^{\downarrow }=\{\Lambda \,:\,\Gamma \leq -1\}}

LTهای متعامد

{\displaystyle {\mathcal {L}}^{\uparrow }=\{\Lambda \,:\,\Gamma \geq 1\}}

LT های مناسب

{\displaystyle {\mathcal {L}}_{+}=\{\Lambda \,:\,\det(\Lambda )=+1\}}

LT های آنتی کرون مناسب

{\displaystyle {\mathcal {L}}_{+}^{\downarrow }={\mathcal {L}}_{+}\cap {\mathcal {L}}^{\downarrow }}

LT های متعامد مناسب

{\displaystyle {\mathcal {L}}_{+}^{\uparrow }={\mathcal {L}}_{+}\cap {\mathcal {L}}^{\uparrow }}

LT های نامناسب

{\displaystyle {\mathcal {L}}_{-}=\{\Lambda \,:\,\det(\Lambda )=-1\}}

LT های آنتی کرونی نامناسب

{\displaystyle {\mathcal {L}}_{-}^{\downarrow }={\mathcal {L}}_{-}\cap {\mathcal {L}}^{\downarrow }}

LTهای متعامد نامناسب

{\displaystyle {\mathcal {L}}_{-}^{\uparrow }={\mathcal {L}}_{-}\cap {\mathcal {L}}^{\uparrow }}

که در آن "+" و "−" نشان دهنده علامت تعیین کننده است، در حالی که "↑" برای ≥ و "↓" برای ≤ نشان دهنده نابرابری ها است.

گروه کامل لورنتس به اتحاد (نماد "u" شکل به معنی "یا") از چهار مجموعه جدا می شود{\displaystyle {\mathcal {L}}={\mathcal {L}}_{+}^{\uparrow }\cup {\mathcal {L}}_{-}^{\uparrow }\cup {\mathcal {L}}_{+}^{\downarrow }\cup {\mathcal {L}}_{-}^{\downarrow }}

یک زیر گروه از یک گروه باید تحت همان عملیات گروه (در اینجا ضرب ماتریس) بسته شود. به عبارت دیگر، برای دو تبدیل لورنتس Λ و L از یک زیرگروه خاص، تبدیل‌های لورنتس ترکیبی Λ L و L Λ باید در همان زیرگروه Λ و L باشند . همیشه اینطور نیست: ترکیب دو تبدیل لورنتز پادکرون متعامد است و ترکیب دو تبدیل نادرست لورنتس مناسب است. به عبارت دیگر در حالی که مجموعه ها{\displaystyle {\mathcal {L}}_{+}^{\uparrow }}،{\displaystyle {\mathcal {L}}_{+}}،{\displaystyle {\mathcal {L}}^{\uparrow }}، و{\displaystyle {\mathcal {L}}_{0}={\mathcal {L}}_{+}^{\uparrow }\cup {\mathcal {L}}_{-}^{\downarrow }}همه زیر گروه‌ها را تشکیل می‌دهند، مجموعه‌هایی حاوی تبدیل‌های نامناسب و/یا ضد زمان بدون تبدیل‌های متعامد مناسب کافی (مثلاً{\displaystyle {\mathcal {L}}_{+}^{\downarrow }}،{\displaystyle {\mathcal {L}}_{-}^{\downarrow }}،-{\displaystyle {\mathcal {L}}_{-}^{\uparrow }}) زیر گروه تشکیل نمی دهند.

4--تبدیل‌های لورنتس

نسبیت همزمانی

فرض کنید دو رویداد در امتداد محور x به طور همزمان رخ می دهد ( Δ t = 0 ) در F ، اما با یک جابجایی غیر صفر Δ x از هم جدا شده اند . سپس در F " ، آن را پیدا می کنیم{\displaystyle \Delta t'=\gamma {\frac {-v\,\Delta x}{c^{2}}}}، بنابراین به گفته یک ناظر متحرک، رویدادها دیگر همزمان نیستند.

اتساع زمان

فرض کنید یک ساعت در حالت استراحت در F وجود دارد . اگر یک بازه زمانی در همان نقطه در آن قاب اندازه گیری شود، به طوری که Δ x = 0 ، آنگاه تبدیل ها این فاصله را در F ′ با Δ t ′ = γ Δ t می دهند . برعکس، فرض کنید ساعتی در حالت سکون در F ′ است . اگر بازه‌ای در همان نقطه در آن قاب اندازه‌گیری شود، به طوری که Δ x ′ = 0 باشد ، آنگاه تبدیل‌ها این فاصله را در F با Δ t = γ Δ t ′ به دست می‌دهند . در هر صورت، هر ناظر فاصله زمانی بین تیک‌های ساعت متحرک را اندازه می‌گیرد تا ضریب γ از فاصله زمانی بین تیک‌های ساعت خودش بیشتر باشد.

انقباض طول

فرض کنید میله ای در حالت سکون در F وجود دارد که در امتداد محور x قرار دارد، با طول Δ x . در F ' ، میله با سرعت - v حرکت می کند، بنابراین طول آن باید با انجام دو اندازه گیری همزمان ( Δ t ' = 0 ) در انتهای مخالف اندازه گیری شود . تحت این شرایط، تبدیل معکوس لورنتس نشان می دهد که Δ x = γ Δ x ′ . در F این دو اندازه گیری دیگر همزمان نیستند، اما این مهم نیست زیرا میله در F در حال استراحت است . بنابراین هر ناظری فاصله بین نقاط انتهایی یک میله متحرک را اندازه می گیرد تا با ضریب 1/ γ کوتاهتر از نقاط انتهایی یک میله یکسان در حالت استراحت در چارچوب خودش باشد. انقباض طول بر هر کمیت هندسی مربوط به طول ها تأثیر می گذارد، بنابراین از دیدگاه ناظر متحرک، نواحی و حجم ها نیز در جهت حرکت کوچک می شوند.

تبدیل های برداری

[ ویرایش ]

اطلاعات بیشتر: بردار اقلیدسی و طرح برداری

یک ناظر در قاب F F را برای حرکت با سرعت v مشاهده می کند ، در حالی که F را مشاهده می کند که F را با سرعت - v حرکت می کند . محورهای مختصات هر فریم هنوز موازی هستند [ با توجه به چه کسی؟ ] و متعامد. بردار موقعیت همانطور که در هر فریم اندازه گیری می شود به اجزای موازی و عمود بر بردار سرعت نسبی v تقسیم می شود .
سمت چپ: پیکربندی استاندارد. سمت راست: پیکربندی معکوس.

استفاده از بردارها اجازه می دهد تا موقعیت ها و سرعت ها در جهت های دلخواه به صورت فشرده بیان شوند. یک بوست واحد در هر جهت به بردار سرعت نسبی کامل v با قدر | بستگی دارد v | = v که نمی تواند برابر یا بیشتر از c باشد ، به طوری که 0 ≤ v < c .

فقط زمان و مختصات موازی با جهت حرکت نسبی تغییر می کنند، در حالی که مختصات عمودی تغییر نمی کنند. با در نظر گرفتن این موضوع، بردار موقعیت مکانی r را همانطور که در F اندازه‌گیری می‌شود ، و r ′ را با اندازه‌گیری F' تقسیم کنید ، هر کدام را به اجزای عمود (⊥) و موازی (‖) بر v تقسیم کنید ،{\displaystyle \mathbf {r} =\mathbf {r} _{\perp }+\mathbf {r} _{\|}\,,\quad \mathbf {r} '=\mathbf {r} _{\ perp }'+\mathbf {r} _{\|}'\,,}سپس تحولات هستند

{\displaystyle {\begin{aligned}t'&=\gamma \left(t-{\frac {\mathbf {r} _{\parallel }\cdot \mathbf {v}}{c^{2}}} \راست)\\\mathbf {r} _{\|}'&=\گاما (\mathbf {r} _{\|}-\mathbf {v} t)\\\mathbf {r} _{\perp }'&=\mathbf {r} _{\perp }\end{تراز شده}}}

کجا · محصول نقطه است . فاکتور لورنتز γ تعریف خود را برای افزایش در هر جهت حفظ می کند، زیرا فقط به بزرگی سرعت نسبی بستگی دارد. تعریف β = v / c با قدر 0 ≤ β < 1 نیز توسط برخی از نویسندگان استفاده می شود.

با معرفی یک بردار واحد n = v / v = β / β در جهت حرکت نسبی، سرعت نسبی v = v n با قدر v و جهت n است و بردار طرح ریزی و رد به ترتیب نشان می دهد.{\displaystyle \mathbf {r} _{\parallel }=(\mathbf {r} \cdot \mathbf {n} )\mathbf {n} \,,\quad \mathbf {r} _{\perp }=\ mathbf {r} -(\mathbf {r} \cdot \mathbf {n} )\mathbf {n} }

انباشته شدن نتایج تحولات کامل را به دست می دهد،

تقویت لورنتس ( در جهت n با قدر v )

{\displaystyle {\begin{aligned}t'&=\gamma \left(t-{\frac {v\mathbf {n} \cdot \mathbf {r} }{c^{2}}}\right)\ ,,\\\mathbf {r} '&=\mathbf {r} +(\گاما -1)(\mathbf {r} \cdot \mathbf {n} )\mathbf {n} -\gamma tv\mathbf {n} \,.\end{تراز شده}}}

فرافکنی و رد در مورد r نیز صدق می کند . برای تبدیل های معکوس، r و r ′ را مبادله کنید تا مختصات مشاهده شده را تغییر دهید و سرعت نسبی v → − v (یا به سادگی بردار واحد n → − n را از آنجایی که قدر v همیشه مثبت است) نفی کنید تا به دست آید.

تقویت معکوس لورنتس ( در جهت n با قدر v )

{\displaystyle {\begin{aligned}t&=\gamma \left(t'+{\frac {\mathbf {r} '\cdot v\mathbf {n} }{c^{2}}}\right)\ ,,\\\mathbf {r} &=\mathbf {r} '+(\گاما -1)(\mathbf {r} '\cdot \mathbf {n} )\mathbf {n} +\گاما t'v\mathbf {n} \,,\end{تراز شده}}}

بردار واحد این مزیت را دارد که معادلات را برای یک بوست منفرد ساده می‌کند، اجازه می‌دهد تا در صورت مناسب بودن، v یا β دوباره برقرار شوند، و پارامترسازی سرعت بلافاصله با جایگزینی β و βγ به دست می‌آید . برای تقویت چندگانه مناسب نیست.

رابطه برداری بین سرعت نسبی و سرعت است [ 20 ]،{\displaystyle {\boldsymbol {\beta }}=\beta \mathbf {n} =\mathbf {n} \tanh \zeta \,,}و "بردار سرعت" را می توان به صورت تعریف کرد،{\displaystyle {\boldsymbol {\zeta }}=\zeta \mathbf {n} =\mathbf {n} \tanh ^{-1}\beta \,,}که هر کدام در برخی زمینه ها به عنوان مخفف مفیدی عمل می کنند. بزرگی ζ قدر مطلق اسکالر سرعت محدود به 0 ≤ ζ < ∞ است که با محدوده 0 ≤ β < 1 مطابقت دارد .

تبدیل سرعت ها

[ ویرایش ]

اطلاعات بیشتر: دیفرانسیل فرمول جمع تابع و سرعت

تبدیل سرعت ها تعریفی را ارائه می دهد که علاوه بر سرعت نسبیتی ⊕ ، ترتیب بردارها برای منعکس کننده ترتیب جمع سرعت ها انتخاب شده است. ابتدا v (سرعت F' نسبت به F) سپس u (سرعت X نسبت به F') برای به دست آوردن u = v ⊕ u " (سرعت X نسبت به F) .

تعریف سرعت مختصات و ضریب لورنتس توسط

{\displaystyle \mathbf {u} ={\frac {d\mathbf {r} }{dt}}\,,\quad \mathbf {u} '={\frac {d\mathbf {r} '}{dt '}}\,,\quad \gamma _{\mathbf {v} }={\frac {1}{\sqrt {1-{\dfrac {\mathbf {v} \cdot \mathbf {v} }{c^{2}}}}}}}

گرفتن دیفرانسیل در مختصات و زمان تبدیل های برداری، سپس تقسیم معادلات، منجر به

{\displaystyle \mathbf {u} '={\frac {1}{1-{\frac {\mathbf {v} \cdot \mathbf {u} }{c^{2}}}}}\left[{ \frac {\mathbf {u} }{\gamma _{\mathbf {v} }}}-\mathbf {v} +{\frac {1}{c^{2}}}{\frac {\gamma _{\mathbf {v} }}{\gamma _{\mathbf {v} }+1}}\left(\mathbf {u} \ cdot \mathbf {v} \right)\mathbf {v} \right]}

سرعت های u و u سرعت یک جسم پرجرم است . آنها همچنین می توانند برای یک فریم اینرسی سوم باشند (مثلاً F ")، در این صورت باید ثابت باشند . هر یک از موجودات را با X مشخص کنید. سپس X با سرعت u نسبت به F یا به طور معادل با سرعت u نسبت به F حرکت می کند، به نوبه خود F با سرعت v نسبت به F حرکت می کند. تبدیل های معکوس را می توان به روشی مشابه بدست آورد یا مانند مختصات موقعیت، u و u را مبادله کنید و v را به −v تغییر دهید .

تبدیل سرعت در انحراف ستاره ای , آزمایش فیزو , و اثر نسبیتی داپلر مفید است .

تبدیل‌های لورنتس شتاب را می‌توان با گرفتن دیفرانسیل در بردارهای سرعت و تقسیم آن بر دیفرانسیل زمانی به‌دست آورد.

3--تبدیل‌های لورنتس

کلیات

[ ویرایش ]

روابط بین مختصات فضا-زمان اولیه و غیر آغاز شده تبدیلات لورنتس است ، هر مختصات در یک فریم تابع خطی همه مختصات در قاب دیگر است و توابع معکوس تبدیل معکوس هستند. بسته به نحوه حرکت قاب ها نسبت به یکدیگر و نحوه جهت گیری آنها در فضا نسبت به یکدیگر، پارامترهای دیگری که جهت، سرعت و جهت را توصیف می کنند وارد معادلات تبدیل می شوند.

تبدیل‌هایی که حرکت نسبی را با سرعت ثابت (یکنواخت) و بدون چرخش محورهای مختصات فضا توصیف می‌کنند، بوست‌های لورنتس یا بوست‌های ساده نامیده می‌شوند و سرعت نسبی بین فریم‌ها پارامتر تبدیل است. نوع اصلی دیگر تبدیل لورنتز چرخش در مختصات فضایی است، این بوست‌ها تبدیل‌های اینرسی هستند زیرا هیچ حرکت نسبی وجود ندارد، فریم‌ها به سادگی کج می‌شوند (و به طور پیوسته نمی‌چرخند)، و در این مورد کمیت‌های تعیین‌کننده چرخش هستند. پارامترهای تبدیل (به عنوان مثال، نمایش محور-زاویه ، یا زوایای اویلر ، و غیره). ترکیبی از چرخش و تقویت یک تبدیل همگن است که مبدا را به مبدا تبدیل می کند.

گروه کامل لورنتس O(3, 1) همچنین شامل دگرگونی‌های ویژه‌ای است که نه چرخش هستند و نه تقویت، بلکه انعکاس‌هایی در یک صفحه از مبدا هستند. دو مورد از این موارد را می توان مشخص کرد. وارونگی مکانی که در آن مختصات مکانی همه رویدادها در علامت معکوس می شود و وارونگی زمانی که در آن مختصات زمانی برای هر رویداد علامت خود را معکوس می کند.

افزایش ها را نباید با جابجایی های صرف در فضازمان ترکیب کرد. در این حالت، سیستم مختصات به سادگی جابجا شده و هیچ حرکت نسبی وجود ندارد. با این حال، اینها همچنین به عنوان تقارن های وادار شده توسط نسبیت خاص به حساب می آیند زیرا بازه فضازمان را ثابت می گذارند. ترکیبی از یک چرخش با یک تقویت، و به دنبال آن یک تغییر در فضازمان، تبدیل ناهمگن لورنتس است ، عنصری از گروه پوانکاره، که گروه ناهمگن لورنتس نیز نامیده می‌شود.

فرمول فیزیکی لورنتس را تقویت می کند

[ ویرایش ]

اطلاعات بیشتر: مشتقات تبدیلات لورنتس

تحول هماهنگ کنید

[ ویرایش ]

مختصات فضا-زمان یک رویداد، همانطور که توسط هر ناظر در چارچوب مرجع اینرسی اندازه گیری می شود (در پیکربندی استاندارد) در حباب های گفتار نشان داده شده است.
بالا: فریم F با سرعت v در امتداد محور x قاب F حرکت می کند .
پایین: فریم F با سرعت − v در امتداد محور x قاب F حرکت می کند . [ 12 ]

یک ناظر "ایستا" در قاب F رویدادها را با مختصات t , x , y , z تعریف می کند . یک قاب دیگر F ′ با سرعت v نسبت به F حرکت می کند و ناظری در این قاب “متحرک” F ′ رویدادها را با استفاده از مختصات t ′, x ′, y , z ′ تعریف می کند .

محورهای مختصات در هر فریم موازی هستند ( محورهای x و x موازی هستند، محورهای y و y موازی هستند و محورهای z و z موازی هستند)، عمود بر یکدیگر باقی می مانند و حرکت نسبی در امتداد xx منطبق است . " تبرها. در t = t ′ = 0 ، مبدا هر دو سیستم مختصات یکسان است،

( x, y, z ) = ( x ′, y ′, z ′) = (0, 0, 0)

. به عبارت دیگر، زمان و موقعیت در این رویداد همزمان است. اگر همه اینها پابرجا باشند، سیستم مختصات در پیکربندی استاندارد یا همگام می‌گویند .

اگر ناظری در F یک رویداد t , x , y , z را ثبت کند ، آنگاه ناظری در F همان رویداد را با مختصات ثبت می کند [ 13 ]

تقویت لورنتس ( x جهت )

{\displaystyle {\begin{aligned}t'&=\gamma \left(t-{\frac {vx}{c^{2}}}\right)\\x'&=\gamma \left(x- vt\right)\\y'&=y\\z'&=z\end{تراز شده}}}

که در آن v سرعت نسبی بین فریم ها در جهت x است ، c سرعت نور است و

{\displaystyle \gamma ={\frac {1}{\sqrt {1-{\frac {v^{2}}{c^{2}}}}}}}

( گامای کوچک ) عامل لورنتس است .

در اینجا، v پارامتر تبدیل است ، برای یک تقویت معین، یک عدد ثابت است، اما می تواند یک محدوده پیوسته از مقادیر را بگیرد. در تنظیمات مورد استفاده در اینجا، سرعت نسبی مثبت v > 0 حرکت در امتداد جهت های مثبت محورهای xx ' است ، سرعت نسبی صفر v = 0 حرکت نسبی نیست، در حالی که سرعت نسبی منفی v <0 حرکت نسبی در امتداد جهات منفی است. محورهای xx .​ بزرگی سرعت نسبی v نمی تواند برابر یا بیشتر از c باشد ، بنابراین فقط سرعت های زیر نوری - c < v < c مجاز هستند. محدوده مربوط به γ 1 ≤ γ < ∞ است .

اگر v خارج از این محدودیت ها باشد، تبدیل ها تعریف نمی شوند . در سرعت نور ( v = c ) γ نامتناهی است و سریعتر از نور ( v > c ) γ عدد مختلطی است که هر کدام تبدیل ها را غیرفیزیکی می کند. مختصات مکان و زمان کمیت های قابل اندازه گیری هستند و از نظر عددی باید اعداد واقعی باشند.

به عنوان یک تبدیل فعال ، یک ناظر در F' متوجه می‌شود که مختصات رویداد در جهت‌های منفی محورهای xx «تقویت می‌شوند ، زیرا - v در تبدیل‌ها. این اثر معادل سیستم مختصات F' تقویت شده در جهت های مثبت محورهای xx را دارد ، در حالی که رویداد تغییر نمی کند و به سادگی در یک سیستم مختصات دیگر، یک تبدیل غیرفعال نشان داده می شود .

روابط معکوس ( t , x , y , z بر حسب t ′, x ′, y ′, z ′ ) را می توان با حل جبری مجموعه اصلی معادلات یافت. راه کارآمدتر استفاده از اصول فیزیکی است. در اینجا F قاب "ایستا" است در حالی که F قاب "متحرک" است. طبق اصل نسبیت، هیچ چارچوب مرجع ممتازی وجود ندارد، بنابراین تبدیل‌های F به F باید دقیقاً همان شکل تبدیل‌های F به F را داشته باشند . تنها تفاوت این است که F با سرعت - v نسبت به F ' حرکت می کند (یعنی سرعت نسبی همان مقدار است اما جهت مخالف است). بنابراین اگر ناظری در F " رویداد txyz " را یادداشت کند ، آنگاه ناظری در F همان رویداد را با مختصات یادداشت می کند .

تقویت معکوس لورنتس ( جهت x )

{\displaystyle {\begin{aligned}t&=\gamma \left(t'+{\frac {vx'}{c^{2}}}\right)\\x&=\gamma \left(x'+vt '\right)\\y&=y'\\z&=z'،\end{تراز شده}}}

و مقدار γ بدون تغییر باقی می ماند. این «ترفند» صرفاً معکوس کردن جهت سرعت نسبی با حفظ بزرگی آن، و مبادله متغیرهای اولیه و غیر آغاز شده، همیشه برای یافتن تبدیل معکوس هر بوست در هر جهتی کاربرد دارد. [ 14 ] [ 15 ]

گاهی اوقات استفاده از β = v / c ( بتا کوچک ) به جای v راحت تر است ، به طوری که

{\displaystyle {\begin{aligned}ct'&=\gamma \left(ct-\beta x\right)\,,\\x'&=\gamma \left(x-\beta ct\right)\, ,\\\end{تراز شده}}}

که به وضوح تقارن در تبدیل را نشان می دهد. از محدوده مجاز v و تعریف β ، −1 < β < 1 است . استفاده از β و γ در سراسر ادبیات استاندارد است.

هنگامی که سرعت افزایش{\displaystyle {\boldsymbol {v}}}در جهت بردار دلخواه با بردار تقویت است{\displaystyle {\boldsymbol {\beta }}={\boldsymbol {v}}/c}، سپس تبدیل از یک سیستم مختصات فضازمان بدون پرایم به یک سیستم مختصات اولیه توسط [ 16 ] ، [1] داده می شود.

{\displaystyle {\begin{bmatrix}ct'{\vphantom {-\gamma \beta _{x}}}\\x'{\vphantom {1+{\frac {\gamma ^{2}}{1+ \gamma }}\beta _{x}^{2}}}\\y'{\vphantom {{\frac {\gamma ^{2}}{1+\gamma }}\beta _{x}\beta _{y}}}\\z'{\vphantom {{\frac {\gamma ^{2}}{1+\gamma }}\beta _{y}\beta _{z}}}\end{bmatrix}}={\begin{bmatrix}\gamma &-\gamma \beta _{x}&-\gamma \beta _{y}&-\gamma \beta _{z}\\-\gamma \beta _{x}&1+{\frac {\gamma ^{2}}{1+ \gamma }}\beta _{x}^{2}&{\frac {\gamma ^{2}}{1+\gamma }}\beta _{x}\beta _{y}&{\frac {\gamma ^{2}}{1+\gamma }}\beta _{x}\beta _{z}\\-\gamma \beta _{y}&{\frac {\gamma ^{2}}{1+\gamma }}\beta _{x}\beta _{y}&1+{\frac {\gamma ^{2}}{1+\gamma }}\beta _{y}^{2}&{\frac {\gamma ^{2}}{1+\gamma }}\beta _{y}\beta _{z}\\-\gamma \beta _{z}&{\frac {\gamma ^{2}}{1+\gamma }}\beta _{x}\beta _{z}&{\frac {\gamma ^{2}}{1+\gamma }}\beta _{y}\beta _{z}&1+{\frac {\gamma ^{2}}{1+\gamma }}\beta _{z}^ {2}\\\end{bmatrix}}{\begin{bmatrix}ct{\vphantom {-\gamma \beta _{x}}}\\x{\vphantom {1+{\frac {\gamma ^{2}}{1+\gamma }}\beta _{x}^{2}}}\\y{\vphantom {{\frac {\gamma ^{2} }{1+\gamma }}\beta _{x}\beta _{y}}}\\z{\vphantom {{\frac {\gamma ^{2}}{1+\gamma }}\beta _{y}\beta _{z}}}\end{bmatrix}}،}

جایی که عامل لورنتس است

{\displaystyle \gamma =1/{\sqrt {1-{\boldsymbol {\beta }}^{2}}}}. تعیین کننده ماتریس تبدیل +1 و ردیابی آن است{\displaystyle 2(1+\gamma )}. معکوس تبدیل با معکوس کردن علامت داده می شود{\displaystyle {\boldsymbol {\beta }}}. مقدار{\displaystyle c^{2}t^{2}-x^{2}-y^{2}-z^{2}}تحت تغییر شکل ثابت است.

تبدیل‌های لورنتس را می‌توان به گونه‌ای مشتق کرد که شبیه چرخش‌های دایره‌ای در فضای سه بعدی با استفاده از توابع هذلولی باشد . برای افزایش در جهت x ، نتایج هستند

تقویت لورنتس ( جهت x با سرعت ζ )

{\displaystyle {\begin{aligned}ct'&=ct\cosh \zeta -x\sinh \zeta \\x'&=x\cosh \zeta -ct\sinh \zeta \\y'&=y\\ z'&=z\end{تراز شده}}}

که در آن ζ ( زتا با حروف کوچک ) پارامتری به نام سرعت است (بسیاری از نمادهای دیگر از جمله θ، φ، φ، η، ψ، ξ استفاده می‌شود ). با توجه به شباهت زیاد به چرخش مختصات فضایی در فضای سه بعدی در صفحات دکارتی xy، yz، و zx، تقویت لورنتس را می توان به عنوان چرخش هذلولی مختصات فضازمان در صفحات زمان دکارتی xt، yt و zt در نظر گرفت . فضای چهار بعدی مینکوفسکی پارامتر ζ زاویه هذلولی چرخش است که مشابه زاویه معمولی برای چرخش های دایره ای است. این تبدیل را می توان با نمودار مینکوفسکی نشان داد .

توابع هذلولی از تفاوت بین مجذورهای زمان و مختصات مکانی در بازه فضازمان به جای مجموع ناشی می شوند. اهمیت هندسی توابع هذلولی را می توان با گرفتن x = 0 یا ct = 0 در تبدیل ها مشاهده کرد. با مربع و تفریق نتایج، می توان منحنی های هذلولی با مقادیر مختصات ثابت اما ز متغیر را استخراج کرد که منحنی ها را بر اساس هویت پارامتری می کند.cosh2⁡ز-گناه2⁡ز=1.{\displaystyle \cosh ^{2}\zeta -\sinh ^{2}\zeta =1\,.}

برعکس، محورهای ct و x را می‌توان برای مختصات متفاوت اما ζ ثابت ساخت . تعریف

{\displaystyle \tanh \zeta ={\frac {\sinh \zeta }{\cosh \zeta }}\,,}

ارتباط بین مقدار ثابت سرعت و شیب محور ct در فضازمان را فراهم می کند. نتیجه این دو فرمول هذلولی، هویتی است که با عامل لورنتس مطابقت دارد

{\displaystyle \cosh \zeta ={\frac {1}{\sqrt {1-\tanh ^{2}\zeta }}}\,.}

با مقایسه تبدیل‌های لورنتس از نظر سرعت و سرعت نسبی یا با استفاده از فرمول‌های بالا، ارتباطات بین β ، γ و

.{\displaystyle {\begin{aligned}\beta &=\tanh \zeta \,,\\\gamma &=\cosh \zeta \,,\\\beta \gamma &=\sinh \zeta \,.\end {تراز شده}}}

گرفتن مماس هذلولی معکوس سرعت را می دهد.{\displaystyle \zeta =\tanh ^{-1}\beta \,.}

از آنجایی که −1 < β < 1 , به دنبال −∞ < ζ < ∞ می آید . از رابطه بین ζ و β ، سرعت مثبت ζ > 0 حرکت در جهت مثبت محورهای xx ' است ، سرعت صفر ζ = 0 حرکت نسبی نیست، در حالی که سرعت منفی ζ < 0 حرکت نسبی در امتداد جهات منفی محور است. محورهای xx .

تبدیل‌های معکوس با مبادله مقادیر اولیه و غیر پرایم شده برای تغییر قاب‌های مختصات، و نفی سرعت ζ → - ζ به دست می‌آیند زیرا این معادل با نفی سرعت نسبی است. بنابراین،

تقویت معکوس لورنتس ( جهت x با سرعت ζ )

{\displaystyle {\begin{aligned}ct&=ct'\cosh \zeta +x'\sinh \zeta \\x&=x'\cosh \zeta +ct'\sinh \zeta \\y&=y'\\z& =z'\end{تراز شده}}}

تبدیل‌های معکوس را می‌توان با در نظر گرفتن مواردی که x '=0 و ct ' = 0 مشاهده کرد .

تاکنون تبدیلات لورنتس در یک رویداد اعمال شده است . اگر دو رویداد وجود داشته باشد، یک جدایی مکانی و فاصله زمانی بین آنها وجود دارد. از خطی بودن تبدیل‌های لورنتس به دست می‌آید که می‌توان دو مقدار مختصات مکان و زمان را انتخاب کرد، تبدیل‌های لورنتس را می‌توان برای هر کدام اعمال کرد، سپس برای بدست آوردن تبدیل‌های لورنتس تفاوت‌ها از آن کسر کرد.

{\displaystyle {\begin{aligned}\Delta t'&=\gamma \left(\Delta t-{\frac {v\,\Delta x}{c^{2}}}\right)\,,\ \\Delta x'&=\gamma \left(\Delta xv\,\Delta t\right)\,,\end{تراز شده}}}

با روابط معکوس

{\displaystyle {\begin{aligned}\Delta t&=\gamma \left(\Delta t'+{\frac {v\,\Delta x'}{c^{2}}}\right)\,,\ \\Delta x&=\gamma \left(\Delta x'+v\,\Delta t'\right)\,.\end{تراز شده}}}

که در آن Δ ( دلتای بزرگ ) تفاوت مقادیر را نشان می دهد. به عنوان مثال، Δ x = x 2 - x 1 برای دو مقدار مختصات x و غیره.

این دگرگونی‌ها در تفاوت‌ها به جای نقاط مکانی یا لحظه‌های زمانی به دلایلی مفید هستند:

  • در محاسبات و آزمایش‌ها، طول‌های بین دو نقطه یا بازه‌های زمانی است که اندازه‌گیری می‌شوند یا مورد علاقه هستند (مثلاً طول یک وسیله نقلیه در حال حرکت یا مدت زمانی که طول می‌کشد تا از یک مکان به مکان دیگر سفر کند).
  • با کوچک کردن بی‌نهایت اختلاف و تقسیم معادلات و تکرار فرآیند برای تبدیل شتاب، می‌توان به آسانی تبدیل‌های سرعت را به دست آورد.
  • اگر سیستم های مختصات هرگز منطبق نباشند (یعنی در پیکربندی استاندارد نباشند)، و اگر هر دو ناظر بتوانند روی یک رویداد توافق کنند
  • t 0 , x 0 , y 0 , z 0 در F و t 0 ′, x 0 , y 0 ′ ، z 0 " در F " ، سپس آنها می توانند از آن رویداد به عنوان مبدأ استفاده کنند، و تفاوت مختصات فضازمان، تفاوت بین مختصات آنها و این مبدا است، به عنوان مثال، Δ x = xx 0 ، Δ x ′ = x ′ − x 0 ′ و غیره.

پیامدهای فیزیکی

[ ویرایش ]

یکی از الزامات مهم تبدیل‌های لورنتس، تغییرناپذیری سرعت نور است، واقعیتی که در اشتقاق آنها استفاده می‌شود و در خود تبدیل‌ها وجود دارد. اگر در F معادله یک پالس نور در امتداد جهت x x = ct باشد ، در F ′ تبدیلات لورنتس

x ′ = ct

را به دست می دهند و بالعکس، برای هر − c < v < c .

برای سرعت های نسبی بسیار کمتر از سرعت نور، تبدیل های لورنتس به تبدیل گالیله کاهش می یابد : [ 17 ] [ 18 ]

{\displaystyle {\begin{aligned}t'&\ approx t\\x'&\approx x-vt\end{aligned}}}

مطابق با اصل مطابقت . گاهی گفته می شود که فیزیک غیر نسبیتی فیزیک «کنش آنی در فاصله» است. [ 19 ]


سه پیش‌بینی نادرست، اما درست از تحولات عبارتند از:

2--تبدیل‌های لورنتس

تاریخچه

[ ویرایش ]

نوشتار اصلی: تاریخ تبدیل‌های لورنتس

بسیاری از فیزیکدانان - از جمله ولدمار وویگت ، جورج فیتز جرالد ، جوزف لارمور ، و خود هندریک لورنتس [ 4 ] - از سال 1887 در مورد فیزیک مستلزم این معادلات بحث کرده بودند . میدان احاطه کننده یک توزیع کروی بار باید هنگامی که بار نسبت به اتر درخشنده در حرکت باشد، تقارن کروی خود را متوقف می کند . فیتزجرالد سپس حدس زد که نتیجه اعوجاج هیوساید ممکن است برای نظریه نیروهای بین مولکولی اعمال شود. چند ماه بعد، فیتز جرالد این حدس را منتشر کرد که اجسام در حال حرکت در حال انقباض هستند، تا نتیجه گیج کننده آزمایش باد اتر-باد مایکلسون و مورلی در سال 1887 را توضیح دهد . در سال 1892، لورنتس به طور مستقل همان ایده را به شیوه ای دقیق تر ارائه کرد که متعاقباً فرضیه انقباض فیتز جرالد-لورنتس نامیده شد . [ 6 ] توضیح آنها قبل از سال 1905 به طور گسترده ای شناخته شده بود. [ 7 ]

لورنتز (1892-1904) و لارمور (1897-1900) که به فرضیه اتر درخشنده اعتقاد داشتند، همچنین به دنبال تبدیلی بودند که در آن معادلات ماکسول هنگام تبدیل از اتر به یک قاب متحرک، تغییرناپذیر هستند. آنها فرضیه انقباض فیتزجرالد-لورنتز را گسترش دادند و دریافتند که مختصات زمانی نیز باید اصلاح شود (" زمان محلی "). هانری پوانکاره تفسیری فیزیکی از زمان محلی (به ترتیب اول بر حسب v / c ، سرعت نسبی دو قاب مرجع که به سرعت نور نرمال شده است) به عنوان نتیجه همگام سازی ساعت، با این فرض که سرعت نور ثابت است، ارائه کرد. در قاب های متحرک [ 8 ] به لارمور اعتبار داده می شود که اولین کسی بود که ویژگی اتساع زمانی حیاتی موجود در معادلات خود را درک کرد. [ 9 ]

در سال 1905، پوانکاره اولین کسی بود که تشخیص داد این تبدیل دارای خواص یک گروه ریاضی است و آن را به افتخار لورنتس نامید. [ 10 ] بعداً در همان سال آلبرت انیشتین آنچه را که امروزه نسبیت خاص نامیده می شود ، با استخراج تبدیل لورنتس تحت فرض اصل نسبیت و ثبات سرعت نور در هر قاب مرجع اینرسی ، و با کنار گذاشتن مکانیکی منتشر کرد. اتر به عنوان غیر ضروری. [ 11 ]

اشتقاق گروه تبدیل های لورنتس

[ ویرایش ]

مقالات اصلی: مشتقات تبدیلات لورنتس و گروه لورنتس

رویداد چیزی است که در یک نقطه خاص از فضازمان یا به طور کلی تر، نقطه ای در خود فضازمان اتفاق می افتد. در هر قاب اینرسی یک رویداد با مختصات زمانی ct و مجموعه ای از مختصات دکارتی x , y , z مشخص می شود تا موقعیت در فضا در آن قاب مشخص شود. اشتراک ها رویدادهای فردی را برچسب گذاری می کنند.

از فرضیه دوم نسبیت انیشتین (ناتغییر c ) چنین می شود که:

{\displaystyle c^{2}(t_{2}-t_{1})^{2}-(x_{2}-x_{1})^{2}-(y_{2}-y_{1} )^{2}-(z_{2}-z_{1})^{2}=0\quad {\text{(رویدادهای جدا شده مانند نور 1، 2)}}} D1

در تمام فریم های اینرسی برای رویدادهایی که با سیگنال های نوری متصل می شوند . کمیت سمت چپ فاصله فضازمان بین رویدادهای

a 1 = ( t 1 , x 1 , y 1 , z 1 )

و

a 2 = ( t 2 , x 2 , y 2 , z 2 )

نامیده می شود . فاصله بین هر دو رویداد، که لزوماً توسط سیگنال های نوری از هم جدا نمی شوند، در واقع ثابت است، یعنی مستقل از حالت حرکت نسبی ناظران در قاب های اینرسی مختلف، همانطور که با استفاده از همگنی و همسانگردی فضا نشان داده شده است . بنابراین تحول مورد نظر باید دارای این ویژگی باشد که:

{\displaystyle {\begin{تراز شده}&c^{2}(t_{2}-t_{1})^{2}-(x_{2}-x_{1})^{2}-(y_{2}-y_ {1})^{2}-(z_{2}-z_{1})^{2}\\[ 6pt]={}&c^{2}(t_{2}'-t_{1}')^{2}-(x_{2}'-x_{1}')^{2}-(y_{2 }'-y_{1}')^{2}-(z_{2}'-z_{1}')^{2}\quad {\text{(همه رویدادهای 1، 2)}}.\end{تراز شده}}} D2

که در آن ( t ، x ، y ، z ) مختصات فضازمان مورد استفاده برای تعریف رویدادها در یک فریم هستند، و ( t ′, x ′, y , z ′) مختصات در فریم دیگر هستند. ابتدا مشاهده می شود که ( D2 ) اگر یک اعداد 4 تایی b دلخواه به رویدادهای a 1 و a 2 اضافه شود، ارضا می شود . چنین تبدیل‌هایی ، ترجمه‌های فضازمان نامیده می‌شوند و در اینجا بیشتر به آنها پرداخته نمی‌شود. سپس مشاهده می شود که یک راه حل خطی با حفظ منشاء مسئله ساده تر، مشکل کلی را نیز حل می کند:

{\displaystyle {\begin{تراز شده}&c^{2}t^{2}-x^{2}-y^{2}-z^{2}=c^{2}t'^{2}- x'^{2}-y'^{2}-z'^{2}\\[6pt]{\text{یا}}\quad &c^{2}t_{1}t_{2}-x_{1}x_{2}-y_{1}y_{2}-z_{1}z_{2}=c^{2}t'_{ 1}t'_{2}-x'_{1}x'_{2}-y'_{1}y'_{2}-z'_{1}z'_{2}\end{ تراز شده}}} D3

(راه حلی که فرمول اول را برآورده می کند، به طور خودکار فرمول دوم را نیز برآورده می کند؛ هویت قطبی را ببینید ). یافتن راه‌حل برای مسئله ساده‌تر فقط یک موضوع جستجو در نظریه گروه‌های کلاسیک است که اشکال دوخطی امضاهای مختلف را حفظ می‌کنند. [ nb 2 ] اولین معادله در ( D3 ) را می توان به صورت فشرده تر نوشت:

{\displaystyle (a,a)=(a',a')\quad {\text{or}}\quad a\cdot a=a'\cdot a',} D4

که در آن (·، ·) به شکل دوخطی امضا (1، 3) در R4 اشاره دارد که توسط فرمول سمت راست در ( D3 ) در معرض دید قرار گرفته است. نماد جایگزین تعریف شده در سمت راست به عنوان محصول نقطه نسبیتی نامیده می شود . فضا-زمان که از نظر ریاضی به عنوان R 4 دارای این فرم دوخطی دیده می شود، به عنوان فضای Minkowski M شناخته می شود . بنابراین تبدیل لورنتس عنصری از گروه O(1, 3) ، گروه لورنتس یا برای کسانی که علامت متریک دیگر را ترجیح می دهند ، O(3, 1) است (که گروه لورنتس نیز نامیده می شود). [ nb 3 ] یکی دارد:

{\displaystyle (a,a)=(\Lambda a,\Lambda a)=(a',a'),\quad \Lambda \in \mathrm {O} (1,3),\quad a,a' \ در M،} D5

که دقیقاً حفظ فرم دوخطی ( D3 ) است که نشان می‌دهد (با خطی بودن Λ و دوخطی بودن فرم) که ( D2 ) برآورده می‌شود. عناصر گروه لورنتز چرخش ها و بوست ها و اختلاط آنها هستند. اگر ترجمه‌های فضازمان گنجانده شود، گروه ناهمگن لورنتس یا گروه پوانکاره به دست می‌آید .

1--تبدیل‌های لورنتس

از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد

بخشی از یک سریال در
فضا-زمان
نشان می دهد

مفاهیم فضا-زمان

نشان می دهد

نسبیت عام

نشان می دهد

گرانش کلاسیک

نشان می دهد

ریاضیات مربوطه

در فیزیک ، تبدیل‌های لورنتس یک خانواده شش پارامتری از تبدیل‌های خطی از یک قاب مختصات در فضازمان به فریم دیگری است که با سرعت ثابتی نسبت به اولی حرکت می‌کند. سپس تبدیل معکوس مربوطه با منفی این سرعت پارامتر می شود. این دگرگونی ها به افتخار فیزیکدان هلندی هندریک لورنتس نامگذاری شده اند .

رایج ترین شکل تبدیل که با ثابت واقعی پارامتر شده است{\displaystyle v,}نشان دهنده سرعت محدود به جهت x ، به صورت [ 1 ] [ 2 ] بیان می

شود .{\displaystyle {\begin{aligned}t'&=\gamma \left(t-{\frac {vx}{c^{2}}}\right)\\x'&=\gamma \left(x- vt\right)\\y'&=y\\z'&=z\end{تراز شده}}}

که در آن ( t , x , y , z ) و ( t , x , y , z ) مختصات یک رویداد در دو فریم با مبدا فضایی منطبق بر t = t = 0 هستند، جایی که قاب اولیه از قاب بدون پرایم دیده می شود که با سرعت v در امتداد محور x حرکت می کند ، جایی که c سرعت نور است ، و{\textstyle \gamma =\left({\sqrt {1-{\frac {v^{2}}{c^{2}}}}}\right)^{-1}}عامل لورنتس است . هنگامی که سرعت v بسیار کوچکتر از c باشد ، ضریب لورنتس به طور ناچیزی با 1 متفاوت است، اما با نزدیک شدن به v به c ،{\displaystyle \gamma }بدون محدودیت رشد می کند مقدار v باید کوچکتر از c باشد تا تبدیل معنا پیدا کند.

بیان سرعت به صورت،{\textstyle \beta ={\frac {v}{c}}،}یک شکل معادل از تبدیل [ 3 ] است.{\displaystyle {\begin{aligned}ct'&=\gamma \left(ct-\beta x\right)\\x'&=\gamma \left(x-\beta ct\right)\\y'& =y\\z'&=z.\end{تراز شده}}}

چارچوب های مرجع را می توان به دو گروه اینرسی (حرکت نسبی با سرعت ثابت) و غیر اینرسی (شتاب دهنده، حرکت در مسیرهای منحنی، حرکت چرخشی با سرعت زاویه ای ثابت و غیره) تقسیم کرد. اصطلاح «تبدیل‌های لورنتس» فقط به تبدیل‌های بین قاب‌های اینرسی ، معمولاً در زمینه نسبیت خاص اشاره دارد.

در هر قاب مرجع ، یک ناظر می تواند از یک سیستم مختصات محلی (معمولا مختصات دکارتی در این زمینه) برای اندازه گیری طول ها، و یک ساعت برای اندازه گیری فواصل زمانی استفاده کند. رویداد چیزی است که در یک نقطه از فضا در یک لحظه از زمان، یا به طور رسمی تر، نقطه ای در فضازمان اتفاق می افتد . دگرگونی ها مختصات مکانی و زمانی یک رویداد را که توسط یک ناظر در هر فریم اندازه گیری می شود، به هم متصل می کنند. [ nb 1 ]

آنها جایگزین دگرگونی گالیله ای فیزیک نیوتنی می شوند ، که فضا و زمان مطلق را فرض می کند ( نسبیت گالیله را ببینید ). تبدیل گالیله فقط در سرعت های نسبی بسیار کمتر از سرعت نور تقریب خوبی است. تبدیل‌های لورنتس دارای تعدادی ویژگی غیرشهودی هستند که در تبدیل‌های گالیله ظاهر نمی‌شوند. به عنوان مثال، آنها این واقعیت را منعکس می کنند که ناظرانی که با سرعت های مختلف حرکت می کنند ممکن است فواصل مختلف ، زمان های سپری شده و حتی ترتیب متفاوت رویدادها را اندازه گیری کنند ، اما همیشه به گونه ای که سرعت نور در همه چارچوب های مرجع اینرسی یکسان است. تغییرناپذیری سرعت نور یکی از فرضیه های نسبیت خاص است .

از نظر تاریخی، این دگرگونی‌ها نتیجه تلاش‌های لورنتس و دیگران برای توضیح اینکه چگونه سرعت نور مستقل از چارچوب مرجع مشاهده می‌شود و برای درک تقارن‌های قوانین الکترومغناطیس بوده است . دگرگونی‌ها بعداً به سنگ بنای نسبیت خاص تبدیل شدند .

تبدیل لورنتس یک تبدیل خطی است . ممکن است شامل چرخش فضا باشد. یک تبدیل لورنتس بدون چرخش، تقویت لورنتس نامیده می شود . در فضای مینکوفسکی - مدل ریاضی فضازمان در نسبیت خاص - تبدیل‌های لورنتس فاصله فضا-زمان بین هر دو رویداد را حفظ می‌کنند. این ویژگی مشخصه تبدیل لورنتس است. آنها فقط دگرگونی هایی را توصیف می کنند که در آنها رویداد فضا-زمان در مبدأ ثابت مانده است. آنها را می توان به عنوان یک چرخش هذلولی فضای مینکوفسکی در نظر گرفت. مجموعه کلی تر تبدیل ها که شامل ترجمه ها نیز می شود به عنوان گروه پوانکاره شناخته می شود .

الکترومغناطیس نسبیتی

از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد

این مقاله در مورد ارائه ساده شده الکترومغناطیس است که نسبیت خاص را در خود جای داده است. برای یک مقاله کلی تر در مورد رابطه بین نسبیت خاص و الکترومغناطیس، به الکترومغناطیس کلاسیک و نسبیت خاص مراجعه کنید . برای بحث دقیق تر، فرمول کوواریانس الکترومغناطیس کلاسیک را ببینید .

مقالاتی در مورد
الکترومغناطیس
شیر برقی
نشان می دهد

الکترواستاتیک

نشان می دهد

مغناطیس استاتیک

نشان می دهد

الکترودینامیک

نشان می دهد

شبکه برق

نشان می دهد

مدار مغناطیسی

پنهان کردن

فرمول کوواریانس

نشان می دهد

دانشمندان

الکترومغناطیس نسبیتی یک پدیده فیزیکی است که در نظریه میدان الکترومغناطیسی به دلیل قانون کولن و تبدیلات لورنتس توضیح داده شده است .

الکترومکانیک

[ ویرایش ]

پس از اینکه ماکسول مدل معادلات دیفرانسیل میدان الکترومغناطیسی را در سال 1873 پیشنهاد کرد، مکانیسم عمل میدان‌ها مورد سوال قرار گرفت، برای مثال در کلاس استاد کلوین که در دانشگاه جانز هاپکینز در سال 1884 برگزار شد و یک قرن بعد به یادگار گذاشته شد. [ 1 ]

نیاز به ثابت ماندن معادلات زمانی که ناظران متحرک مختلف مشاهده می‌شوند، منجر به نسبیت خاص شد ، یک نظریه هندسی از 4 فضا که در آن میانجی‌گری نور و تابش است. [ 2 ] هندسه فضا-زمان زمینه ای را برای توصیف فنی فناوری الکتریکی، به ویژه ژنراتورها، موتورها و روشنایی در ابتدا فراهم کرد. نیروی کولن به نیروی لورنتس تعمیم داده شد . به عنوان مثال، با این مدل خطوط انتقال و شبکه های برق توسعه و ارتباطات فرکانس رادیویی مورد بررسی قرار گرفت.

تلاش برای نصب یک الکترومکانیک کامل بر مبنای نسبیتی در کار لی پیج ، از طرح کلی پروژه در سال 1912 [ 3 ] تا کتاب درسی الکترودینامیک (1940) [ 4 ] فعل و انفعال (طبق معادلات دیفرانسیل) دیده می شود. میدان الکتریکی و مغناطیسی که بر روی ناظران متحرک مشاهده می شود بررسی می شود. چگالی بار در الکترواستاتیک به چگالی بار مناسب [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] تبدیل می شود و یک میدان مغناطیسی برای ناظر متحرک ایجاد می کند.

احیای علاقه به این روش برای آموزش و آموزش مهندسین برق و الکترونیک در دهه 1960 پس از کتاب درسی ریچارد فاینمن آغاز شد . [ 8 ] کتاب راسر کلاسیک الکترومغناطیس از طریق نسبیت محبوب بود، [ 9 ] همانطور که درمان آنتونی فرنچ در کتاب درسی خود [ 10 ] که به صورت نموداری چگالی بار مناسب را نشان می‌داد، محبوب بود. یکی از نویسندگان اعلام کرد: "ماکسول - خارج از نیوتن، کولمب و انیشتین". [ 11 ]

استفاده از پتانسیل های عقب افتاده برای توصیف میدان های الکترومغناطیسی ناشی از بارهای منبع، بیانی از الکترومغناطیس نسبیتی است.

اصل

[ ویرایش ]

این سوال که چگونه یک میدان الکتریکی در یک چارچوب مرجع اینرسی در قاب های مرجع مختلف در حال حرکت با توجه به اولی به نظر می رسد، برای درک میدان های ایجاد شده توسط منابع متحرک بسیار مهم است. در حالت خاص، منابعی که فیلد را ایجاد می کنند نسبت به یکی از چارچوب های مرجع در حالت استراحت هستند. با توجه به میدان الکتریکی در قاب که منابع در آن ساکن هستند، می توان پرسید: میدان الکتریکی در قاب دیگری چیست؟ [ 12 ] دانستن میدان الکتریکی در نقطه‌ای (در مکان و زمان) در قاب استراحت منبع، و دانستن سرعت نسبی دو قاب، تمام اطلاعات مورد نیاز برای محاسبه میدان الکتریکی در همان نقطه در دیگری را فراهم می‌کند. قاب به عبارت دیگر، میدان الکتریکی در قاب دیگر به توزیع خاص بارهای منبع بستگی ندارد ، فقط به مقدار محلی میدان الکتریکی در قاب اول در آن نقطه بستگی دارد. بنابراین، میدان الکتریکی نمایش کاملی از تأثیر بارهای دور است.

روش دیگر، درمان های مقدماتی مغناطیس، قانون Biot-Savart را معرفی می کند که میدان مغناطیسی مرتبط با جریان الکتریکی را توصیف می کند . یک ناظر در حالت سکون با توجه به یک سیستم بارهای ساکن و آزاد، هیچ میدان مغناطیسی نخواهد دید. با این حال، یک ناظر متحرک که به همان مجموعه بارها نگاه می کند، یک جریان و در نتیجه یک میدان مغناطیسی را درک می کند. یعنی میدان مغناطیسی همان طور که در یک سیستم مختصات متحرک دیده می شود، به سادگی میدان الکتریکی است.

افزونگی

[ ویرایش ]

عنوان این مقاله اضافی است زیرا تمام نظریه های ریاضی الکترومغناطیس نسبیتی هستند. در واقع، همانطور که انیشتین نوشت، "نظریه نسبیت خاص ... صرفاً توسعه سیستماتیک الکترودینامیک کارمند ماکسول و لورنتس بود". [ 13 ] ترکیب متغیرهای مکانی و زمانی در نظریه ماکسول مستلزم پذیرش چهار چندگانه بود. سرعت نور محدود و سایر خطوط حرکت ثابت با هندسه تحلیلی توصیف شد . متعامد میدان های برداری الکتریکی و مغناطیسی در فضا با تعامد هذلولی برای عامل زمانی گسترش یافت .

زمانی که لودویک سیلبرشتاین کتاب درسی خود را با عنوان نظریه نسبیت (1914) منتشر کرد [ 14 ] هندسه جدید را به الکترومغناطیس مرتبط کرد. قانون القای فارادی زمانی که انیشتین در سال 1905 در مورد "عمل الکترودینامیکی متقابل آهنربا و یک رسانا" نوشت، برایش تلقین کننده بود. [ 15 ]

با این وجود، آرزویی که در مراجع برای این مقاله منعکس شده است، برای هندسه تحلیلی فضازمان و بارها است که در عمل یک مسیر قیاسی برای نیروها و جریان ها فراهم می کند. چنین مسیر سلطنتی برای درک الکترومغناطیسی ممکن است وجود نداشته باشد، اما مسیری با هندسه دیفرانسیل باز شده است : فضای مماس در یک رویداد در فضا-زمان، یک فضای برداری چهار بعدی است که با تبدیل های خطی قابل اجرا است. تقارن مشاهده شده توسط برق در جبر خطی و هندسه دیفرانسیل بیان می شود. با استفاده از جبر بیرونی برای ساختن یک F 2 شکلی از میدان های الکتریکی و مغناطیسی، و دو شکل 2 شکلی ★ F ، معادلات dF = 0 و d★ F = J (جریان) نظریه ماکسول را با رویکرد فرم دیفرانسیل بیان می کنند .

همچنین ببینید

[ ویرایش ]

https://en.wikipedia.org/wiki/Relativistic_electromagnetism

ولفگانگ پائولی

از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد

این مقاله درباره فیزیکدان اتریشی است. برای فیزیکدان آلمانی که در سال 1989 جایزه نوبل را دریافت کرد، به ولفگانگ پل مراجعه کنید .

ولفگانگ پائولی

ForMemRS

پائولی در سال 1945

متولد شد

ولفگانگ ارنست پائولی


25 آوریل 1900

وین ، اتریش-مجارستان

درگذشت15 دسامبر 1958 (58 ساله)

زوریخ ، سوئیس

تابعیت
  • اتریش
  • ایالات متحده
  • سوئیس
آلما مادردانشگاه مونیخ
شناخته شده براینشان می دهد

لیست را ببینید

پدرولفگانگ جوزف پائولی [ de ]
بستگانهرتا پائولی (خواهر)
جوایز
حرفه علمی
فیلدهافیزیک نظری
موسسات
پایان نامهدرباره مدل یون مولکولی هیدروژن [ 2 ] (1921)
مشاور دکتریآرنولد سامرفلد [ 2 ] [ 1 ]
سایر مشاوران تحصیلیمکس بورن [ 3 ]
دانشجویان دکتری
سایر دانشجویان برجسته
امضا
یادداشت ها

پدرخوانده او ارنست ماخ بود . او را نباید با ولفگانگ پل ، که پائولی را «بخش خیالی» خود، [ 5 ] جناس با واحد خیالی i نامید، اشتباه گرفت .

ولفگانگ ارنست پائولی ( / ˈ p ɔː l i / ; [ 6 ] آلمانی: [ˈvɔlfɡaŋ ˈpaʊli] ؛ ۲۵ آوریل ۱۹۰۰ – ۱۵ دسامبر ۱۹۵۸) فیزیکدان نظری اتریشی و از پیشگامان فیزیک کوانتوم بود . در سال 1945، پس از نامزد شدن توسط آلبرت انیشتین ، [ 7 ] پائولی جایزه نوبل فیزیک را به دلیل «سهم تعیین‌کننده‌اش از طریق کشف قانون جدید طبیعت، اصل طرد یا اصل پائولی » دریافت کرد. این کشف شامل نظریه اسپین بود که اساس نظریه ساختار ماده است .

اوایل زندگی

[ ویرایش ]

پائولی در وین از یک شیمیدان به نام ولفگانگ جوزف پائولی [ de ] ( با نام مستعار ولف پاشلس، 1869-1955)، و همسرش، برتا کامیلا شوتز، به دنیا آمد . خواهر او هرتا پائولی ، نویسنده و بازیگر بود. نام میانی پائولی به افتخار پدرخوانده اش ، فیزیکدان ارنست ماخ ، داده شد . پدربزرگ و مادربزرگ پدری پائولی از خانواده های سرشناس یهودی پراگ بودند . پدربزرگ او ناشر یهودی ولف پاشلز بود . [ 8 ] مادر پائولی، برتا شوتز، در مذهب کاتولیک رومی مادرش بزرگ شد. پدرش فردریش شوتز نویسنده یهودی بود . پائولی به عنوان یک کاتولیک رومی بزرگ شد . [ 9 ]

پائولی در سال 1918 با ممتاز فارغ التحصیل شد. او اولین مقاله خود را در مورد نظریه نسبیت عام آلبرت انیشتین منتشر کرد . او در دانشگاه مونیخ حضور یافت و زیر نظر آرنولد سامرفلد کار کرد [ 1 ] و در ژوئیه 1921 دکترای خود را برای پایان نامه خود در مورد نظریه کوانتومی هیدروژن دیاتومیک یونیزه دریافت کرد ( H+
2
). [ 2 ] [ 10 ]

شغلی

[ ویرایش ]

سامرفلد از پائولی خواست تا نظریه نسبیت را برای Encyklopädie der mathematischen Wissenschaften ( دایره المعارف علوم ریاضی ) بررسی کند. پائولی دو ماه پس از دریافت دکترای خود، این مقاله را تکمیل کرد که در 237 صفحه به دست آمد. انیشتین آن را تحسین کرد. به عنوان یک مونوگراف منتشر شده است ، و همچنان یک مرجع استاندارد در مورد این موضوع است. [ 11 ]

سخنرانی ولفگانگ پائولی (1929)

پائولی یک سال را در دانشگاه گوتینگن به عنوان دستیار مکس بورن گذراند و سال بعد را در موسسه فیزیک نظری در کپنهاگ (بعدها موسسه نیلز بور ) گذراند. [ 1 ] از 1923 تا 1928، او استاد دانشگاه هامبورگ بود . [ 12 ] در این دوره، پائولی در توسعه نظریه مدرن مکانیک کوانتومی نقش اساسی داشت . به ویژه، او اصل طرد و نظریه اسپین غیرنسبیتی را فرموله کرد .

در سال 1928، پاولی به عنوان استاد فیزیک نظری در ETH زوریخ در سوئیس منصوب شد. [ 1 ] در سال 1930 مدال لورنتز را دریافت کرد. [ 13 ] او در سال 1931 در دانشگاه میشیگان و در سال 1935 در موسسه مطالعات پیشرفته در پرینستون کرسی استادی مدعو داشت .

یونگ

[ ویرایش ]

در پایان سال 1930، اندکی پس از فرضیه نوترینو و بلافاصله پس از طلاق و خودکشی مادرش، پائولی یک بحران شخصی را تجربه کرد. در ژانویه 1932 با روانپزشک و روان درمانگر کارل یونگ که او نیز در نزدیکی زوریخ زندگی می کرد، مشورت کرد . یونگ بلافاصله شروع به تفسیر رویاهای عمیقا کهن الگوی پائولی کرد و پائولی همکار یونگ شد. او به زودی شروع به نقد علمی معرفت شناسی نظریه یونگ کرد و این به روشن شدن خاصی از ایده های یونگ، به ویژه در مورد همزمانی کمک کرد . بسیاری از این بحث‌ها در نامه‌های پائولی/یونگ، که امروزه به‌عنوان اتم و کهن‌الگو منتشر می‌شوند، مستند شده‌اند . تحلیل مفصل یونگ از بیش از 400 رویای پائولی در روانشناسی و کیمیاگری مستند شده است . پائولی در سال 1933 بخش دوم کتاب فیزیک خود را به نام Handbuch der Physik منتشر کرد که به عنوان کتاب قطعی در زمینه جدید فیزیک کوانتومی در نظر گرفته شد. رابرت اوپنهایمر آن را "تنها مقدمه بزرگسالان به مکانیک کوانتومی" نامید. [ 14 ]

الحاق آلمان به اتریش در سال 1938 پائولی را شهروند آلمانی کرد که در سال 1939 پس از شروع جنگ جهانی دوم برای او مشکل ساز شد. در سال 1940، او بیهوده تلاش کرد تا تابعیت سوئیس را به دست آورد، که به او اجازه می داد در ETH باقی بماند. [ 15 ]

ایالات متحده و سوئیس

[ ویرایش ]

در سال 1940، پائولی به ایالات متحده نقل مکان کرد و در آنجا به عنوان استاد فیزیک نظری در موسسه مطالعات پیشرفته استخدام شد . در سال 1946، پس از جنگ، او تابعیت ایالات متحده را دریافت کرد و به زوریخ بازگشت و بیشتر تا پایان عمر در آنجا ماند. در سال 1949 به او تابعیت سوئیس اعطا شد.

در سال 1958 به پائولی مدال ماکس پلانک اعطا شد . در همان سال به سرطان پانکراس مبتلا شد . وقتی آخرین دستیارش، چارلز انز، او را در بیمارستان روتکروز در زوریخ ملاقات کرد، پائولی از او پرسید: "شماره اتاق را دیدی؟" 137 بود. پائولی در طول زندگی خود با این سوال مشغول بود که چرا ثابت ساختار ریز ، یک ثابت بنیادی بدون بعد ، مقداری تقریبا برابر با 1/137 دارد. [ 16 ] پائولی در 15 دسامبر 1958 در آن اتاق درگذشت. [ 17 ] [ 18 ]

تحقیق علمی

[ ویرایش ]

بخشی از مجموعه مقالات در مورد
مکانیک کوانتومی
{\displaystyle i\hbar {\frac {d}{dt}}|\Psi \rangle ={\hat {H}}|\Psi \rangle }

معادله شرودینگر

نشان می دهد

پس زمینه

نشان می دهد

مبانی

نشان می دهد

آزمایش ها

نشان می دهد

فرمولاسیون

نشان می دهد

معادلات

نشان می دهد

تفاسیر

نشان می دهد

موضوعات پیشرفته

نشان می دهد

دانشمندان

پل دیراک ، ولفگانگ پائولی و رودولف پیرلز ، ج.  1953

پائولی به عنوان یک فیزیکدان کمک های مهمی انجام داد، در درجه اول در زمینه مکانیک کوانتومی . او به ندرت مقالاتی را منتشر می کرد و ترجیح می داد مکاتبات طولانی با همکارانی مانند نیلز بور از دانشگاه کپنهاگ دانمارک و ورنر هایزنبرگ که با آنها دوستی نزدیک داشت، داشته باشد. بسیاری از ایده ها و نتایج او هرگز منتشر نشد و تنها در نامه های او که اغلب توسط گیرندگان آنها کپی و منتشر می شد، ظاهر شد. در سال 1921، پائولی با بور برای ایجاد اصل Aufbau کار کرد ، که ساخت الکترون در پوسته را بر اساس کلمه آلمانی برای ساختن توضیح می داد، زیرا بور به آلمانی نیز مسلط بود.

پائولی در سال 1924 درجه آزادی کوانتومی جدیدی (یا عدد کوانتومی ) با دو مقدار ممکن را پیشنهاد کرد تا ناسازگاری بین طیف‌های مولکولی مشاهده‌شده و نظریه در حال توسعه مکانیک کوانتومی را حل کند. او اصل طرد پائولی را که شاید مهم‌ترین کارش است، فرموله کرد، که بیان می‌کرد هیچ دو الکترونی نمی‌توانند در یک حالت کوانتومی وجود داشته باشند، که با چهار عدد کوانتومی از جمله درجه آزادی دو ارزشی جدید او شناسایی می‌شوند. ایده اسپین از رالف کرونیگ آغاز شد . یک سال بعد، جورج اوهلنبک و ساموئل گودسمیت درجه جدید آزادی پائولی را به عنوان اسپین الکترون شناسایی کردند که پاولی برای مدت طولانی به اشتباه از باور آن خودداری کرد. [ 19 ]

در سال 1926، اندکی پس از اینکه هایزنبرگ نظریه ماتریس مکانیک کوانتومی مدرن را منتشر کرد ، پائولی از آن برای استخراج طیف مشاهده شده اتم هیدروژن استفاده کرد . این نتیجه در تضمین اعتبار نظریه هایزنبرگ مهم بود.

پائولی ماتریس های پائولی 2×2 را به عنوان مبنای عملگرهای اسپین معرفی کرد، بنابراین نظریه غیرنسبیتی اسپین را حل کرد. گاهی اوقات گفته می‌شود که این اثر، از جمله معادله پائولی ، پل دیراک را در ایجاد معادله دیراک برای الکترون نسبیتی تحت تأثیر قرار داده است ، اگرچه دیراک گفت که او همان ماتریس‌ها را خودش به طور مستقل در آن زمان اختراع کرد. دیراک ماتریس های اسپین مشابه اما بزرگتر (4×4) را برای استفاده در درمان نسبیتی خود از اسپین فرمیونی اختراع کرد .

در سال 1930، پائولی مشکل فروپاشی بتا را در نظر گرفت . در نامه ای در 4 دسامبر به لیز مایتنر و همکاران. با شروع، " خانم ها و آقایان عزیز رادیواکتیو "، او برای توضیح طیف پیوسته واپاشی بتا، وجود یک ذره خنثی را که تاکنون مشاهده نشده بود با جرم کوچکی که بیش از 1% جرم یک پروتون نبود، پیشنهاد کرد. در سال 1934، انریکو فرمی ذره‌ای را که در زبان ایتالیایی بومی فرمی، نوترینو ، «کوچک خنثی» نامید، در نظریه واپاشی بتا گنجاند. این نوترینو برای اولین بار در سال 1956 توسط فردریک رینز و کلاید کوان ، دو سال و نیم قبل از مرگ پائولی، به صورت تجربی تایید شد . او با دریافت این خبر در تلگرام پاسخ داد: "ممنون از پیام. همه چیز به سراغ او می آید که می داند چگونه صبر کند. پاولی." [ 20 ]

در سال 1940، پائولی قضیه آمار اسپین را دوباره استخراج کرد ، یک نتیجه مهم از نظریه میدان کوانتومی که بیان می‌کند ذرات با اسپین نیمه صحیح فرمیون هستند ، در حالی که ذرات با اسپین عدد صحیح بوزون هستند .

در سال 1949، او مقاله‌ای در مورد منظم‌سازی پائولی-ویلار منتشر کرد : قاعده‌آوری اصطلاحی است برای تکنیک‌هایی که انتگرال‌های ریاضی نامتناهی را تغییر می‌دهند تا آنها را در طول محاسبات متناهی کند، به طوری که می‌توان تشخیص داد که آیا مقادیر ذاتاً نامتناهی در نظریه (جرم، بار، تابع موج) وجود دارد یا خیر. ) یک مجموعه متناهی و در نتیجه قابل محاسبه را تشکیل می دهند که می تواند بر حسب تجربی آنها دوباره تعریف شود. مقادیر، که معیار آن را عادی سازی مجدد می نامند ، و بی نهایت ها را از نظریه های میدان کوانتومی حذف می کند ، اما به طور مهمی امکان محاسبه اصلاحات مرتبه بالاتر در نظریه اغتشاش را نیز فراهم می کند.

پائولی انتقادات مکرری از سنتز مدرن زیست‌شناسی تکاملی داشت ، [ 21 ] [ 22 ] و طرفداران معاصر او به شیوه‌های وراثت اپی ژنتیکی به عنوان حمایت از استدلال‌های او اشاره می‌کردند. [ 23 ]

پل درود در سال 1900 اولین مدل نظری را برای الکترون کلاسیکی که در یک جامد فلزی حرکت می کند ارائه کرد. مدل کلاسیک درود نیز توسط پائولی و سایر فیزیکدانان تقویت شد. پاولی متوجه شد که الکترون های آزاد در فلز باید از آمار فرمی دیراک پیروی کنند . با استفاده از این ایده، او نظریه پارامغناطیس را در سال 1926 توسعه داد. پاولی گفت: "Festkörperphysik ist eine Schmutzphysik" - فیزیک حالت جامد فیزیک خاک است. [ 24 ]

پائولی در سال 1953 به عنوان عضو خارجی انجمن سلطنتی (ForMemRS) و در سال 1955 به مدت دو سال رئیس انجمن فیزیک سوئیس انتخاب شد . [ 1 ] در سال 1958 او عضو خارجی آکادمی سلطنتی هنر و علوم هلند شد . [ 25 ]

شخصیت و دوستی ها

[ ویرایش ]

ولفگانگ پائولی، ج.  1924

اثر پائولی به دلیل توانایی عجیب و غریب او در شکستن تجهیزات آزمایشی به سادگی با قرار گرفتن در مجاورت آن نامگذاری شد. پائولی از شهرت خود آگاه بود و هر زمان که اثر پائولی ظاهر می شد، خوشحال می شد. این اتفاقات عجیب در راستای تحقیقات بحث برانگیز او در مورد مشروعیت فراروانشناسی ، به ویژه همکاری او با سی جی یونگ در زمینه همزمانی بود . [ 26 ] ماکس بورن پائولی را «فقط با خود اینشتین قابل مقایسه می‌دانست... شاید حتی بزرگتر». انیشتین پائولی را "وارث معنوی" خود اعلام کرد. [ 27 ]

پائولی یک کمال گرا معروف بود. این نه فقط به کار خودش، بلکه به کار همکارانش نیز تسری پیدا کرد. در نتیجه، او در جامعه فیزیک به عنوان «وجدان فیزیک» شناخته شد، منتقدی که همکارانش در برابر او پاسخگو بودند. او می‌تواند در رد هر نظریه‌ای که فاقد آن می‌داند، تند باشد، و اغلب آن را ganz falsch ، «کاملاً اشتباه» می‌خواند.

اما این شدیدترین انتقاد او نبود، که او آن را برای نظریه‌ها یا تزهایی که به‌طور نامشخص ارائه می‌شد، محفوظ می‌داشت که آزمایش‌ناپذیر یا غیرقابل ارزیابی باشند و در نتیجه به درستی به قلمرو علم تعلق نداشتند، حتی اگر چنین مطرح شود. آنها بدتر از اشتباه بودند، زیرا نمی توان اشتباه بودن آنها را ثابت کرد. معروف است، او یک بار در مورد چنین مقاله نامشخصی گفت: " حتی اشتباه نیست !" [ 1 ]

اظهارات فرضی او هنگام ملاقات با فیزیکدان برجسته دیگری، پل ارنفست ، این تصور از یک پائولی متکبر را نشان می دهد. این دو برای اولین بار در یک کنفرانس ملاقات کردند. ارنفست با مقالات پائولی آشنا بود و کاملاً تحت تأثیر آنها قرار گرفت. پس از چند دقیقه مکالمه، ارنفست گفت: "فکر می کنم مقاله دایره المعارف شما [درباره نظریه نسبیت] را بیشتر از شما دوست دارم" که پائولی در پاسخ گفت: "این عجیب است. در مورد من، در مورد شما، دقیقا برعکس است. " [ 28 ] آن دو از آن زمان به بعد دوستان بسیار خوبی شدند.

تصویری تا حدودی گرمتر از این داستان ظاهر می شود که در مقاله در دیراک ظاهر می شود:

ورنر هایزنبرگ [در فیزیک و فراتر از آن ، 1971] گفتگوی دوستانه ای را بین شرکت کنندگان جوان در کنفرانس سالوی در سال 1927 ، درباره دیدگاه های اینشتین و پلانک در مورد دین به یاد می آورد. ولفگانگ پائولی، هایزنبرگ و دیراک در آن شرکت داشتند. سهم دیراک انتقادی تند و روشن از دستکاری سیاسی دین بود، که به دلیل شفافیت آن توسط بور بسیار قدردانی شد، زمانی که هایزنبرگ بعداً آن را به او گزارش داد. دیراک از جمله گفت: "نمی‌توانم بفهمم چرا ما در بحث دین بی‌تفاوت هستیم. اگر صادق باشیم - و به عنوان دانشمندان صداقت وظیفه دقیق ماست - نمی‌توانیم بپذیریم که هر دینی مجموعه‌ای از گزاره‌های نادرست است که از هرگونه واقعی محروم است. اساساً ایده خدا محصول تخیل بشری است [...] من هیچ افسانه ای را به رسمیت نمی شناسم، حداقل به این دلیل که با نظرهایزنبرگ در تضاد هستند دید قابل تحمل بود پائولی پس از برخی اظهارات اولیه سکوت کرده بود. اما وقتی در نهایت نظرش را پرسیدند، به شوخی گفت: «خب، می‌توانم بگویم که دوست ما دیراک هم دین دارد و اولین فرمان این دین این است که «خدا وجود ندارد و پل دیراک پیامبر او است». ". همه از خنده منفجر شدند، از جمله دیراک. [ 29 ]

بسیاری از ایده‌ها و نتایج پائولی هرگز منتشر نشدند و فقط در نامه‌های او که اغلب توسط دریافت‌کنندگان کپی و منتشر می‌شد، ظاهر شدند. ممکن است پائولی نگران این نبود که بسیاری از کارهایش در نتیجه بی اعتبار ماندند، اما وقتی نوبت به سخنرانی مشهور جهانی هایزنبرگ در سال 1958 در گوتینگن در مورد کار مشترک آنها بر روی یک نظریه میدان یکپارچه رسید و بیانیه مطبوعاتی که پائولی را صرفا "دستیار پروفسور هایزنبرگ" نامید. پائولی آزرده شد و مهارت هایزنبرگ در فیزیک را محکوم کرد. وخامت روابط آنها باعث شد که هایزنبرگ مراسم تشییع پائولی را نادیده بگیرد و در زندگینامه خود بنویسد که انتقادات پائولی بیش از حد مورد توجه قرار گرفته است، اگرچه در نهایت نظریه میدانی غیرقابل دفاع بود و انتقادهای پائولی را تأیید کرد. [ 30 ]

فلسفه

[ ویرایش ]

پائولی در گفتگوهای خود با کارل یونگ ، نظریه هستی‌شناختی را توسعه داد که «حدس پائولی-یونگ» نامیده شد و به عنوان نوعی نظریه دو وجهی تلقی می‌شود . این نظریه معتقد است که "واقعیتی خنثی از نظر روانی" وجود دارد و جنبه های ذهنی و جسمی مشتق از این واقعیت هستند. [ 31 ] پائولی فکر کرد که عناصر فیزیک کوانتومی به واقعیت عمیق‌تری اشاره می‌کنند که ممکن است شکاف ذهن/ماده را توضیح دهد و نوشت: «ما باید نظم کیهانی طبیعت را خارج از کنترل خود فرض کنیم که هم اشیاء مادی بیرونی و هم تصاویر درونی در آن قرار دارند. موضوع." [ 32 ]

پائولی و یونگ معتقد بودند که این واقعیت توسط اصول مشترک (" کهن الگوها ") اداره می شود که به عنوان پدیده های روانی یا به عنوان رویدادهای فیزیکی ظاهر می شوند. [ 33 ] آنها همچنین معتقد بودند که همزمانی ها ممکن است برخی از عملکرد این واقعیت زیربنایی را آشکار کند. [ 33 ] [ 32 ]

باورها

[ ویرایش ]

او را دیست و عارف دانسته اند . در زمان کوتاهی: شرح حال علمی ولفگانگ پائولی نقل می‌شود که وی به تاریخ‌دان علم، اشموئل سامبورسکی ، نوشته است : «در تقابل با ادیان توحیدی – اما در هماهنگی با عرفان همه مردم، از جمله عرفان یهودی – من معتقدم که واقعیت نهایی شخصی نیست." [ 34 ] [ 35 ]

زندگی شخصی

[ ویرایش ]

مجسمه نیم تنه ولفگانگ پائولی (1962)

در سال 1929، پائولی با کته مارگارت دپنر، رقصنده کاباره ازدواج کرد. [ 36 ] ازدواج ناخوشایند بود و پس از کمتر از یک سال به طلاق ختم شد. او دوباره در سال 1934 با فرانزیسکا برترام (1901-1987) ازدواج کرد. آنها فرزندی نداشتند.

مرگ

[ ویرایش ]

پائولی در 15 دسامبر 1958 در سن 58 سالگی بر اثر سرطان پانکراس درگذشت. [ 17 ] [ 18 ]

انتشارات

[ ویرایش ]

  • پائولی دبلیو، اصول کلی مکانیک کوانتومی ، اسپرینگر ، 1980.
  • Pauli W, Lectures on Physics , 6 Vols, Dover , 2000.
    جلد 1: Electrodynamics
    جلد 2: Optics and theory of Electrons
    جلد 3: Thermodynamics and the Kinetic Theory of Gases
    جلد 4: Statistical Mechanics
    جلد 5: Wave Mechanics
    جلد 6: موضوعات منتخب در کوانتیزاسیون میدانی
  • Pauli W, Meson Theory of Nuclear Forces , 2nd ed, Interscience Publishers, 1948.
  • پائولی دبلیو، نظریه نسبیت ، دوور ، 1981.

کتابشناسی

[ ویرایش ]

https://en.wikipedia.org/wiki/Wolfgang_Pauli

ساموئل گودسمیت

از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد

ساموئل گودسمیت

ساموئل گودسمیت در حدود سال 1928

متولد شد

ساموئل آبراهام گودسمیت


11 ژوئیه 1902

لاهه ، هلند

درگذشت4 دسامبر 1978 (سن 76 سالگی)

رنو، نوادا ، ایالات متحده

آلما مادردانشگاه لیدن (Ph.D) (1927)
شناخته شده برای
همسران

    جانجه لوگر

    را

    را

    ( m. 1927; div. 1960 ).[ 1 ] [ 2 ]

      ایرنه بژاک

      را

      ( م. 1960 ).[ 1 ] [ 2 ]
      بچه ها
      جوایزمدال ملی علوم (1976)
      حرفه علمی
      فیلدهافیزیک
      موسساتدانشگاه میشیگان
      دانشجویان دکتریرابرت باچر

      پرتره رسمی مردی با کت و شلوار.

      پرتره ساموئل گودسمیت، در حدود 1940.

      ساموئل آبراهام گودسمیت (11 ژوئیه 1902 - 4 دسامبر 1978) یک فیزیکدان هلندی-آمریکایی بود که به دلیل ارائه مشترک مفهوم اسپین الکترون با جورج یوجین اولنبک در سال 1925 مشهور بود. [ 3 ] [ 4 ]

      زندگی و شغل

      [ ویرایش ]

      گودسمیت در لاهه هلند با تبار یهودی هلندی به دنیا آمد . او پسر آیزاک گودسمیت، تولید کننده کمدهای آبی ، و ماریان گودسمیت-گومپرز بود که یک مغازه میلینر را اداره می کرد. در سال 1943، والدین او توسط اشغالگران آلمانی هلند به اردوگاه کار اجباری تبعید شدند و در آنجا به قتل رسیدند. [ 5 ]

      تجسم اسپین الکترون روی دیواری در لیدن

      گودسمیت فیزیک را در دانشگاه لیدن زیر نظر پل ارنفست مطالعه کرد ، [ 6 ] و در سال 1927 دکترای خود را دریافت کرد . متنی با لینوس پاولینگ با عنوان ساختار طیف خطی نوشت.

      در طول جنگ جهانی دوم او در موسسه فناوری ماساچوست کار می کرد . [ 8 ] به عنوان رئیس علمی مأموریت آلسوس ، او با موفقیت به گروهی از فیزیکدانان هسته‌ای آلمانی در اطراف ورنر هایزنبرگ و اتو هان در هچینگن (منطقه فرانسوی آن زمان) رسید و پیش از فیزیکدان فرانسوی ایو روکار ، که قبلاً موفق شده بود دانشمندان آلمانی را به خدمت بگیرد. به فرانسه بیاید [ نیازمند منبع ]

      اعضای همچنین

      السوس، بخشی از پروژه منهتن ، برای ارزیابی پیشرفت پروژه بمب اتمی نازی ها طراحی شده است . گودسمیت در کتاب السوس که در سال 1947 منتشر شد، نتیجه می گیرد که آلمانی ها به ساخت سلاح نزدیک نشده اند. او دلیل این امر را ناتوانی علم در عملکرد تحت یک دولت توتالیتر و عدم درک دانشمندان نازی از نحوه مهندسی بمب اتمی دانست. هر دوی این نتیجه‌گیری‌ها توسط مورخان بعدی مورد مناقشه قرار گرفته‌اند (نگاه کنید به هایزنبرگ ) و با این واقعیت که دولت تمامیت‌خواه شوروی بمب را بلافاصله پس از انتشار کتاب تولید کرد، در تناقض قرار گرفت. [ 9 ] با این حال، این بیانیه اقدامات فیزیکدان کلاوس فوکس را نادیده می گیرد که «گزارش های اطلاعاتی بسیاری را مستقیماً از لس آلاموس ارسال کرد».

      ساموئل گودسمیت و ولفگانگ پائولی در اروگوئه، 1942، کار سایت Rio Negro Hydro، زمانی که مهندسان آلمانی نازی اخراج شدند.

      پس از جنگ او برای مدت کوتاهی استاد دانشگاه نورث وسترن بود و از سال 1948 تا 1970 دانشمند ارشد آزمایشگاه ملی بروکهاون بود که ریاست دپارتمان فیزیک 1952-1960 را بر عهده داشت. او در عین حال به عنوان سردبیر مجله فیزیک پیشرو Physical Review که توسط انجمن فیزیک آمریکا منتشر شده بود، شناخته شد . در ژوئیه 1958 او مجله Physical Review Letters را راه‌اندازی کرد ، [ 10 ] که یادداشت‌های کوتاهی را با تاخیرهای کوتاه همراه ارائه می‌دهد. [ 11 ] پس از بازنشستگی به عنوان سردبیر در سال 1974، گودسمیت به دانشکده دانشگاه نوادا، رنو نقل مکان کرد ، و تا زمان مرگش چهار سال بعد در آنجا ماند. [ نیازمند منبع ]

      به عنوان دانش آموز در لیدن او همچنین علاقه خود را به مصر باستان توسعه داد . [ 12 ] او آثار باستانی مصر را جمع آوری کرد و کمک های علمی کمی به مصر شناسی کرد . همسرش مجموعه آثار باستانی مصری ساموئل آ. گودسمیت را به موزه باستان شناسی کلسی در دانشگاه میشیگان در آن آربور، میشیگان به ارث برد . [ 13 ] در سال 2017 اعلام شد که نیکو استارینگ مصر شناس هلندی یک شی از این مجموعه را با شیئی که گمان می رود از موزه مصر برلین گم شده است شناسایی کرده است . ستون تکه تکه شده باید پس از بمباران موزه غارت شده باشد و در سال 1945 به گودسمیت فروخته شده باشد. در آوریل 2017 به برلین بازگردانده شد. [ 14 ]

      گودسمیت در سال 1939 عضو متناظر آکادمی سلطنتی هنر و علوم هلند شد ، اگرچه سال بعد استعفا داد. او در سال 1950 مجدداً پذیرفته شد. [ 15 ] او در سال 1947 به عضویت آکادمی ملی علوم ایالات متحده ، [ 16 ] انجمن فلسفی آمریکا در سال 1952، [ 17 ] آکادمی علوم و هنر آمریکا در سال 1964 انتخاب شد. [ 18 ]

      ازدواج و فرزندان

      [ ویرایش ]

      گودسمیت در سال 1927 با جانجه لوگر ازدواج کرد. [ 2 ] دختر آنها، استر ماریان گودسمیت در سال 1933 در آن آربور، میشیگان به دنیا آمد. در سال 1964 دکترای جانورشناسی را از دانشگاه میشیگان گرفت و در سال 1972 استاد زیست‌شناسی در دانشگاه اوکلند، روچستر، میشیگان شد. او در سال 1995 بازنشسته شد.

      ساموئل و جانجه در سال 1960 از هم جدا شدند و در همان سال گودسمیت با ایرنه بژاک ازدواج کرد. [ 1 ] [ 2 ] مانند والدین گودسمیت، پدر ایرنه، پزشک آلمانی و مسئول بهداشت عمومی برلین، کورت دیتریش بژاک، توسط نازی ها به قتل رسیده بود. او در اردوگاه کار اجباری آشویتس کشته شد . [ 19 ] [ 20 ]

      آیرن و خواهرش هلگا در کودکی آلمان را به مقصد انگلستان ترک کردند، اندکی قبل از شروع جنگ جهانی دوم. آنها به عنوان بخشی از برنامه Kindertransport تخلیه شدند و به مدت هفت سال در خانه خانواده Attenborough زندگی کردند . [ 20 ]

      https://en.wikipedia.org/wiki/Samuel_Goudsmit

      رالف کرونیگ

      از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد

      رالف کرونیگ

      رالف دی لر کرونیگ (1904–1995)

      متولد شد10 مارس 1904

      درسدن ، زاکسن

      درگذشت16 نوامبر 1995 (91 ساله)

      زیست ، هلند

      ملیتآلمانی
      تابعیتایالات متحده آمریکا
      آلمان
      آلما مادردانشگاه کلمبیا
      شناخته شده برایکشف
      ساختار کرونیگ اسپین ذرات
      مدل کرونیگ-پنی مدل
      کاستر- کرونیگ انتقال
      کرامرز- کرونیگ
      جوایزمدال ماکس پلانک (1962)
      حرفه علمی
      موسساتدانشگاه کلمبیا
      TU Delft
      مشاور دکتریآلبرت پاتر ویلز
      سایر مشاوران تحصیلیولفگانگ پائولی

      رالف کرونیگ (زاده ۱۰ مارس ۱۹۰۴ – درگذشته ۱۶ نوامبر ۱۹۹۵) فیزیک‌دان آلمانی بود . او به دلیل کشف اسپین ذرات و نظریه اش در مورد طیف سنجی جذب اشعه ایکس مورد توجه قرار گرفته است . نظریه های او شامل مدل کرونیگ-پنی ، گذار کوستر- کرونیگ و روابط کرامرز- کرونیگ است .

      پس زمینه

      [ ویرایش ]

      رالف کرونیگ (بعدها رالف دو لر کرونیگ ) در 10 مارس 1904 از والدین آلمانی [ 1 ] (هارولد تئودور کرونیگ، آگوستا د لر) در درسدن ، آلمان به دنیا آمد . او در 16 نوامبر 1995 در زیست در سن 91 سالگی درگذشت. کرونیگ تحصیلات ابتدایی و دبیرستان خود را در درسدن گذراند و برای تحصیل در دانشگاه کلمبیا به شهر نیویورک رفت و در آنجا دکترای خود را در سال 1925 دریافت کرد و متعاقباً مربی شد (1925). و استادیار (1927).

      او در اوایل کار کرونیگ با پل ارنفست روبرو شده بود که در سال 1924 هنگام بازدید از آمریکا به فیزیکدان جوان رالف کرونیگ توصیه کرده بود که دوباره اروپا را ببیند. کرونیگ بعداً در سال 1924 به آن قاره رفت و از مراکز مهم تحقیقات نظری فیزیک در آلمان و کپنهاگ بازدید کرد . زمان گسترش مکانیک کوانتومی بود و این توسعه در اروپا در حال وقوع بود. کرونیگ مفتخر بود که فیزیکدانی جوان و درخشان در آن روز شکوه فیزیک نظری قرن بیستم باشد، که به او امکان زندگی و کار در میان فیزیکدانان بزرگ آن دوران مانند ارنفست، نیلز بور ، ورنر هایزنبرگ ، ولفگانگ پاولی و هانس کرامرز

      در ژانویه 1925، زمانی که کرونیگ هنوز دانشجوی دکترای دانشگاه کلمبیا بود، اولین بار پس از شنیدن پائولی در توبینگن، اسپین الکترون را پیشنهاد داد. هایزنبرگ و پائولی بلافاصله از این ایده متنفر شدند. آنها به تازگی تمام اعمال قابل تصور مکانیک کوانتومی را رد کرده بودند. اکنون کرونیگ پیشنهاد می کرد که الکترون را در حال چرخش در فضا تنظیم کند. پائولی به ویژه ایده چرخش را به سخره گرفت و گفت که "در واقع بسیار هوشمندانه است اما البته ربطی به واقعیت ندارد". در مواجهه با چنین انتقاداتی، کرونیگ تصمیم گرفت که نظریه خود را منتشر نکند و ایده اسپین الکترون باید منتظر می ماند تا دیگران اعتبار آن را بگیرند. [ 2 ] رالف کرونیگ چندین ماه قبل از جورج اولنبک و ساموئل گودسمیت ایده اسپین الکترون را مطرح کرده بود . بیشتر کتاب های درسی این دو فیزیکدان هلندی را به این کشف اعتبار می دهند. رالف کرونیگ به خاطر این چرخش وقایع از پائولی کینه ای نداشت. در واقع، کرونیگ و پائولی برای سال‌های زیادی در آینده با هم دوست بودند. آنها نظرات بسیاری را در زمینه فیزیک از طریق نامه رد و بدل کردند. اما این یک واقعیت تاریخی باقی می ماند که کرونیگ قبل از انتشار مقاله خود که نشان می دهد دو الکترون می توانند در یک مدار یکسان زندگی کنند، کرونیگ درباره اسپین الکترون به پائولی گفته بود (W. Pauli، "درباره ارتباط بین تکمیل گروه های الکترونی در یک اتم با مجتمع ساختار طیف»، Z. Physik 31, 765ff, 1925). ماه‌ها بعد، وقتی Uhlenbeck و Goudsmit به اسپین ذرات رسیدند، به نظر می‌رسید که مقاله پائولی را تأیید می‌کرد. کرونیگ همراه با ایزیدور ایزاک رابی اولین راه حل معادله شرودینگر را برای بالا متقارن صلب (1927) ارائه کرد .

      ورنر هایزنبرگ در توسعه مکانیک کوانتومی، کرونیگ را در ایده های اصلی خود از این نظریه مشارکت داد. در آغاز ماه مه 1925، هایزنبرگ سه بار به رالف کرونیگ، که کمی پیشتر در کپنهاگ درباره نظریه طیفی اتم های چند الکترون با او همکاری کرده بود، نوشت. هایزنبرگ در نامه دوم، مورخ 5 می، در برخی معادلات دقیق انتقال به مکانیک ماتریسی خود را یادداشت کرد .

      در سال 1927، کرونیگ برای همیشه به اروپا بازگشت و در مراکز مختلف تحقیقاتی برجسته کار کرد: کپنهاگ، لندن ، زوریخ (جایی که به مدت یک سال دستیار پائولی بود). در حدود سال 1930 او در هلند اقامت گزید : ابتدا در اوترخت ، سپس در خرونینگن ، ابتدا به عنوان دستیار دیرک کاستر ، و از سال 1931 به عنوان دانشیار، و از سال 1939 به عنوان استاد تمام در دانشگاه صنعتی دلفت که در آنجا ماندگار شد. بازنشستگی در سال 1969. بین سالهای 1959 و 1962 او رئیس دانشگاه بود. دانشگاه در آن زمان او در سطح بین‌المللی به عنوان یک نظریه‌پرداز مشهور شناخته شد که با شخصیت‌های برجسته آن زمان مکاتبه داشت و کمک‌های جالبی به مکانیک کوانتومی و کاربرد آن به‌ویژه در فیزیک مولکول‌ها و طیف‌های مولکولی انجام داد، حوزه‌ای که او در آن متخصص بود. آن روزها مدال ماکس پلانک در سال 1962 به رالف کرونیگ اعطا شد.

      کرونیگ در سال 1946 به عضویت آکادمی سلطنتی هنر و علوم هلند انتخاب شد و در سال 1969 به عضویت خارجی درآمد. [ 3 ]

      در میان مکاتبات قابل توجه رالف کرونیگ، نامه های زیادی به و از بزرگترین فیزیکدانان قرن بیستم وجود دارد که باید برای آیندگان حفظ شود و خود کرونیگ نیز بسیاری از نامه ها را در کتاب منتشر کرده است.

      رالف کرونیگ با نشان دادن احترام فراوان کرونیگ برای پائولی، در نامه ای در مورد پائولی و تعداد اندک انتشارات واقعی پائولی با توجه به گستردگی کار او [ترجمه شده از آلمانی] گفت:

      ... انتشارات [پائولی] او حاوی با این حال، که به دلیل نگرش انتقادی غیرمعمول پائولی قابل درک است، تنها بخش کوچکی از کار واقعاً توسط او انجام شده است. پائولی در مقالات خود در مورد نتایج نهایی خلاصه می کند، اما نه در مورد راه طولانی و اغلب پر زحمت که منجر به آنها شده است، و همچنین نه در مورد تلاش های ناقص. بخشی از کار او تنها در تبادل گسترده نامه های او به شکل رضایت بخشی انجام می شود

      Stumm von Bordwehr (1989) شرح مفصلی از زندگی و دستاوردهای Kronig ارائه می دهد، حتی نحوه تغییر نام او به Ralph de Laer Kronig را بازگو می کند.

      دستاورد علمی

      [ ویرایش ]

      رالف کرونیگ (1931، 1932)، اولین نظریه ساختار ظریف جذب اشعه ایکس را منتشر کرد که حاوی برخی از مفاهیم اساسی تفسیر مدرن بود. مدل کرونیگ-پنی (1931) یک مدل تک بعدی از یک کریستال است که نشان می دهد چگونه الکترون های یک کریستال با پراکندگی از آرایه خطی گسترده اتم ها به نوارهای مجاز و ممنوعه پراکنده می شوند. اولین نظریه او (1931) در مورد ساختار ظریف جذب پرتو ایکس (EXAFS) معادل سه بعدی این مدل بود. این تئوری نشان داد که یک الکترون فوتو که از یک شبکه کریستالی عبور می کند، بسته به طول موج آن، مناطق مجاز و ممنوعه را تجربه می کند و حتی زمانی که اثر در تمام جهات در شبکه به طور میانگین محاسبه می شود، ساختار باقی مانده باید مشاهده شود. نظریه او در پیش‌بینی بسیاری از ویژگی‌های عمومی مشاهده‌شده ساختار ظریف، از جمله ساختار مشابه از شبکه‌های مشابه، وابستگی معکوس r2 ، وابستگی صحیح r در مقابل T و افزایش جداسازی انرژی ویژگی‌های ساختار ظریف با انرژی از لبه موفق بود. معادله ای که در سال 1932 به روش کمی تری دوباره استخراج شد، کاربرد و تفسیر آن ساده بود. هر آزمایشگر مطابقت تقریبی با این نظریه پیدا کرد. همیشه برخی از ویژگی های جذب نزدیک به آنچه توسط صفحات شبکه احتمالی پیش بینی شده بود وجود داشت. با این حال، بازتاب‌های قوی مورد انتظار (مثلا (100)، (110)، (111)، و غیره) همیشه با شدیدترین ویژگی‌های جذب مطابقت نداشتند. با این حال، توافق به اندازه‌ای نزدیک بود که وسوسه‌انگیز باشد و همه مطابقت "ساختار کرونیگ" اندازه‌گیری شده خود را با نظریه ساده کرونیگ آزمایش کردند. در معادله کرونیگ، موقعیت‌های انرژی W n مربوط به مرزهای ناحیه است، یعنی نه ماکزیمم یا حداقل جذب، بلکه اولین افزایش در هر حداکثر ساختار ظریف است. abg شاخص های میلر ، a ثابت شبکه و q زاویه بین جهت الکترون و جهت شبکه متقابل است. هنگامی که در تمام جهات با یک پرتو اشعه ایکس غیرقطبی و یک جاذب پلی کریستالی به طور میانگین محاسبه می شود، cos 2 q = 1 است . با این حال، با یک جاذب تک کریستالی و اشعه ایکس پلاریزه، ویژگی های جذب باید برای صفحات کریستالی خاص بزرگتر باشد. این یکی دیگر از متغیرهای تجربی بود که ممکن است این نظریه را تأیید کند و بسیاری تلاش کردند آن را آزمایش کنند. بنابراین کارنامه طولانی انتشاراتی آغاز شد که در آن ساختار کرونیگ بر اساس نظریه ساده کرونیگ تفسیر شد. تا دهه 1970، 2 درصد از مقالات منتشر شده در Phys. Rev. به طیف‌سنجی جذب اشعه ایکس اختصاص داشت و بیشتر از نظریه کرونیگ استفاده می‌کرد.

      داده های ترتیب برد کوتاه Hanawalt (1931b) کرونیگ (1932) را تحریک کرد تا نظریه ای برای مولکول ها ایجاد کند. این مدل به عنوان نقطه شروع برای تمام تئوری های ترتیب دامنه کوتاه بعدی عمل کرد، اما تعداد کمی سعی کردند آن را با داده های خود مقایسه کنند. شاگرد کرونیگ، H. Petersen (1932، 1933) این کار را ادامه داد. معادله پترسون بسیاری از ویژگی های نظریه مدرن را نشان می دهد. این نظریه توسط Hartree، Kronig و Petersen (1934) برای GeCl 4 اعمال شد . شرح تلاش های هرکول مورد نیاز برای انجام محاسبات را می توان در Stumm von Bordwehr (1989) یافت.

      رابطه کرامرز-کرونیگ برای پراکندگی توسط کرونیگ (1926) مستقل از کرامرز (1927) به دست آمد. هر تئوری رضایت بخش پراکندگی باید با این شرط مطابقت داشته باشد که موج پراکنده هرگز نمی تواند جلوتر از موج فرودی که آن را تولید می کند ظاهر شود. هانس کرامرز و کرونیگ نشان دادند که این شرط علیت اساسی دلالت بر این دارد که پراکندگی (یعنی تغییر ضریب شکست با فرکانس) و جذب مستقل نیستند. آنها معادلاتی را استخراج کردند که امکان محاسبه جذب را در زمانی که پراکندگی مشخص است (برای همه فرکانس ها) و بالعکس را فراهم می کند. تعجب آور نیست که یک رابطه وجود داشته باشد، زیرا پراکندگی و جذب هر کدام به تشدید کننده هایی که در بالا در ارتباط با پراکندگی توسط الکترون های مقید توضیح داده شد، مرتبط هستند. این رابطه در بسیاری از شاخه های فیزیک محض و کاربردی اهمیت زیادی پیدا کرده است.

      کتاب های منتشر شده توسط رالف کرونیگ

      [ ویرایش ]

      • مکاتبه با نیلز بور، 1924-1953 .
      • کتاب درسی فیزیک . تحت سردبیری R. Kronig با همکاری J. De Boer [و دیگران] با یادداشت‌های زندگی‌نامه و جداول J. Korringa.
      • مبنای نوری نظریه ظرفیت / توسط R. de L. Kronig
      • طیف باند و ساختار مولکولی / توسط R. de L. Kronig
      • مصاحبه تاریخ شفاهی با رالف د لر کرونیگ ، 12 نوامبر 1962

      https://en.wikipedia.org/wiki/Ralph_Kronig

      روابط بین نمایش های موقعیت و حرکت در کوانتم

      [ ویرایش ]

      x و p نمایش های موقعیت و حرکت در کوانتم هستند

      {\displaystyle {\begin{تراز شده}|\Psi \rangle =I|\Psi \rangle &=\int |x\rangle \langle x|\Psi \rangle dx=\int \Psi (x)|x\rangle dx,\\|\Psi \rangle =I|\Psi \rangle &=\int |p\rangle \langle p|\Psi \rangle dp=\int \Phi (p)|p\ranngle dp.\end{تراز شده}}}

      {\displaystyle \int \Psi (x)\langle p|x\rangle dx=\int \Phi (p')\langle p|p'\rangle dp'=\int \Phi (p')\delta (pp ')dp'=\Phi (p).}

      سپس با استفاده از عبارت شناخته شده برای حالت های ویژه نرمال شده مناسب تکانه در محلول های نمایش موقعیت معادله شرودینگر آزاد

      {\displaystyle \langle x|p\rangle =p(x)={\frac {1}{\sqrt {2\pi \hbar }}}e^{{\frac {i}{\hbar }}px} \Rightarrow \langle p|x\rangle ={\frac {1}{\sqrt {2\pi \hbar }}}e^{-{\frac {i}{\hbar }}px}،}

      یکی بدست می آورد

      {\displaystyle \Phi (p)={\frac {1}{\sqrt {2\pi \hbar }}}\int \Psi (x)e^{-{\frac {i}{\hbar }}px }dx\,.}

      به همین ترتیب، با استفاده از توابع ویژه موقعیت،

      {\displaystyle \Psi (x)={\frac {1}{\sqrt {2\pi \hbar }}}\int \Phi (p)e^{{\frac {i}{\hbar }}px} dp\,.}

      بنابراین توابع موج موقعیت-فضا و تکانه-فضا تبدیل فوریه یکدیگر هستند . [ 30 ] آنها دو بازنمایی از یک حالت هستند. حاوی اطلاعات یکسان است و هر کدام برای محاسبه هر خاصیت ذره کافی است.

      در عمل، تابع موج موقعیت-فضا بسیار بیشتر از تابع موج تکانه-فضا استفاده می شود. پتانسیل ورود به معادله مربوطه (شرودینگر، دیراک، و غیره) تعیین می کند که بر اساس چه مبنایی توصیف ساده تر است. برای نوسان ساز هارمونیک ، x و p به صورت متقارن وارد می شوند، بنابراین مهم نیست که از کدام توصیف استفاده کنید. همان معادله (ثابت مدول) نتیجه می شود. از این، با کمی تأمل، نتیجه می‌شود که راه‌حل‌های معادله موج نوسانگر هارمونیک، توابع ویژه تبدیل فوریه در L2 هستند . [ nb 5 ]

      https://en.wikipedia.org/wiki/Wave_function

      توابع موج تکانه-فضا در کواننم

      [ ویرایش ]

      ذره همچنین تابع موج در فضای تکانه دارد :{\displaystyle \Phi (p,t)}که در آن p تکانه در یک بعد است که می تواند هر مقداری از −∞ تا +∞ باشد و t زمان است.

      مشابه حالت موقعیت، حاصل ضرب داخلی دو تابع موج Φ 1 ( p , t ) و Φ 2 ( p , t ) را می توان به صورت زیر تعریف کرد:

      {\displaystyle (\Phi _{1},\Phi _{2})=\int _{-\infty }^{\infty }\,\Phi _{1}^{*}(p,t)\ Phi _{2}(p,t)dp\,.}

      یک راه حل خاص برای معادله شرودینگر مستقل از زمان این است{\displaystyle \Psi _{p}(x)=e^{ipx/\hbar },}یک موج مسطح ، که می تواند در توصیف ذره ای با تکانه دقیقا p استفاده شود ، زیرا این یک تابع ویژه از عملگر تکانه است. این توابع تا حد یکپارچگی قابل بهنجار سازی نیستند (آنها مربع انتگرال پذیر نیستند)، بنابراین در واقع عناصر فضای فیزیکی هیلبرت نیستند. مجموعه{\displaystyle \{\Psi _{p}(x,t),-\infty \leq p\leq \infty \}}چیزی را تشکیل می دهد که مبنای حرکت نامیده می شود . این «مبنا» مبنایی به معنای معمول ریاضی نیست. برای یک چیز، از آنجایی که توابع عادی نیستند، در عوض به یک تابع دلتا بهنجار می شوند ، [ nb 4 {\displaystyle (\Psi _{p},\Psi _{p'})=\delta (pp').}

      برای چیز دیگر، اگرچه آنها به طور خطی مستقل هستند، اما تعداد زیادی از آنها (آنها مجموعه ای غیرقابل شمارش را تشکیل می دهند) برای مبنایی برای فضای فیزیکی هیلبرت وجود دارد. همچنان می توان از آنها برای بیان تمام توابع موجود در آن با استفاده از تبدیل فوریه همانطور که در ادامه توضیح داده شد استفاده کرد.

      https://en.wikipedia.org/wiki/Wave_function

      شرایط بهنجارسازی در کوانتم

      [ ویرایش ]

      احتمال اینکه موقعیت x آن در بازه axb باشد انتگرال چگالی در این بازه است:{\displaystyle P_{a\leq x\leq b}(t)=\int _{a}^{b}\,|\Psi (x,t)|^{2}dx}جایی که t زمانی است که ذره در آن اندازه گیری شد. این منجر به شرایط بهنجارسازی می شود :،{\displaystyle \int _{-\infty }^{\infty }\,|\Psi (x,t)|^{2}dx=1\,,}زیرا اگر ذره اندازه گیری شود، 100% احتمال دارد که در جایی باشد .

      برای یک سیستم معین، مجموعه تمام توابع موجی قابل نرمال‌سازی ممکن (در هر زمان معین) یک فضای برداری ریاضی انتزاعی را تشکیل می‌دهد ، به این معنی که می‌توان توابع موج مختلف را با هم جمع کرد و توابع موج را در اعداد مختلط ضرب کرد. از نظر فنی، توابع موج یک پرتو را در یک فضای هیلبرت تصویری به جای یک فضای برداری معمولی تشکیل می دهند.

      https://en.wikipedia.org/wiki/Wave_function