در نهایت، پیوند یک عملیات ساده زیستی یا عرفانی نیست، بلکه ظهور فعل ناب است . این بیشتر یک ایده یا یک مفهوم یا یک تصویر خاص نیست، بلکه ایده هر ایده، تصویر هر تصویر، وسعت اساسی هر صدا و هر سکوت است. در زبان‌های یونانی- لاتین ما، یک کلمه می‌تواند این وضعیت را هدف قرار دهد: خیال بنیادی. فانتاسم ، جایی که تناهی و نامتناهی به هم می رسند، می تواند توهمات متکثر و اجباری را مشخص کند که گرداب خود را در پایان دزدی یا تجاوز به عنف تحمیل می کند. اما آن را نیز هدف قرار می دهد - و این چیزی است که در اینجا اهمیت دارد - خیال مفرد یا اساسیکه در همه جا، به مناسبت هر شی و هر عملی، "گشودن" پیوندهای پایان ناپذیر یک زنده را ایجاد می کند. ربط و فانتاسم، در مفرد، سپس نماد اولیه هستند (balleïn، خورشید).

قصد جنسی. نسخه های کسترمن، 1968

هیچ چیز باعث تعجب رنه تام نمی شد، زیرا او دوست داشت به خاطر بیاورد که شغل او به عنوان یک توپولوژیست جنین شناس ناشی از بازدیدهای مکرر همزمان او در کودکی از یک ایستگاه طبقه بندی راه آهن و ویترین موزه جنین شناسی در وی است. کشور ناتال مونبلیارد. این امر بعداً از او یک ارسطویی تزلزل ناپذیر می سازد.

به این ترتیب، توپولوژی جایی برای گرانش ایجاد نمی کند، که در هر رفتار یک پستاندار ایستاده و ضد گرانشی از اهمیت بالایی برخوردار است. فاجعه های توپولوژیکی زمانی که عمودی و افقی قرار می گیرند یکسان نیستند. به طور مثال با دامنه فعلی ما، شکاف دهان و فرج در بدن زن انسان متفاوت است، حتی مخالف است. شکاف افقی دهان در حال کشیدن است. این ترس روزانه و شبانه تمساح است که فک بالاییش پایین می آید. شکاف عمودی فرج در حال گسترش است، با هم در می آید، دری را باز می کند، مرکز جذب هر جاذبه است. در کار لائوتزو، مغناطیس آن به منبع باروری جهانی تبدیل می‌شود. یک ضرب المثل چینی می گوید که اینجا محل همه ثروت هاست. برای موضوع ما یعنی ریاضیات و جنسیت، ریاضی لیبیدینی هرگز نباید فیزیک گرانشی زیربنایی را از دست بدهد.

3 – جذب مشارکتی. نوازش. توپولوژی عمومی و انتقال دهنده های عصبی. فلش و نقشه برداری

با این حال، جفت‌گیری تنها به اندام‌های همبسته نیاز ندارد، بلکه به یک عمل هم‌آمیزی ناشی از یک محرک هم‌پیوسته (تپش فرانسوی ، درایو انگلیسی ، آلمانی Triebe ، یونانی Hormè ، لیبیدو لاتین ، voluptas ) در دو اندام مکمل نیاز دارد. چگونه آن را تهیه کنیم؟ پاسخ فوری این است که آنها ثمره یک واحد جنین شناسی مقدماتی هستند، مانند ضیافت افلاطون که در اسطوره اجدادی عاشقان روایت شده است به عنوان کره ای که در ابتدا کامل شده است، قبل از تقسیم شدن به دو نیمه مکمل، که هر یک از آنها برای دیگری غافل می شود. ( آلت تناسلی) پس بی وقفه به دنبال قسمت گمشده آن باشید. اجازه دهید اضافه کنیم که چنین درایو توسط شیب های همپوشانی که ما به تازگی با توجه به هفت فاجعه ابتدایی توپولوژی دیفرانسیل دیده ایم، مورد علاقه است. در واقع، یک فاجعه ابتدایی یک شکل در عمل و یک شیب در توان است. راه دیگری برای ریاضیات برای یادآوری فیزیک نهفته خود.

با این حال، حتی شیب ها نیز کافی نیستند، و این بار، ما به یک محرک فیزیولوژیکی واقعی نیاز داریم، نه چیزی که صرفا آناتومیک باشد. بنابراین، ما باید از سیستم عصبی و ادراکی-حرکتی برای اجراهایی استفاده کنیم که دیگر شبیه به زندگی روزمره نیستند، مانند حرکت در اطراف، یافتن سرپناه یا دوباره پیوستن و خوردن طعمه، همه اجراهایی که یک به یک قابل توصیف هستند. ما به یک شور و اشتیاق عمومی نیاز داریم. در زبان انگلیسی، می‌توانیم از برانگیختگی صحبت کنیم ، با استفاده از پسوند «a» که حرکت درونی بدون هدف دقیق را مشخص می‌کند. در فرانسه، از rut برای مردان و از گرمابرای زن در هر دو مورد، از تورم یا رقیق شدن عمومی صحبت می شود، همجوشی که توسط سیگنال های محرک تحریک و پشتیبانی می شود. سیگنال های بصری، مانند پشت اغلب رنگارنگ گوزن و میمون ماده؛ شنوایی با گلوگاه ; لمسی در خزیدن و تاب خوردن ; زمانی که گوزن های نر آلتای در گل می چرخند تا مشک بتواند تمام بدن آنها را آغشته کند، بویایی دارد. در حیوانیت قبل از هومو، "گرما" و "جنگ" مطابق با منابع آب و هوایی فصلی هستند. با همو، که بدنه‌ای زاویه‌دار و ایستاده‌اش، کارکردهای بیولوژیکی را آشکار و حتی گویا می‌سازد، و از سوی دیگر از نظر فنی و نشانه‌شناختی در دسترس است، شیارها و گرماها همان خشونت شاهانه را ندارند، اگرچه تقریباً همیشگی هستند.

خواجوراهو (Xe-Xie siècle). معبد ماهادوا شیر و اورانته. لئوگریف

یک سیستم عصبی دارای دو منبع است: نورون‌هایی که اطلاعات را از طریق انتشار پتانسیل استراحت که به پتانسیل عمل تبدیل می‌شود، انتقال می‌دهند. و از سوی دیگر، سیناپس بین نورون‌ها، امکان تعدیل این انتقال‌ها و ایجاد کلونی‌های عصبی را از طریق ایجاد پیوستگی‌ها و شکاف‌ها فراهم می‌کند. نتیجه جهانی این است که یک سیستم عصبی باعث می‌شود که آنچه بیرون می‌آید بیشتر بچسبد، و آنچه را که قبلاً تار شده است، بیشتر محو می‌کند. دیوید مار از MIT این را با اولین کامپیوتری کردن ادراک بصری در حدود سال 1980 در چشم انداز اصلی خود نشان می دهد . با این حال، برانگیختگی جنسیدقیقاً از این مدل پیروی نمی کند. در ابتدا هدف گذاری نیست، بلکه تعمیم می یابد. بنابراین، واکنش های سیناپسی را نه یک به یک، یا به سادگی متعدد، بلکه مهاجم فرض می کرد. و این کار مربوط به واسطه‌های عصبی است، یعنی انتقال‌دهنده‌های عصبی، یعنی فعال‌کننده‌های عصبی از نزدیک به نزدیک، و هورمون‌هایی که با حمام کردن عمل می‌کنند و تقریباً به طور همزمان بر کل مناطق عصبی (دوپامین، سروتونین، سیتوزین) تأثیر می‌گذارند. واسطه‌های عصبی موضوعی برای بیوشیمی بسیار پیچیده هستند که فیزیولوژی عصبی تازه شروع به رمزگشایی می‌کند و حتی زمانی که کشف شود، بسیار پیچیده است و برای این متن کاربرد بسیار کمی دارد. برای موضوع خود، ما فقط هولسومی آنها را به یاد خواهیم آوردویژگی‌هایی که نه تنها بر نواحی وسیعی از کل بدن، به‌ویژه مناطق اروژن‌زا تأثیر می‌گذارند، بلکه در مورد هومو، نخستی‌های زاویه‌دار، یک بدن شبه جهانی‌شده کامل، کمک می‌کنند.

وگرنه چه ریاضیاتی در شیارها و گرماها دخالت می کند؟ مطمئناً، ما در قلمرو توپولوژی باقی می‌مانیم، اما دیگر نه آن دیفرانسیل که اندام‌های همبسته را با شیب‌های همبستگی‌شان ترسیم می‌کند، بلکه توپولوژی عمومی است که مانند هر توپولوژی دیگر فواصل را نادیده می‌گیرد، اما حتی اشکال تعیین‌شده (چین، دم چلچله‌ای و غیره) را دور می‌زند. ) که توپولوژی دیفرانسیل توصیفی است و به طور منحصر به فردی انواع رابطه همسایه را در نظر می گیرد: نزدیک / دور. پیوسته / ناپیوسته ; پیوسته / محتاط ; بسته (شامل حدود خود در درون خود) / باز (فقط توسط محیط آن محدود شده است) ; فراگیر / دربرگرفته ; مسیر / بن بست .

طبق این توپولوژی کلی است که پستانداران به تدریج بیشترین حرکت را اختراع کردند: نوازش . چه از شیرهای دریایی صحبت کنیم چه زرافه‌ها، و چه محیط دریایی باشد یا زمینی، نوازش حرکتی است که حداکثر از پنج یا شش زوج توپولوژیکی کلی که اکنون فهرست کردیم استفاده می‌کند. می توان گفت که نوازش کل توپولوژی کلی است که در احساس و درک جسمانی و به ویژه در اصرار مضمون سازی قرار می گیرد.. اصرار در فضا، از طریق فشارها و کاهش آن. اصرار در زمان، از طریق پیشرفت‌ها و تاخیرهای شتابان آن. وزن اجسام و اندام ها هرگز در بازگشت گرانشی جدید فیزیک تحت ریاضیات فراموش نمی شود. و برجستگی مخچه، این مرکز مغزی نرمی حرکات.

(Anthropogénies locales, Phylogenèse 10, Histoire photographique de la photographie, Stiegliz)

آلفرد استیگلیتز: نیم تنه، 1919.
موزه هنر متروپولیتن. NY

ویلهلم رایش محتوای وجدانی نوازش را به عنوان «احساس بنیان‌گذار» توصیف کرد. برگسون معرفت‌شناس‌تر می‌گوید که این حس غیر اطلاعاتی است، احساسی ناب که چیزی نمی‌آموزد و در نتیجه نمی‌توان آن را حفظ کرد. در هستی شناسی انسان شناسی ، نوازش به حضور ناب- غیاب- ظاهری- خود شفافیت آگاهی باز می شود. اگر پیرس در همان لحظه در مورد همان موضوع مورد بازجویی قرار می گرفت، احتمالاً پاسخ می داد که نوازش یک مورد ممتاز و نهایی از اولین بودن او است ، احساس اولیه ای که قبل از ادراک است. مثل دکارتمی‌توانست بگوید که نوازش جنسی مصداق محض آن چیزی است که او با اندیشه در نظر گرفته است ، که در Principia philosophiae استدلال یا تفکر بازتابی را فرض نمی‌کند، بلکههر موردی از حضور، حضور - ظاهری (غیر قابل وصف) که با برخی تجربیات مغزی توجهی و برخی واکنش‌های مغزی بی‌توجه همراه باشد، مانند زمانی که درد همراه با شوک است، یا زمانی که نوازش مادر یا عاشقی لذت را حفظ می‌کند. برای دکارت، «اندیشه» که از این رو فهمیده شد، چنان ویژگی هومو بود که «حیوانات» را از آن محروم کرد. تصور می شد که مالبرانچ، به عنوان دکارتی ارتدوکس، سگ خود را بدون پشیمانی کتک می زند، زیرا سگش - اگرچه سیستم عصبی او هر نشانه ای از درد را نشان می دهد - چیزی را "احساس" نمی کند، زیرا احساس می کند تجربه ای است که روح (انسان) را فرض می کند. هوگو بدون اعتقاد به «حیوانات ماشینی» دکارت، «اندیشه» را به این معنای دکارتی و دقیقاً در مورد ما به کار برد: «Qu'on ne sait, tant l».pensée '.